به گزارش گروه اطلاعرسانی ایرنا؛ زندان قصر یکی از قدیمیترین کاخ های پادشاهان قاجار بود که در ۱۱۷۷خورشیدی و در ابتدای سلطنت فتحعلی شاه ساخته شد. وجه تسمیه نامگذاری زندان نیز برگرفته از بنای پیشین، قصر قجری، است. همچنین این بنا فاقد پنجرههای بیرونی بود و از این جهت بیشتر از آن که به یک کاخ پادشاهی شبیه باشد به یک قلعه نظامی شباهت داشت.
این قصر قدیمی در بالای تپهای واقع بود و چهار برج مراقبت در چهار طرف آن قرار داشت. جهانگردانی که در زمان فتحعلیشاه به ایران آمده و از تهران گذشتهاند، روایتی از قصر قجر که یکی از مهمترین بناهای آن دوره به حساب می آید به دست دادهاند. ماژور ژوبر در توصیف این قصر گفته بود: قصر قاجار بر فراز تپهای واقع و بنایی است بسیار زیبا و ساختهشده با آجر که باغ وسیعی بر آن احاطه دارد. نهر آبی از وسط باغ جاری است که پس از تشکیل حوضها و فوارهها در جلگه زیردست گم میشود. این محل به دلیل وجود نهر و آب گوارای آن، اهالی تهران اصطلاح آب خنک خوردن را از همینجا میان اهالی تهران معروف شد و دهان به دهان گشت تا بین همه اهالی ایران جا افتاد. یکی دیگر از جهانگردان که به توصیف این قصر پرداخت جیمز موریه بود که این قصر را یکی از ۲ عمارت ییلاقی سلطنتی مشهور تهران برشمرده است اما این قصر در زمان محمدشاه کمکم اهمیت خود را از دست داد و شاه ترجیح داد، بنایی اختصاصی برای خودش در دامنههای البرز بنا کند. این قصر به تدریج در دوران ناصرالدین شاه از رونق افتاد و به مرکزی نظامی تبدیل شد و در زمان محمدعلی شاه کارکرد نظامی قصر پررنگتر شد.
بریگاد قزاق تابستانها برای هواخوری و فرار از گرما به آنجا میرفت و همچنین بعدها پایگاه نظامی حکومت برای حمله به مشروطهخواهان شد. این کارکرد نظامی وجود داشت تا اینکه در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی عدهای از بازداشتشدگان در قصر قاجار زندانی شدند و این نخستینبار بود که از این ساختمان بهعنوان زندان استفاده شد. لازم به ذکر است که در دوران پهلوی به دستور رضاخان این بنا به طور کامل تخریب و زندان قصر فعلی به جای آن ساخته شد. در واقع در سالهای اولیه حکومت رضاخان و به موازات نوسازی تشکیلات اداری، مارکوف روسی مأمور شد، قصر قجر را برای ساخت نخستین زندان مدرن ایرانی درست کند. عملیات ساخت آن در ۱۳۰۷ خورشیدی شروع شد، این زندان ۱۹۰ اتاق دارد و گنجایش ۸۰۰ زندانی را دارا بود.
این زندان پس از انقلاب اسلامی نیز محل حبس زندانیان غیرسیاسی بود تا این که در ۱۳۸۲ خورشیدی به دلیل حضور زندان در میانه شهر و همچنین، بافت قدیمی و فرسوده آن توسط شهرداری تهران تبدیل به باغ موزه شد.
شاید شنیدن نام زندان قصر یادآور خاطرات تلخ و ناخوشایند باشد اما در حال حاضر، این مکان یکی از دیدنیهای جالب تهران است و به باغ موزه قصر تبدیل شده است.
پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت سالروز افتتاح زندان قصر به بخشهایی از خاطرات زندانیان این قصر پرداخته است.
خاطرات نخستین زندانی قصر
یوسف افتخاری از جمله نخستین زندانیان سیاسی محبوس در زندان قصر در دوره پهلوی بود که از حالوهوای این زندان نوساز تعریف مثبتی کرده است. وی در خاطرات خود میگوید: اولین زندانیان سیاسی که به قصر وارد شدند، من و رحیم بودیم. یک کریدور با حیاط در اختیار داشتیم. تختش خوب و رختخوابش تمیز بود ... در قصر از هر لحاظ راحت بودیم... خود ما باغبانی و درختکاری میکردیم و... بنابراین به نظر میرسد این زندان در ابتدا از امکانات خوبی برخوردار بوده است.
انور خامه ای و زندان قصر
گروه موسوم به ۵۳ نفر که گرایشهایی به مکتبهایی چون سوسیال دموکراسی یا کمونیسم داشتند. بخشی از مدت زندانی بودن خود را در زندان قصر گذراندهاند یکی از مهمترین اعضا این گروه انور خامه ای بود. وی درباره شرایط این زندان میگوید: این زندان چهار کریدور بود و همه ما در سلولهای انفرادی بودیم. آن جا در کریدور یک و دو که وضعیت بهتری داشت و تخت خواب هم داشت، سرویسهای بهداشتی بیرون سلولها بود و برای استفاده از آن باید در میزدیم و با مأمور میرفتیم. اما سرویس بهداشتی کریدورهای سه و چهار داخل سلولها بود. آن جا ما اجازه حرف زدن با همدیگر را نداشتیم، هر چند بالاخره گاهی اوقات مقداری پول به پاسبانها میدادیم و آنها هم اجازه میدادند با هم حرف بزنیم و با هم رابطه داشتیم و حتی گاهی اوقات شعر هم میخواندیم. ما تقریباً حدود ۱۰ سال در زندان پایین در این شرایط بودیم و بعد از مدت که در انفرادی بودیم، بازجوییها تمام شد و پروندههای ما به دادگاه فرستاده شد و دادگاه ما برگزار شد. وقتی محکومیت ما صادر شد، باز هم در همان زندان پایین بودیم، اما دیگر در سلولها باز بود و میتوانستیم در کریدورها رفت و آمد کنیم و برای هواخوری بیرون برویم. از ۱۳۱۷ که دادگاه ما تمام شد تا سال ۱۳۲۰ که متفقین آمدند و اوضاع عوض شد، سه سال میشد. از این سه سال حدود یک سال یا کمی بیشتر یا کمتر، در همان بندهای پایینی بودیم و بقیه آن را به بندهای بالایی زندان قصر منتقل شدیم.
خامه ای درباره شکنجه شدن در این زندان میگوید: در زندان قصر ما را شکنجه نمیکردند. فقط زمانی که ما در زندان اداره سیاسی، یعنی همان جایی که الان موزه شده، به عنوان متهم تحت بازجویی بودیم شکنجه میشدیم. خود من هم آن جا مفصل کتک خوردم. وی همچنین در مورد نحوه برخورد و وضعیت گروه ۵۳ نفر در زندان قصر گفت: ما گروه ۵۳ نفر از ابتدا با همه زندانیان فرق داشتیم، همیشه خانوادههایمان به ملاقات میآمدند و غذاهای خانگی برایمان میآوردند و اصلاً غذای زندان را نمیخوردیم. همچنین هفتهای یک بار ملاقات داشتیم و از خوراک و پوشاک و لباس تا انواع کتابها را برایمان میآوردند... در زندان قصر، آزادی کامل داشتیم. به قدری برای ما کتاب آورده بودند که مثلاً دکتر مرتضی یزدی کتابهای طبی آلمانی خود را تماماً در زندان مطالعه میکرد و از صبح تا غروب مشغول مطالعه بود و در طول زندان به لحاظ پزشکی ترقی کرد.
روایت محمد حجتی کرمانی از زندان قصر
محمد حجتی کرمانی یکی از زندانیان دوره پهلوی بود که مدتی در زندان قصر به سر برد. کرمانی در زندان قصر با فرخی یزدی آشنا شد. وی در خصوص خاطرات این زندان میگوید: من و فرخی یزدی در بند ۲ زندانی بودیم. بند ۲ سابقه بدی داشت. در آغاز افتتاح زندان قصر این تنها بندی بود که اختصاص به زندانیان سیاسی داشت و از این رو مورد حراست ویژه ای قرار می گرفت. زندانیان آن در هر سلول یک یا۲نفر بیشتر نبودند، اما چند سال بعد وقتی ما را به این بند آورند در هر سلول سه و گاهی چهار نفر را جای دادند، جز ۲ سلول که فقط یک زندانی در آن بود، یکی از آنها فرخی یزدی و دیگری که روبه روی آن قرار داشت، حبیب الله رشیدیان پدر رشیدیان های معروف در زندان بود. من در سلول چسبیده و دیوار به دیوار سلول رشیدیان زندانی بودم، یعنی تقریباً رو به روی سلول فرخی.
از سابقه بد بند ۲ اینکه تیمورتاش را نیز ابتدا در همین بند زندانی میکنند، منتها برای اینکه کاملا از زندانیان دیگر جدا باشد، چهار اتاق ته این بند را با دیواری از بقیه جدا می کنند. بدین سان سلول رشیدیان که پیش از آن بنا به گفته زندانیان قدیمی در میان بند قرار داشته بود در انتهای بند یعنی چسبیده به آن دیوار واقع می شود. اما در آن چهار اتاقی که جدا کرده بودند، نخست تیمورتاش و سپس سردار اسعد را می کشند و بعد پنجره های ۲ تا از سلول ها را می بندند و تبدیل به سیاه چال می کنند تا متخلفان از مقررات زندان را در آنجا به مجازات برسانند.
این بود، سابقه شوم بند ۲ زندان قصر و جای دادن فرخی در این بند و در سلولش که مجاور قتلگاه تیمورتاش و سردار اسعد بود. احتمالا این محل برای زندانی کردن فرخی هشداری بود به وی تا مواظب دهان خود باشد والا به سرنوشت آنها گرفتار خواهد شد.
اما فرخی ساده تر و بی باک تر از آن بود که به این هشدارها توجه کند. او مرتبا جلوی زندانیان دیگر، نظام دیکتاتوری را مورد انتقاد قرار می داد و سرنگونی آن را پیش بینی می کرد. به این هم اکتفا نمی کرد و اعتراض خود را به صورت غزل و رباعی و غیره می سرود و در میان زندانیان پخش می کرد، غافل از اینکه جاسوسان اداره زندان آنها را گزارش می دهند و پرونده فعالیت های او در اداره سیاسی مرتبا قطورتر می شود.
سرانجام هم یک غزل که به مناسبت عروسی ولیعهد (محمدرضا) و فوزیه و آغاز جنگ جهانی دوم سروده بود کار را تمام و حکم قتل او را صادر کرد.
محمد حجتی کرمانی در ارتباط با اعدام محمد فرخی یزدی می گوید: روزی که فرخی را برای تهیه مقدمات قتلش به زندان موقت بازگرداندند، تقریبا همه ما و شاید خودش آن را پیش بینی می کردیم. وقتی اثاث مختصر او را از سلولش بردند من به سلول خالی او رفتم. باور کنید تمام دیوارهای سلول از شعر و غزل سیاه شده بود. اما آنچه مرا بیش از همه تکان داد رباعی زیر بود:
هرگز دل ما ز خصم در بیم نشد
در بیم ز صاحبان دیهیم نشد
ای جان به فدای آنکه پیش دشمن
تسلیم نمود جان و تسلیم نشد
سرتیپ اصغر کورنگی، رییس زندان قصر در دهه ۴۰
سرتیپ اصغر کورنگی، ریاست زندان قصر را در اواسط دهه ۴۰ بر عهده داشت. خاطرات وی در مورد این زندان به نام مسیح در قصر به کوشش مهسا جزینی به وسیله نشر روزنه منتشر شده است. کورنگی در دورانی که ریاست زندان قصر بر عهده داشت، همه تلاش خود را برای بهبود وضعیت زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی در زندان به کار می برد به ماموران می گوید که حق ندارند، زندانیان را بدون پیشوند عنوان «آقا» صدا کنند. روایت های او از زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی و به خصوص اعضای نهضت آزادی مانند آیت الله طالقانی، مهدی بازرگان، یدالله سحابی و دیگران در نوع رابطه او با آنها در نوع خود عجیب و جالب است. شاید به همین دلیل باشد که به مسیح قصر معروف است.
کورنگی در زمینه ملاقات ها امتیازاتی را برای برخی زندانیان سیاسی قائل می شود. این امکان را برای زندانیان سیاسی فراهم می آورد که به جای غذای زندان، جیره غذایی خشک دریافت و خودشان آشپزی کنند. همه تلاش خود را در کمیسیون عفو و بخشودگی به کار می گیرد تا برایشان حکم عفو بگیرد و همان شب صدور حکم عفو هم با اتومبیل خودش بازرگان، سحابی و آیت الله طالقانی را تا منزل میرساند. کورنگی حتی به خاطر کمک به زندانیان سیاسی بازداشت هم می شود. ماجرای شنود ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور) را لو می دهد و می گوید که در اتاق هایشان در زندان میکروفن کار گذاشته است. کورنگی در خاطرات خود بارها به این اشاره کرده که به اطلاعیه های شهربانی یا خواسته های ساواک توجه نمی کرد یا سعی می کرد با رایزنی به نوعی از فشارها بر زندانیان سیاسی کم کند. می گوید تنظیم این رابطه واقعا کار سختی بود تا جایی که فشارهایی که روی من می آمد باعث شد دچار تیک عصبی شوم.
کورنگی در مورد شرایط زندانیان میگوید: زندان قصر واقعا جای عجیبی بود. دو زندان عمومی داشت به اضافه زندان دارالتادیب، دو زندان سیاسی به شمارههای ۳ و ۴ و یک زندان مسلولین و بخش روانی و بهداری.
همچنین میگوید: یکی از پیشامدهایی که برای زندانیها اتفاق میافتاد، این بود که اغلبشان احساس پوچی میکردند و مبتلا به افسردگی میشدند برای اینکه خودشان را پیدا کنند و مسیر درست را انتخاب کنند کتاب «شما خیلی بهتر از آن هستید که خیال میکنید.» نوشته جان دیویی را از پشت بلندگو میخواندم. صدا در همه زندانها پخش میشد و به تبع سیاسیها هم گوش میکردند.
خاطره و رابطه خوب رییس زندان با زندانیان تا آنجا پیش می رود که بعد از انقلاب از طرف آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان به او پیشنهاد می شود که در دولت موقت ریاست شهربانی را برعهده بگیرد؛ سمتی که کورنگی به دلایلی از پذیرش آن سر باز می زند و در نهایت با انتصاب مجللی به ریاست شهربانی، کورنگی به معاونت او منصوب می شود.
خاطرات حسین خانعلی
یکی دیگر از زندانیان زندان قصر حسین خانعلی بود، وی درباره نحوه زندگی در این دژ مخوف می گوید: وقتی در زندان بودم، روزی چند بار از سوراخ کوچکی بالای دستشویی چند گل کوچک را که در محوطه بود، نگاه می کردم و درست چیزی که در دیدرسم بود به اندازه همین حاشیه سبز کوچک بود. هر روز چند بار به آنها نگاه می کردم که دنیای بیرون از یادم نرود؛ و همین نگاه به گل و سبزه و آسمان مایه دلخوشی و امید خیلی زا زندانی ها بود ولی با این همه زندگی مبارزان سیاسی در اینجا به هیچ وجه بی برنامه و بی هدف نبود، از صبح که بیدار می شدیم تا شب کلی برنامه برای انجام دادن داشتیم، بیشتر وقت مان صرف یادگیری درس های مختلف زبان و خط مشی مبارزه می شد. همچنین بهترین نخبگان کشور در دوره اوج مبارزات علیه محمدرضا پهلوی مدام به این زندان آورده می شدند. افرادی که بیرون از زندان دسترسی به آنها آسان نبود، گاهی با بعضی هایشان هم سلول می شدیم و این، بهترین فرصت برای یادگیری و آشنایی با افکار و ایده های آنها بود. می شود گفت زندان سیاسی قصر، دانشگاه انقلاب بود. مثلا وقتی جوانی را اولین بار به جرم پخش اعلامیه ای به آنجا می آوردند که شاید چیز زیادی هم از مبانی و اصول انقلاب نمی دانست، وقتی از آنجا بیرون می رفت یک انقلابی تمام عیار شده بود.
وی در ادامه می افزاید: اجتماع بیش از ۳ نفر در زندان ممنوع بود و یادگیری درس ها در زندان به این ترتیب بود نه مثلاً وقتی من مطلبی را از شخصی مانند آقای محمد تقی شریعتی(پدر دکتر علی شریعتی) که با هم مدتی هم سلول بودیم، یاد می گرفتم، در هواخوری یا داخل بند آن را به یک نفر دیگر انتقال می دادم و او هم به نفر بعدی و به این شکل بود که درس ها و یا اخبار و حتی بریده روزنامه هایی که به شکل قاچاق وارد زندان می شد، بین زندانیان دست به دست می شد.