تهران- ایرنا- احسان نراقی با عنوان جامعه‌شناس تحصیل کرده فرانسه، فعالیت سیاسی‌اش را با چپ‌گرایی آغاز کرد اما به مرور به سمت اعتدال و میانه‌روی پیش رفت و به دنبال اصلاحات در کشور بود اما صدای او در فضای رادیکالی دوره پهلوی به‌گوش کمتر فردی می‌رسید.

به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ جامعه‌شناسی از نوادگان ملا احمد نراقی از روحانیون به نام دوران قاجار بود که تحصیلات خود را در فرانسه سپری کرد. در جوانی چپ بود و در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت به علت روابط خانوادگی با آیت‌الله کاشانی به مرور چرخش به میانه‌روی پیدا کرد. او احسان نراقی بود؛ فردی که به دلیل ارتباط خانوادگی‌اش با فرح پهلوی سال‌ها به عنوان مشاور او به فعالیت پرداخت و به سبب انتقادات تند از محمدرضا پهلوی به اتهام ضدیت با اصل سلطنت روانه زندان شد تا اینکه در در اواخر رژیم پهلوی هشت نشست خصوصی با شخص محمدرضا پهلوی داشت.

نراقی چند سال پیش از مرگش در فیلم مستندی که درباره زندگی او ساخته شد گفت: اغلب ترس از مرگ برای انسانی است که برای آینده هنوز به هدف‌هایی نرسیده و از یک سعادت و لذتی محروم بوده است. من هیچ وحشتی ندارم چون به همه شادی‌ها رسیدم. هم زندگی را شناختم، هم زندان رفتم و هم آزادی را دیدم. بنابراین هیچ وحشتی از مرگ ندارم تا اینکه سرانجام در ۱۲ آذر ۱۳۹۱ خورشیدی چشم از جهان فروبست.

پژوهشگر گروه اطلاع رسانی ایرنا به مناسبت سالروز درگذشت احسان نراقی به سیاست های اعتدالی این جامعه شناس و ملاقات هایش با محمدرضا پهلوی پرداخته است. 

نراقی  و روحیه اعتدال و میانجیگری

نراقی را شاید بتوان جامعه شناسی میانه رو و اعتدالی نامید؛ جامعه شناسی که گاهی به عنوان واسطه ای برای مبارزانی می شد که در زندان پهلوی بودند و گاهی دیگر با روحیه اعتدالی خود به دنبال اصلاح جامعه بود. بنابراین با همین روحیه واسطه گری هم که داشت واسطه ‌شد که ابوالحسن بنی صدر از زندان پهلوی آزاد شود و به خارج از کشور برود. البته خود او ریشه و منشاء روحیه میانجی‌گری‌ش را در الگوپذیری از رفتار پدرش می‌داند و می گوید: پدر من فرد شاخصی بود. مردم برای رفع مشکلات خود با دولت به او روی می‌آوردند و دولتی‌ها هم مسائل خود را با مردم از طریق او حل‌وفصل می‌کردند. شاید این روحیه میانجی‌گری و وساطت را رفتار پدرم در ضمیرم نشانده باشد. اصلاً قبول این نکته را که همه حق یک‌طرف نیست، در کودکی آموختم.

نراقی، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی و نقد جامعه ایران

احسان نراقی که مدیریت موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی را برعهده داشت و آن را به کانونی برای تفکر و پژوهش تبدیل کرد تا واقعیت های جامعه ایرانی را رصد کند اما این واقعیت ها هیچگاه توسط نظام حاکم به رسمیت شناخته نشد. پژوهش‌های این مؤسسه از پیامدهای نامطلوب سیاست‌ها و برنامه‌های اصلاحات ارضی و صنعتی شدن شتابان برای جامعه ایران حکایت می‌کرد و هشدارآمیز بود. نراقی در صدر این موسسه اعلام کرد: شکاف طبقاتی در حال افزایش است، جامعه دچار بی‌هنجاری شده است، مهاجرت روستاها را خلوت و شهرها را نابسامان ساخته است، آسیب‌های اجتماعی در حال گسترش است، نظام اداری گرفتار فساد شده است، در هزینه کردن اعتبارات عمرانی و ملی حیف و میل و خاصه خرجی رواج دارد، برنامه‌ها نسنجیده و نامعقول‌اند، نگرش‌ها و ذهنیت‌های مردم در برنامه‌ریزی‌ها و اجرا نادیده گرفته می‌شود، شایسته‌گزینی در مشاغل دولتی رعایت نمی‌شود، روابط قبیله‌ای و شخصی جای ضوابط و قانون را گرفته است اما غرور و رویای خام تمدن بزرگ چنان رابطه کارگزاران رژیم پهلوی با واقعیت‌ها را مخدوش کرده بود که گمان می‌کردند به مدد پول نفت می‌توانند همه مشکلات را سامان دهند.

شاه قافیه را باخت!

در برابر من مردی ایستاده بود که وقایع اخیر او را به‌شدت دگرگون ساخته بود، به طوری که دیگر از آن حس اعتماد به نفسی که قبلا به هنگام حضور در گردهمایی‌های کارشناسانه، که چند مرتبه‌ای در آنها شرکت کرده بودم نشان می‌داد، خبری نبود؛ اینها بخشی از گفته های نراقی در مورد ملاقات های خود با محمدرضا پهلوی در روزهای پایان عمر حکومتش است. محمدرضا پهلوی که به مدت هشت ماه قرارهای ملاقات با نراقی را لغو می کرد از مهر تا دی ماه ۱۳۵۷ خورشیدی هشت جلسه دیدار و گفت و گو با او برگزار کرد؛ دیدارهایی که خود نراقی، آیت‌الله مرتضی مطهری و مهدی بازرگان را از جمله مشوقانش در جهت تداوم آن می‌داند و می گوید: آقای مطهری دائماً مرا تشویق می‌کرد که پیش شاه بروم. بازرگان و سنجابی و فروهر هم مرا تشویق می‌کردند. وقتی برمی‌گشتم همه زنگ می‌زدند که چه شده و چه گذشت؟ دفعه آینده اینها را بگو اما بنابه گفته نراقی، شاه فرق کرده بود؛ غرورش فروکش کرده بود، من به راحتی با او مجادله می‌کردم. حرف‌هایی می‌زدم که گرچه خوشش نمی‌آمد اما مخالفتی هم با آن نمی‌کرد.

بنابراین به قول نراقی در ۶ ماه آخر بیشتر سعی می‌کرد تا تحلیل درستی از شرائط ارائه دهد. اگرچه فایده‌ای نداشت و شاه نمی‌پذیرفت. چرا که بنابه گفته نراقی، خودش را همه چیز می‌دانست. حرف هیچ کس را قبول نمی‌کرد. در کتاب پاسخ به تاریخ همین تفکرات اشتباهش وجود دارد و وقتی از ایران رفت دوباره همان حرف‌های قدیم را تکرار کرد. اصلاح نمی‌شد، خرفت شده بود؛ پدرش رضاشاه هم درست نمی‌شد چه برسد به او.

در همین جلسه ها است که نراقی به محمدرضا پهلوی می گوید که ابتدایی‌ترین اقدام برای عبور از مشکلات و توسعه کشور، رعایت قانون اساسی و بازگشت شخص شاه به قانون است. در حالی که رفتار و تصمیمات شخص شاه نشان می‌داد که نه تنها از سیاست هیچ نمی‌دانست بلکه غرق در غرور بود و به جز خود هیچ کس را قبول نداشت. محمدرضا پهلوی گوش شنوایی برای شنیدن انتقاد مخالفان و حتی توصیه دلسوزان خود نداشت و همیشه با نوعی تکبر و بی‌اعتمادی به آنها نگاه می‌کرد و شاید همین دید نراقی بود که یک سال پیشتر در یک جمع دانشجویی گفت: شاه قافیه را باخت!

انتقادها به مدرنیزاسیون پهلوی

نراقی به عنوان یک جامعه شناس که حکومت پهلوی را با گوشت و پوست خود احساس کرده بود دیدگاه هایی در مورد مدرنیزاسیون اجرا شده در این دوره دارد. او معتقد است که محمدرضا پهلوی در سال های نخست سلطنتش بیشتر در مسیر دموکراسی حرکت می‌کرد اما با وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی و ورود پول های نفتی به ایران، نه تنها در مسیر آزادی پیش‌نرفت بلکه براثر بی‌توجهی به خواسته‌های مردم، هر اقدامی که در مسیر مدرنیزاسیون و توسعه نیز صورت می‌گرفت، نتیجه‌ای جز شکست نداشت زیرا مهم‌ترین مسئله در مسیر توسعه، درک کافی از بافت زندگی مردم است و او هیچ‌گاه چنین درکی نداشت.

این جامعه شناس بر این نظر بود که محمدرضا پهلوی اساساً تصور اشتباهی از مدرنیزاسیون داشت و به همین دلیل هم ۲ ایراد اساسی به مدرنیزاسیون وارد می کرد؛ نخست اینکه محمدرضا پهلوی مؤلفه‌های توسعه و پیشرفت را بدون هیچ تغییر و بدون اینکه با فرهنگ بومی عجین کند از غرب الگوبرداری می‌کرد و وارد کشور می کرد و دوم اینکه محمدرضا پهلوی نه تنها در فرآیند توسعه و مدرنیزاسیون شرایط داخلی را در نظر نگرفت و اجازه نداد این مقوله پس از ورود به ایران با فرهنگ و شرایط کشور تطبیق پیدا کند بلکه با دخالت های خود، عملاً مدرنیزاسیونی استبدادی ایجاد کرد.

نراقی معتقد بود که تصور شاه از واژه مدرنیزاسیون تنها پیشرفت اقتصادی و سرازیر شدن ثروت و پول به کشور بود و عملاً هیچ درکی از توسعه‌ همه‌جانبه و مهم‌تر از آن، خواسته‌های مردم نداشت. به همین دلیل هم برنامه‌های پیشرفت و مدرنیزه شدن ایران به صورت یکجانبه و کاملاً استبدادی پیش می‌رفت. با توجه به چنین شرایطی نراقی به طور مکرر به شخص محمدرضا پهلوی و سیاسیون گوشزد می‌کرد که توسعه اقتصادی و افزایش ثروت کشور به معنای مدرنیزاسیون و پیشرفت نیست بلکه اقتصادی که برآمده از تفکر بنیادی نباشد و از فروش نفت حاصل شود، راهی جز فساد و تباهی به دنبال نخواهد داشت اما در فضای همیشه رادیکال دوره پهلوی، صدای نراقی به‌گوش کمتر فردی می‌رسید.