تهران - ایرنا - عاشق که شدی می‌فهمی شهادت جرعه‌ای شیرین است برلبان داغ عاشق، آن وقت می‌فهمی که شهید حاج عباس ورامینی دانشجوی پیرو خط امام (ره) و از فاتحان خرمشهر و قله کانی مانگا درپنجوین عراق برای چه وصیت می‌کند، درحالی که امروز پس از ۳۶ سال از شهادتش همنشین مولایش در بهشت موعود است.

مراسم بزرگداشت سی وششمین سالروز شهادت سردار رشید سپاه حاج عباس محمد ورامینی دانشجوی پیرو خط امام خمینی (ره) و رئیس ستاد سپاه ۱۱ قدر و ستاد لشکر ‎ ۲۷محمد رسول الله (ص ) که در روزهای پایانی آبان ماه سال ۱۳۶۲ درعملیات والفجر چهار درفتح قله کانی مانگا از ارتفاعات پنجوین در جبهه غرب کشور به شهادت رسید امروز - جمعه - در مجتمع فرهنگی مسجد محبان الزهرا (س) با حضور خانواده شهید وهمرزمان این سردار جبهه های نبرد حق علیه باطل برگزار شد.

در این مراسم که همزمان با جشن ولادت رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص)‌ و ششمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام برگزار شد ، سخنران و مداحان اهل بیت با یاد آوری رشادت های سردار شهید ورامینی یاد و خاطره مرحوم حاج محمد ورامینی و حاجیه خانم هاشمی نیک والدین شهید را در این مجلس معنوی گرامی داشتند.

همرزمان ودوستان شهید با گرد آمدن در این فضای معنوی خدمات این شهید بزرگوار را دوران مبارزات تا شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ،‌ حضور وی در مناطق محروم کشور در سالهای ابتدایی انقلاب در کنار مستضعفین با هدف نبرد با فقر ،‌ همراهی با دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بعنوان مسئول شاخه عملیات نظامی ، شرکت در مبارزه با منافقین و حضور در کردستان و مقابله با اشرار و کومله و همچنین اعزام به جبهه های نبرد و مقابله با بعثی ها از همان روزهای نخست آغاز جنگ تحمیلی و از فاتحین خرمشهر درعملیات بیت المقدس از شهید ورامینی به عنوان موسس کمیته و پایگاه شهدای پاچنار یاد کردند.

*‌  عباس محرم شده بود، احرام در میقات عشق

حاج عباس وقتی که از سفر حج بازگشت به بچه‌ها در سنگر عشق و جهاد گفت: صحنه هایی را که من آنجا دیدم یاد عملیات‌های فتح المبین و بیت‌المقدس افتادم، زمانیکه بسیجی‌ها و سربازها در شب‌های عملیات کفن می‌پوشند و آماده نبرد می‌شدند، در مکه انسان به عشق واقعی‌اش نمی ‌رسد ولی در اینجا می رسد.

عباس محرم شده بود، احرام در میقات عشق، در اوج پرواز آنجا که هفت مرتبه خانه معشوق را طواف می‌کنی، عباس به دیدار خدا رفته بود چشم در چشم خورشید حق، پا بر جای علی بن ابیطالب (ع ) نهاد و با خدا میثاق بست.با رزمنده‌ها خداحافظی کرد، باران اشک بود که از چشمان عباس می چکید. نیم ساعت به شروع عملیات مانده دیده بان را صدا زد: باید به بالای قله برویم، الان دشمن بر روی بچه‌ها آتش می‌ریزد باید کار کنیم. ناگهان ترکش خمپاره ‎ ۶۰که سفیری الهی بود نزدیک او و دیده بان بر زمین اصابت کرد.هنوز فریاد یا مهدی (عج) که از عمق وجودش برآمده بود در فضا طنین انداز بود که ترکشی بر گوشه پیشانی‌اش نشست آنجا که محل اتصال ارض و سماء بود  ‌در سجده‌های طولانی عباس . هنوز جای بوسه هایش بر گونه‌های بسیجیان تجلی عشق داشت که سر بر آستان الهی نهاد و یک سجده را به وصل رازگشایی کرد و عباس در آسمان شهادت، بال پرواز گشود.او می ‌دانست که کلید بهشت نام زیبای مهدی (عج ) است، گریه‌ها و مناجات های او بی‌پاسخ نماند.

*‌ درمقابلم تپه‌ای پر از مرواریدهای زیبا و درخشان بود

عباس سنگ زیرین آسیاست، می‌سوزد و می گرید تا رهبر و مولایش تشنگی را احساس نکند، عباس وفادار است و علمدار خمینی (ره ) و نیز این عباس بود که ققنوس وار سوخت تا امامش، مولایش همه هستی او باشد.

حاجیه خانم هاشمی نیک مادر مرحومه شهید که خود فرزند شهیدی بود ( فرزند شهید هاشمی نیک در واقعه ۱۷ شهریور )‌ درباره حاج عباس با رازی که در دل داشت، پس از شهادت فرزندش این طور سخن گفت: شب سردی بود در وجودم عشقی عمیق شعله می‌کشید از شدت خستگی خوابیدم، در عالم رویا خودم را در بیابانی حیران و وحشت زده دیدم، سکوت سنگینی برفضا حاکم گشت.

در مقابلم تپه‌ای پر از مرواریدهای زیبا و درخشان بود. مردی نورانی در کنارتپه‌ای ایستاد. عمامه‌ای سفید بر سرداشت با دلهره نزدیک مرد روحانی رفتم و او یکی از مرواریدها را نشانم داد و گفت: این مروارید مال توست آن را برداشتم، درخشش عجیبی داشت، سفید بود و به پاکی ابرهایی آسمان، در همین لحظه از خواب بیدار شدم. روز بعد تعبیرش را پرسیدم گفت که به زودی صاحب فرزندی پاک خواهی شد آن سال خداوند عباس را به ما هدیه داد.

*‌ یک آرزو در وجودم موج می‌زند و آن عشق به شهادت است

شهید حاج ابراهیم همت در سخنانی در مراسم هفتم این شهید بزرگوار در بهشت زهرا س بر سر مزارش گفت: حاج عباس همیشه دائم الوضو بود و روزهای دوشنبه و چهارشنبه را حتما روزه می‌گرفت، نماز شبش به خصوص در سالهای آخر حیاتش ترک نمی‌شد و همواره با گریه و تضرع همراه بود و دنیا را برای خود قفس تنگ و آزار دهنده‌ای می‌دانست که باید آن را شکست و رها شد. شهید حاج عباس بارها به این نکته در سالهای آخر حیات خود اشاره کرده بود که چقدر باید سر خود را به دیواره این دنیا بکوبم تا از این زندان خلاص شوم و به جایگاه ابدی خود بپیوندم. واقعا زندگی برایم مشکل شده، فقط یک آرزو در وجودم موج می‌زند و آن عشق به شهادت است.

شهید همت راجع به شهید ورامینی باز هم گفت: من هیچ کس را مثل او نمی شناسم که در سازماندهی لشکر بعد از عملیات و آماده کردن آن برای عملیات بعدی باشد.

وی با اشاره به اینکه چند روز قبل از شهادتش، نزد من آمد و گفت: به من ‎ ۲۴ساعت اجازه بدهید که بروم اسلام آباد غرب از خانواده ام خداحافظی کنم.تا آن موقع سابقه نداشت که قبل از عملیات چنین درخواستی بکند. او اصرار داشت حتما باید سری به میثم ( فرزند اولش )‌ بزند و باز گردد. رفت و به سرعت بازگشت. گفتم چه شده؟ لااقل یک روز می‌ماندی. عملیات که نبود اگرهم از عملیات عقب می‌افتادی، تلفن می‌زدی حاج عباس گفت که دلم شورمی‌زد یکی دائم به من می‌گفت بلند شو برو ،‌ نتوانستم بایستم خداحافظی کردم و آمدم.

* بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع ) به مشامش برسد

شهید ورامینی طی نامه‌ای به فرزند خردسالش میثم نوشت: خدمت میثم کوچولو سلام عرض می‌کنم و از خدا می‌خواهم که تو یادگارم را زیر سایه خود حفظ نماید و خود او نگهدار تو باشد.

آره میثم جان !  بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین (ع ) را با تمام گوشت و پوستش حس کند. بابا رفت تا شاید بوی خون حسین (ع ) به مشامش برسد. بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع ) بوسه بزند.بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را بر روی تمام دلهایی که هوای کربلا دارند باز کند.

*‌ کتاب در هیاهوی سکوت

کتاب درهیاهوی سکوت شامل روایت مستند زندگی شهید عباس ورامینی از سوی انتشارات ۲۷ بعثت منتشر شد. این کتاب را جواد کلاته عربی بر اساس پژوهش‌هایش در زندگی شهید ورامینی به رشته تحریر درآورده است.

در بخشهایی از این کتاب آمده :‌ یار و همراه شهید ابراهیم همت در جبهه‌های نبرد، شهید بزرگوار عباس ورامینی ۵ بهمن ماه ۱۳۳۳ در محله پاچنار دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی را در مدرسه جعفری پاچنار و دوران راهنمایی و متوسطه را در مدرسه علمیه طی کرد. عضو کمیته استقبال از امام در سال ۱۳۵۷ بود. از دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی بود و به عنوان جانشین عملیات لانه فعالیتش را شروع کرد. مسئول آموزش نظامی دانشجویان پیرو خط امام، مسئول آموزش تاکتیکی بسیج تهران، فرمانده گروهان یک گردان حبیب درعملیات فتح‌المبین، معاون گردان مقداد در عملیات بیت‌القدس ازاد سازی خرمشهر ، رئیس ستاد سپاه ۱۱ قدر در عملیات‌های والفجر مقدماتی و والفجر یک و رئیس ستاد لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله در سال ۶۲ و عملیات والفجر ۴ بود.

 این فرمانده دلاور لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص) در۲۸ آبان ماه ۱۳۶۲ پس از رشادت‌های فراوان در مرحله سوم عملیات والفجر ۴ در قله استراتژیک ۱۸۸۶ ارتفاعات پنجوین، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل شد. مزار این شهید در بهشت زهرا قطعه ۲۴ ردیف ۷۶ شماره ۲۵ در کنار دیگر فرماندهان شهید از جمله مصطفی چمران ،‌ طهرانی مقدم ، فلاحی،‌فکوری ،‌ عباس کریمی ،‌حاجی پور،‌موحد دانش ،‌ رستگار مقدم ،‌رنجبران،‌و ...‌ است.

از وی دو فرزند پسر که یکی میثم و دیگری محمدحسین نام دارد به یادگار مانده که فرزند کوچک تر این شهید والامقام تنها خاطراتی را از پدر به همراه داشته و اگرچه حاج عباس را ندیده ولی با نام و یاد او زندگی می‌کند و در رشته عمران دانشگاه صنعتی شریف در سطح کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شده است.