بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، «سینمای ایران با وجود استعدادی که در سابقۀ تولید و نیروی انسانی آن به چشم میآید و همچنین با وجود درخشش قابل توجه در جشنوارههای سینمایی جهان، از حیث اقتصادی و تولیدی چشم انداز روشنی ندارد. در سالهای اخیر با رونق گرفتن گیشۀ و افزایش فروش فیلمهای ایرانی سینماهای کشور امیدها به این حوزه افزایش یافته است. اما رونق گیشه سینماهای ایران به طور غیرمتوازن رخ داده و درنهایت به افزایش کمّیت و کیفیت تولید منجر نشده است. همچنین در میان آثار سینمای کشور تعداد کمی توانستهاند دخل وخرج کنند و غالب آنها میزان هزینه و درآمد متوازنی ندارند.
رشد صنعت سینمای، به عنوان حوزهای که هم از حیث اقتصادی و فرهنگی و هم به لحاظ سیاسی اهمیت دارد، و همچنین به عنوان یک صنعت استراتژیک در دستور کار کشورهای مختلف قرار دارد. مهمترین دلیل کوچک ماندن سینمای ایران، فقدان بازار سینما در ایران است. در سینمای ایران، عرضه و مصرف محصول سینمایی از قواعدی خارج از قواعد داخلی سینما پیروی میکند. تولید فیلم در ایران وابسته به بودجههایی بیرون از ساختار عرضه و تقاضا در سینما رخ میدهد. غالب تولیدات سینمایی در ایران با بودجۀ دولتی و یا با بودجههای خصوصی بدون در نظر داشتن نیاز مخاطب و با دلایل دیگری صورت میگیرد. ازاین رو نسبت به مخاطب خود فارغ است. همچنین عرصۀ تولید بدون پیگیری تعهد خود به کیفیت محصول، به شکلی اقتضایی و با هدف رسیدن به بالاترین سود ممکن در کوتاه مدت وارد میدان میشود. لذا بازار سینما در ایران پدید نمیآید. به همین جهت مهمترین سیاست در سینمای ایران باید تأسیس بازار سینما و تقویت دو جهت اساسی آن یعنی تولید و مخاطب باشد».
سینما؛ صنعت آمیخته با هنر
سینما را امروز دیگر نه به عنوان یک سرگرمی صرف که به عنوان یک استراتژی و ابزار اثرگذار در حوزه فرهنگ و سیاست در نظر میگیرند. ابزاری که کشورها و ملل، بسته به قدرت، تجهیزات و سرمایهگذاریهایشان از آن بهره میگیرند تا ایدئولوژیها، ارزشها و هنجارهایشان را در قالبهایی شکیل، خواستنی و به عنوان ارزشهایی جهانی به خورد جهانیان بدهند. بر این اساس سالها است که سینما از حالت هنر برای هنر خارج شده و به یک صنعت استراتژیک با قابلیت اثرگذاری بالا بدل گردیده است.
این که امروز آمریکا کشور آزادیها و تداعی خواستن، توانستن است شده و زندگی و سبک زندگی آمریکایی سبکی برتر و غالب برای بسیاری از مردم جهان تصور میشود و روز به روز بیشتر اشاعه مییابد، بازتابی است از آنچه هالیوود و صنعت سینمای آمریکا میخواهد و این را مدیون سالها تجربه، کار و مهمتر از آن سرمایه گذاریهای جدی و حرفهای در این زمینه است. آمریکا و بازوی اجرایی آن در سینما، یعنی هالیوود، امروز نبض بازار سینمایی را در دست دارد و این در دست داشتن بازار به آنها قدرت اقتصادی و قابلیت اثرگذاری اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بخشیده است.
فروش سالیانه سینماهای آمریکا و کانادا طی پنج سال گذشته با رشدی ۴ درصدی به رقم ۱۱.۴ میلیارد دلار رسیده و همچنان بیشترین سهم از فروش فیلم در جهان در اختیار فیلمهای هالیوودی است؛ چنانچه ۲۰ فیلم نخست پُرفروش در سال ۲۰۱۷ در جهان، فیلمهایی یا تماماً آمریکایی و یا تولید مشترک با آمریکا بودهاند.
کشور ما جزو مرزهای جغرافیایی است که تجربه و زمینه مستعدی در حوزه سینما و تولیدات سینمایی داشته است، اما هرگز نتوانسته است تا چیزی به اسم بازار سینمایی (در معنایی که از عرضه و تقاضایی اصولی و مستمر بهره ببرد) را تجربه کند.
عمدهترین علت کوچک ماندن سینمای ایران به رغم نیروی انسانی مستعد و پتانسیلها، تجارب و درخششهای گذشته، فقدان بازار سینما است. عمده تولیدات در سینمای ایران با بودجۀ دولتی و یا با بودجههای خصوصی بدون در نظر داشتن نیاز مخاطب و با دلایل دیگری شکل میگیرد؛ مسالهای که باعث نوعی از بیتوجهی به مخاطب و در نظر نگرفتن نیازهای وی گشته است. بر این اساس و در فقدان توجه به کیفیت محصول و صرف تعقیب بیشترین سود ممکن در کمترین زمان، محصولاتی وارد میدان میشوند که اهدافی کوتاه مدت و مادی را دنبال میکنند. در نتیجۀ این اتفاق، تولیدات سینمایی نه تنها نیازهای صحیح مخاطب داخلی را پوشش نمیدهند که کمترین ارزش و تمایل را برای مخاطب غیرایرانی و بازارهای خارج از ایران دارند. این معضل باعث پانگرفتن بازار سینما در ایران شده است؛ موضوعی که نیاز به بررسیهایی اساسی دارد.
چرا بازار سینما نداریم؟
یکی از مهمترین علل عدم شکل گیری بازار در صنعت سینمای ایران دائمی نبودن روند عرضه و تقاضای فیلمهای تولیدی است. در واقع یکی از شروط اساسی برای بازار نامیدن صنعت سینمایی در هر کشور، روند باثبات و شیوه غیردورهای بودن تولیدات، مشتریان یا مخاطبان این تولیدات است.
یکی از مولفههای مهم در حرکت یک کشور به سمت داشتن یک صنعت سینمایی پرقدرت را میتوان در موضوعی به نام کمپانیها یا استودیوهای فیلمسازی بزرگ، همچون بالیوود در کشور هند دانست.
از عمدهترین معضلات سینمای ایران که بارها در نقدهای مختلف (به ویژه در سالهای اخیر) از سوی سینماگران، صاحبنظران، متخصصان و علاقمندان این حوزه مطرح شده، بحث توجههای آنی و اهداف کوتاه مدت فیلمسازان در سینمای ایران با هدف کسب سود بیشتر و سریعتر است. مسالهای که باعث استحاله داستان، فیلمنامه نویسی، کیفیت ساخت، برجستگی فنی شده و حتی کیفیت بازی و بازیگری را تحت الشعاع قرار داده است. بر این اساس اگرچه بازیگران سینمای ایران به دلیل مباحث متعددی (از جمله ورود پولهای مشکوک به بدنه سینما) از دستمزدهای گزاف برخوردار شدهاند و بعضا تبدیل به برند شده و دستمزد اینان پیش از هرچیز تضمین شده و پرداخت میشود، اما لزوما کیفیت بازیگریشان افزایش نیافته و شرایط و ساختار هم آنان را به این موضوع سوق نداده است.
در نتیجۀ مجموع این عوامل، تولیدات در زمانی فشرده ساخته و تدوین شده و به جامعهای که به این سبک از سینما عادت داده شده، ارائه میشوند. تولیداتی که نه تنها درون مایه و محتوای قابل توجهی ندارند، بلکه به سان غذاهای فستفودیای هستند که در عین چرب، مضر و بیخاصیت بودن افراد را صرفا به دلیل خوشمزگی جذب کرده و به عادتهای مصرفی آنها تبدیل شدهاند.
حالا سوال این است که ربط این موضوع با فقدان کمپانیهای فیلمسازی که به مرور باعث آسیب به بدنه سینما میشوند در کجاست؟
پاسخ در این مساله است که در واقع یکی از مهمترین اهداف و کارویژههای این کمپانیهای فیلمسازی، آیندهنگری و ساختن یک برند پرقدرت و جلب اعتماد جامعه سینمایی و مردم یا همان مخاطبان بالقوه است. یعنی یک کمپانی سینمایی دقیقا در جهت بازار سینما در مفهوم عام و صنعتیاش و در تقابل با وضعیت حال حاضر سینمای ایران عمل میکند. به بیان سادهتر، این کمپانیها تلاش میکنند تا با قربانی کردن لحظه، حال و سود کوتاه مدت، آینده، اعتماد و سود بلند مدت را برای خویش بخرند. آنان تلاش میکنند تا در خلال زمان اثر بگذارند و بعضا ذره ذره برای خویش اعتبار میخرند و میدانند که این شکل از سرمایه گذاری در طول زمان (و نه صرف حال حاضر) خروجیای ماناتر، سودی بزرگتر و قدرتی گستردهتر برایشان به ارمغان میآورد (استودیوهایی که بعضا آن قدر قدرت دارند که سفارش دهندگانی چون سی.آی.ای، کاخ سفید یا دفتر رئیس جمهوری آمریکا سفارش دهنده آنان است).
در حقیقت ماهیت و هسته اصلی آن چیزی که از آن تحت عنوان هالیوود یاد میشود، مجموعهای از کمپانیها و استودیوهای فیلمسازی است. کمپانیهایی نظیر برادران وارنر (متعلق به شرکت تایم وارنر)، پارامونت پیکچرز (متعلق به شرکت وایاکام)، فاکس قرن بیستم (متعلق به شرکت نیوز کورپریشن)، والتدیزنی پیکچرز/ تاچاستون پیکچرز(متعلق به شرکت والتدیزنی)، کلمبیا پیکچرز (متعلق به شرکت سونی آمریکا) و یونیورسال پیکچرز( متعلق به شرکت کام کست)، ازجمله شرکتهای بزرگ و چندرسانهای هستند که حوزۀ فعالیتشان از تولید فیلم و تأسیس سالن سینما تا تأسیس شبکههای تلویزیونی و رادیویی و روزنامه را در برگرفته است.
لزوم تغییر سیاست حمایتی
بر اساس آنچه بیان شد یکی از مهمترین دلایل ناکارآمدی سینمای کشورمان در عرصه بین المللی و محرومیت برخورداری از سینما به عنوان یک صنعت، عدم وجود بازار در صنعت سینمایی کشور یا به بیان دیگر عدم وجود یک عرضه و تقاضای ثابت و پایدار در این حوزه است. برای استمرار یک بازار با عرضه و تقاضایی دائمی و مستمر، نیاز به یک بازنگری در برنامهها و شیوه دخالت دولتی داریم. این بدان معنا است که حوزه سینما به عنوان یک صنعت که تازه در شکل استودیوهای فیلمسازی درحال پاگرفتن است، قوام یافته و کمکهای دولتی (که همواره حضور داشته و در برخی زمانها و ادوار _ مثلا دهه ۶۰ _ خود باعث خلق آثاری فاخر در سینمای ایران گردیده است) شکل مدونی پیدا کرده و تغییر شکل دهد. یعنی حضور دولت به عنوان یک کمک دهنده مالی و دستگیر، کاهش یافته و بیشتر به این حوزه به شکلی حرفهای و همچون بسیاری از نهادهای موثر ورود کند و به جای صرف تخصیص اعتبار کمک و وام برای آن ردیف بودجهای مجزا تعریف و اجرا کند.
این موضوع مستلزم آن است که سینما نه به عنوان یک شاخه هنری که نیاز به دستگیری دارد، بلکه به عنوان یک بازوی اجرایی که توان اثرگذاری، ساخت ارزشها و انتقال آنان را دارد و میتواند صادر شود، مورد توجه قرار گیرد. ضمن این که در خلال این رویکرد میتوان با پروبال دادن به سرمایه گذاران خصوصی در قالب استودیوها یا کمپانیهای مستقل، به روند ثبات و استمرار عرضه و تقاضا و شکل دادن به یک برند شخصی با مولفههایی با دوام که مخاطبانی همیشگی دارد، امکان رشد داد.
منبع: چالشها و راهکارهای رونق تولید در سال 1398 (صنعت سینما)؛ مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی؛ مهرماه 1398.