قصه درباره پسری به نام محسن است که خود منتقد و روزنامه نگار سینماست. مسئله ای که قصد دارد در فیلم بیان کند داستان رنج ده ساله ایست در درون خود او، که این رنج و انتقاد از پدر خودش است. پدری که دیکتاتور بوده و باعث رنج و ناراحتی کل خانواده شده؛ این پدر دو همسر و از هرکدام فرزندانی داشته است.
کاری که فیلمساز میکند این است که به سراغ تمام این فرزندان و همچنین همسر اول و دوم که مادر خود اوست میرود و از فیلم های آرشیوی که توسط موبایل یا دوربین دستی گرفته شده و در زمانی که مادر دچار آلزایمر شده استفاده می کند. این نوع فیلم که فیلمساز آن به نقد خود یا یک نقد شخصی رسیده باشد در ایران زیاد نیست.
مساله دیگر این که از زمان ورود دوربین دیجیتال و دوربینهای سبک به بازار، ساخت فیلم مستند مقداری آسانتر شد و یک سری از عوامل مثل فیلمبردار، صدابردار، تهیه کننده حتی تدوینگر حذف شدند؛ یعنی خود فیلمساز با یک دوربین کوچک میتوانست به سراغ موضوعاتی برود، از آنها فیلمبرداری کند و آنها را مونتاژ و تبدیل به یک فیلم کند.
البته این نوع فیلمسازی نیازمند نگاه و دیدگاهی کاملا مشخص، ورزیده و خلاق است. بخشی از این حرکت و این جنبش از اروپا و بخشی هم از آمریکا شروع شد. این دوربینهای سبک به دست مستندسازها، فیلمسازها و هنرمندان رسید و آنها شروع به ساخت فیلم های خیابانی یا فیلم های شخصی از خود کردند.
یکی از افراد شاخصی که در این حوزه کار کرد، مستندسازی است به نام روس مکالوی (Ross McElwee) کارگردان آمریکایی، وی که استاد دانشگاه است و سینما و فیلمبرداری تدریس می کند و فیلم های خود بیانگر میسازد. شاخص ترین فیلم های او رژه ژرمن و اخبار ساعت شش است. مکالوی فیلم ساختن را با دوربین شخصی و از خانواده خود شروع می کند. خود و خانواده خود را معرفی می کند و بعد، از درون اخباری که از خانه اش پخش می شود، به معضلات اجتماعی میرسد. یعنی مشکلات خود و خانواده اش را بهانه ای قرار می دهد که به یک بستر اجتماعی برسد.
در رنج زیر پوست هم تقریبا این اتفاق می افتد. در این نوع فیلم ها اینکه شما با چه دوربینی از موبایل، دوربین دستی یا یک دوربین حرفه ای فیلمبرداری کنید زیاد مهم نیست. مهم این است که شما بتوانید به موضوع نزدیک شوید و به یک پرداخت درست برسید، مهم این است که لحظه های نابی را شکار کنید و بتوانید آن را در سینمای مستند بگیرید؛ و اساسا وقتی شما با یک دوربین کوچک درون خانواده می روید، آن خانواده احساس راحتی می کند. قطعا اگر فیلمساز یک گروه حرفه ای را به داخل خانواده خود میبرد، خواهر، برادران، مادر و حتی اهالی محل اینقدر راحت صحبت نمی کردند. احتمالا فیلمساز خود با یک دوربین کوچک فیلمبرداری کرده است و یا شخص دیگری فیلمبرداری کرده و توانسته لحظه های نابی را بگیرد.
پس ما به تجهیزات خیلی جمع و جوری احتیاج داریم و این اولین اقدام درست این فیلمساز است. و اینکه روایت درستی را انتخاب کرده؛ یعنی ما شخصی را می بینیم که ابتدا خود و توانایی اش را معرفی و بعد موضوع خود را مطرح می کند و اکنون در جستجوی این است که چگونه موضوع را برای مخاطب باز کند.
اول به سراغ اهالی محل می رود؛ یک نگاهی از پدر او داریم که کشاورز نمونه بوده و مورد تقدیر واقع شده است. به مرور اما متوجه می شویم که پدر، زورگو و دیکتاتور بوده و سرنوشت خانواده را تغییر داده است.
این نوع فیلمسازی جرات و جسارتی می خواهد که شما دوربین را سمت خود و خانوادهات بچرخانی و آنها را به نقد و چالش بکشانید. خیلی ها این جسارت را ندارند و باید به این جرات و جسارت تبریک گفت.
و حالا برای اینکه به مخاطب ثابت کند که پدرش چنین رفتاری داشته، آنها را تنبیه میکرده و مادر او بخاطر اینکه صندلی توی سرش خورده، آلزایمر گرفته و افسرده شده ،دوربین را در بین اعضای خانواده می چرخاند و برای ما شاهد می آورد. آنها شهادت می دهند که پدر اینگونه بوده است. به مرور ما در فیلم به این نگاه و باور می رسیم که پدر واقعا اینگونه بوده است. حتی صدایی که ضبط شده با صدای دوربین بوده اما برای ما قابل قبول است. دوربین کماکان می چرخد و به گذشته می رود، به دو تا سه سال قبل و ما اسناد تصویری ای را می بینیم که فیلمساز تکه تکه آنها را با موبایل و دوربین دستی جمع کرده و حالا همه را در قالب یک روایت به ما نشان می دهد.
روایت در نشان دادن این مسئله موفق است و من مخاطب قبول می کنم که پدر در حق خانواده چنین ظلم هایی کرده و بعد مخاطب به لایه های درونی اجتماع می رسد که انگار در آن منطقه مردسالاری وجود داشته و اینکه زن و فرزند هیچ حقی برای اعتراض نداشته اند. در جایی از فیلم پدر بیان می کند که پدر من هم همینگونه به من و برادر کوچکم ظلم میکرده و او هم مثل پدرش آدم زورگویی شده اما در نسل جدید شاهد این هستیم که چنین اتفاقی نیفتاده است؛ یعنی پسرها از چیزی که ما در فیلم می بینیم، به این مرض دیکتاتوری دچار نشده اند.
در نهایت پدر در آستانه بیماری میخواهد که همه خانواده دور هم جمع شوند و فیلمساز در تلاش است که خانواده را جمع کند و پدر بتواند قبل از مرگ از آنها رضایت بگیرد که بحث ها و صحبت هایی هم در این بین صورت می گیرد. عده ای مخالف و عده ای موافق هستند ولی در نهایت همه قبل از مرگ، خود را به پدر می رسانند و پدر فوت می کند.
نقدی ساختاری که بر این فیلم وارد است این است که در کل فیلم ما یک موسیقی را می شنویم که در سرتاسر فیلم این موسیقی پخش می شود (موسیقی شهر سوخته کیهان کلهر) . موسیقی کاربرد و نقش خودش را از دست می دهد چون فقط برای پیوند صوتی در فیلم استفاده شده است. می توانست این موسیقی نباشد ، فیلم میتوانست صداگذاری شود و موسیقی می توانست لحظاتی در فیلم باشد.
فیلم شامل دو پلان است یکی در شروع فیلم و یکی در انتها که ما روستای «رحیم آباد» را از بالا میبینیم که با هلی شات گرفته شده و نمای پایانی که همین اتفاق می افتد که در قبرستان ما می بینیم، پسر کنار قبر مادر نشسته است و دوربین از بالا کشیده می شود به کل قبرستان. این دو نما که خیلی شیک و شسته رفته است هیچ ربطی به فیلم ندارد. یعنی کل فیلم وقتی با موبایل یا دوربین دستی گرفته می شود و ما این فضا را قبول می کنیم به یکباره دو پلان هوایی این چنینی ترکیب و زیبایی فیلم را بهم می ریزد. حتی با اینکه پلان ها خیلی شیک و زیباست اما هارمونی و نسبت پلان ها باهم را از بین میبرد و باید برطرف شود.
در تیتراژ فیلم می بینیم که اسم بعضی از عوامل از جمله صداگذار خالی است که به نظر بی مفهوم است چرا که فیلم یا صداگذار دارد یا ندارد و اگر ندارد چرا عنوان شده است.
در نهایت رنج زیر پوست فیلم موفق و خوبی است و در بیان کلی و نگاه خود و در این نوع سینما موفق بوده و تاثیر خود را می گذارد. فیلم مستند زمانی موثر است و نگاه مستندساز به مخاطب منتقل می شود که اولا تاثیرگذار باشد و دوم اینکه مخاطب را به وجد بیاورد و در نهایت او را به فکر وا دارد که چرا پدر با اینکه آدم شاخص و کشاورز نمونه بوده اما تبدیل میشود به یک آدم دیکتاتور.
فیلم در این زمینه یعنی در بحث روایت و ساختار موفق است . این نوع سینما را فیلمسازان بزرگی تجربه کرده اند. به عنوان مثال کیم کیدوک کارگردان اهل کره جنوبی در فیلمی به نام آریرانگ (2011) یا «کیارستمی» که به نوعی با دوربین سبک اینکار را می کند و حتی خودش در فیلم حضور دارد؛ممکن است که خانواده خود را به نقد نکشیده باشد اما با موضوعی که انتخاب کرده آسان برخورد کرده و به نقد می کشد.
به این نوع سینما و این نوع مستند خودبیانگر گفته می شود که راجع به خود و دنیای اطراف کار می کند و میتوان به آن فیلمسازی آسان هم گفت که عوامل حذف شده اند و دوربین در دست فیلمساز است و فیلمساز فقط یک نگاه و دیدگاه دارد و به موضوع می پردازد و آن را به نقد می کشد و تحلیل می کند و در نهایت آن را تبدیل به یک اثر هنری می کند.