تهران- ایرنا- «الی الحبیب» روایت شهادتی به سبک قمر بنی هاشم،‌ «کتیبه ژنرال» بیان رویدادهای انقلاب و «مگر چشم تو دریاست!» حکایت زندگی چهار فرزند شهید از زبان مادر، تازه‌ترین کتاب‌های چاپ شده انتشارات شهید کاظمی در بازار نشر است.

راه شهادت از سال‌ها پیش با از خود گذشتگی سرداران ملی آغاز شد اما بعدها با ۸ سال جنگ تحمیلی، رنگ و بوی دیگری گرفت و حالا چندین سال است که مدافعان حرم پرچمدار این راه پر فراز و نشیب شده‌اند، جوانانی که غیرت و همت آن‌ها در این راه، همچون گذشته، مثال عینی مردانگی شده است.
شهید علیرضا بابایی متولد ۱۳۵۱ و دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت تحول، نویسنده و پژوهشگر، مدرس و کارمند دانشگاه اراک بود که پس از تلاش های بسیار، در راه دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت در ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در فلوجه عراق در اثر گرفتار شدن در تله انفجاری تروریست‌های تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل شد.
شهید علیرضا بابایی در روز تولد حضرت ابوالفضل (ع) در سوریه دست راست و دو چشمش را از دست داد و به شهادت رسید.
او اولین شهید بسیجی ایران بود که بدون غسل و کفن با پرچم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در حرم مقدس امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، حضرت علی (ع)، حضرت جواد (ع)، حضرت امام موسی کاظم (ع) و حرم حضرت امام هادی و امام حسن عسگری (ع) طواف داده شد.

الی الحبیب تصویرگر سه فصل از زندگی علیرضا بابایی به قلم علی آسترکی در قطع رقعی و ۲۲۹ صفحه منتشر شده است.

برشی از کتاب:

بسیار با محبت بود. در همان یک یا دو دیدار اولی که با ایشان داشتم، به نظر می‌رسید که سال‌هاست مرا می‌شناسد. به حدی گرم و گیرا سلام و علیک کرد که تا آن زمان کسی را این‌قدر صمیمی ندیده بودم.
بارزترین ویژگی اخلاقی او برای قرآن‌آموزان مؤسسه، محبت و مهربانی بی‌منت بود. به حدی صمیمی و طبیعی مهر می‌ورزید که تصور می‌کردم در بین این‌همه قرآن‌آموز، تنها مرا دوست دارد و تنها کسی هستم که می‌خواهد، جرعه‌نوش محبتش باشد. غافل از این‌که همه دوستان، همین احساس را داشتند. هر چه میزان محفوظات ما از کلام الهی بیشتر می‌شد، احترام آقای بابایی نیز افزایش می‌یافت. اواسط دوره بود که تا مرا می‌دید به سر و صورتم دست می‌کشید و به صورت و چشم‌های خودش می‌مالید و صلوات می‌فرستاد. او نه تنها برای قرآن احترام زائدالوصفی قائل بود، بلکه هر کسی را هم که رنگ و بویی از آیات قرآن داشت، به صورت ویژه احترام می‌کرد.
همین مرد لطیف و مهربان برای گفتن حرف حق، هیچ ملاحظه‌ای جز حدود الهی نداشت. در دفاع از اسلام و انقلاب، اهل مواضع دوپهلو نبود. از خوش‌بختی ما بود که در رکاب او، روز نهم دی سال ۱۳۸۸ از دفتر مؤسسه در خیابان شریعتی، به سمت میدان شهدا راهپیمایی کنیم و همراهش فریاد بزنیم: «آقا اگر فرمان دهد، جان را نثارش می‌کنیم.

رویدادهای انقلاب در کتیبه ژنرال
کتیبه ژنرال رمانی با قلم اکبر صحرایی و راوی تاریخ و رویدادهای متعدد انقلاب اسلامی است.

اکبر صحرایی متولد ۱۳۳۹ شیراز است. وی تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی رشته مدیریت ادامه داده است. صحرایی قبل از انقلاب مطالعه را به صورت جدی با داستان‌های محمود حکیمی‏، جلال آل احمد‏ و آثار کلاسیک جهان آغاز کرد و نویسندگی‌اش را مدیون جنگ می‌داند. وی با پایان جنگ با نوشتن خاطرات خود و دوستان از آن دوران، نویسندگی را به صورت حرفه‌ای تجربه کرد. مجموعه داستان جنگ به نام کانال مهتاب اولین کتاب صحرایی است که در سال ١٣٧٨ به چاپ رسید. کتبه ژنرال جدیدترین اثر نویسنده با نگاهی متفاوت نسبت به جنگ است.

 صحرایی به مدت پنج سال دست به تحقیق میدانی، مصاحبه با شخصیت های گوناگون و دست به سفر و مسافرت و بالاخره نوشتن زد تا رمان هزار صفحه‌ای کتیبه ژنرال در دو جلد تحت عنوان قصرالدشت و قمحانه به چاپ رسید.

این رمان حوادث بیش از ۶ ده قبل از انقلاب اسلامی و پس از آن را شامل می شود، جنگ ها و حوادث تاریخی متعدد، ترور، کودتا، حادثه طبس، درگیری های سیاسی در ایران، عراق و سوریه و...بخش هایی از این رمان را پوشش می دهد. زندگی متفاوت شخصیت اصلی رمان اسکندری، اعظم همسر او، حلیمه خاتون مادر او، سرهنگ، منیژه، هومن و ده ها شخصیت دیگر که در طول رمان تجزیه و تحلیل می شوند، رمان را بیشتر به رمانی شخصیتی تبدیل می کند به یک رمان تا تاریخی. 

ناگفته‌های چهار آقازاده از زبان مادر

مگر چشم تو دریاست! روایت مادر شهیدان جنیدی، اثر خالق راهی به مجنون زندگی شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی را از زبان مادر روایت می‌کند، این کتاب به قلم جواد کلاته عربی نگاشته شده است.

شهیدان جنیدی در خانواده‌ای مجاهد و روحانی متولد می‌شوند. پدر شهدا پس از سال‌ها تحصیل و تدریس در حوزه علمیه قم در سال ۱۳۵۴ به زادگاهش شهرستان پیشوا بازمی‌گردد. وی پس از انقلاب به پیشنهاد آیت‌الله محمدی گیلانی و با حکم امام خمینی (ره) به امامت جمعه شهرستان رودسر منصوب می‌شود و بعد از رحلت امام هم با حکم مقام معظم رهبری تا پایان عمرش در سال ۱۳۷۷ در این سنگر مقدس خدمت می‌کند. 
نصرالله، نخستین شهید خانواده جنیدی در سال ۱۳۵۹ در جبهه آبادان به شهادت می‌رسد. نصرالله جنیدی عضو ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران بود. رضا، کوچک‌ترین پسر خانواده، از بسیج رودسر به جبهه غرب اعزام می‌رود و در همان اعزام اول به شهادت می‌رسد. ضدانقلاب با آگاهی از اینکه او فرزند امام‌جمعه است، بر سر تبادل پیکر او از نیروهای ایرانی طلب پول می‌کند، اما با مخالفت پدر و مادر شهید روبه‌رو می‌شود. محمد، سومین شهید و پسر ارشد خانواده، به عنوان بسیجی لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) در عملیات خیبر در حالی به شهادت می‌رسد که برادرش عبدالحمید، ناظر شهادتش است و نمی‌تواند پیکر برادرش را به عقب برگرداند. در نهایت، عبدالحمید هم پس از سال‌ها تحمل جراحت‌های جنگ، در سال ۱۳۷۹ به جمع برادران شهیدش می‌پیوندد.
بخش‌هایی از متن این کتاب، به فعالیت‌های حاج‌آقا جنیدی، حاج‌خانم جنیدی،‌دامادها و عروس‌های این خانواده مجاهد در پشت جبهه می‌پردازد. همچنین،‌ بخش‌هایی از متن کتاب نیز شامل روایت‌هایی از چهار بازدید مقام معظم رهبری از بیت شهیدان جنیدی است.

در بخشی از این کتاب درباره روزهای آخر عمر شهید عبدالحمید جنیدی می‌خوانیم:

توی آخرین دست‌نوشته‌اش در همان سررسید خیلی بدخط نوشته: «بسم‌ الله الرحمن الرحیم. اصلاً نمی‌توانم دیگر از امروز حرف بزنم. شاید به مغزم فشار بیاورم و [بتوانم] از دلم حرف بزنم. امروز ۲۶/۶/۷۹ یعنی نزدیک سالگرد شهدا که از...» دوسه کلمه هم نوشته که معلوم نیست چه است، اما مشخص است آخرین جمله‌هایی که می‌خواسته بنویسد، ناتمام مانده و انگار دیگر نتوانسته حتی حرف‌های دلش را هم بنویسد. خدا می‌داند توی دلش چه می‌گذشته آن لحظه. سررسید را که نگاه می‌کردم، صفحهٔ قبل از این مطلب آخری، شعری را ناقص نوشته بود که کاملش را از بچه‌ها پرسیدم؛ «شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت، به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت. بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید، بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت.»

کتاب مگر چشم تو دریاست در ۲۷۰ صفحه به رشته تحریر در آمده است.