در این مجموعه از موقعیت جغرافیایی و طبیعی، حدود شهرستان و دیگر مختصات جغرافیایی، استناد به آثار مورخان، شاهکارهای هنری، صنایع دستی، مشاهیر، شخصیتها و دانشمندان این دیار بحث شده است.
کتاب اصفهان شامل پنج فصل و تعدادی تصویر قدیمی و جدید است که در میانه صفحات کتاب جای دارند. در پشت جلد آن نوشتهاند: در دوره هخامنشیان اصفهان را به نام «گاباویاگی» میشناختند.
شکوه ایران و اصفهان در دوران سلجوقیان و صفویان
اشاره به گستره شوکت و شکوه اصفهان در دوره سلجوقیان که یک مرز ایران کهن، رود جیحون و مرز دیگرش دریای مدیترانه بوده و همچنین در دوره امپراطوری بزرگ صفویه همچون سایر کتابهای تاریخی در این مجموعه به چشم میخورد.
فصل نخست با عنوان موقعیت جغرافیایی و طبیعی جمعیت اصفهان را به اندازه لندن یعنی یک میلیون نفر دانسته و به نقل از «اوژان فلاندن» سیاح فرانسوی(۱۸۴۰ میلادی) مینویسد: «بدون اغراق اصفهان یکی از بزرگترین شهرهای عالم است که محیط آن بیش از چهل کیلومتر است...از این رو دربارهاش غلو میکنند به طوری که میگویند اصفهان نصف جهان است.»
جنگهای داخلی و خارجی، قحطی، بیماری و خشکسالیها پدیدههایی هستند که در کتابهای تاریخی دیگر هم دیده میشوند و در این نوشتار آمده است: گرانی که آدمخوری باب گشت/ هزار و دویست است و هشتاد و هشت
مطابق سخن «میرسید علی جناب» صاحب کتاب «الاصفهان» قحطیهایی که باعث تقلیل جمعیت اصفهان شده در سال های ۱۱۷۱، ۱۲۰۲، ۱۲۳۲ و ۱۲۵۰ هجری قمری روی دادهاند.
همان دوران جمعیت همایونشهر یا سده اصفهان در سال ۱۳۳۵، ۱۱۵ هزار نفر بود.
درباره آب و هوای این شهر هم نوشتهاند: در اواسط میزان(ماه مهر) هوا اندکی به سردی میگراید. رُعایا از قدیم شب هفدهم مهر را جُلبند مینامند. اواخر میزان تا اواسط عقرب(آبان) خزان و فصل برگریزان اصفهان است. از اول قوس(آذر) تمام برگ درختان ریخته و مانند چوب خشک میشوند.
شهر سرمه و زعفران
در همین فصل ابتدایی اصفهان را خطه «سرمه و زعفران» نامیدهاند و در مورد زاینده رود و مختصات آن اشعاری از حمدالله مستوفی و خاقانی و مولف هفت اقلیم در صفحه ۲۱ آوردهاند که دوبیت آن بسی طرب انگیز است.
لب زنده رود و نسیم بهار/ لب دلستان و می خوشگوار
ز دل بیخ انده چنان بر کند/ که بیخ ستم خنجر شهریار
سپس معرفی مادیها و پلهای زاینده رود و کشاورزی اصفهان را میخوانیم و میدانیم که گویا کیفیت گندم اصفهان چندان خوب نبوده اما باقلای آن در کشور نظیر ندارد و کرفس کوهی هم مختص فریدن بزرگ در غرب اصفهان و منطقه بختیاری است.
اصفهان دارای بلوکهای متعددی است که بزرگترین آن لنجان با چهار ناحیه است.
تحول تاریخی اصفهان عنوان دومین فصل کتاب است و در صفحه ۵۳ تصویر زمستانی از کوه صفه با شعری از «عبدالحسین سپینا» در شرح همان عکس آوردهاند.
دیاکونوف در تاریخ ماد مینویسد: مرکز «پارتاکِنا» شهر گابای یعنی جِی امروز بود که همان گابی و گابه پارت ها(اشکانیان) و گِی زمان ساسانیان است.
نویسنده معتقد است: از دوره ساسانیان به بعد نام اصفهان که تصحیف و تحریفی از اسپهان(سپاهان، اسپدان، اسپدانه، اصبهان و اسبَه آن) بوده جایگزین حکومت نشین آن یعنی گابیانا و گِی شده است.
معماری شگفت از برجها و باروها تا آتشکدهها و پلهای متعدد این دیار در ادامه توضیحاتی دارند اما بد نیست بدانیم «کوشید» نام قدیمیترین آتشکده ای(سلسله کیانیان)است که با آن آشنایی داریم.
نام بردن از مرداویج و برادرش وشمگیر، امیر زیاری، صاحب ابن عباد(آرامگاه وی در میدان قدس امروزی است و از ری به اصفهان آورده شده) و همچنین ابوعلی سینا که چندی وزارت علاءالدوله را بر عهده داشته و مدرسه او در بابُ الدشت(کوی دردشت امروزی) هنوز باقی است هم در این کتاب جای دارند.
آب پاشی با آفتابه طلا !
در همین فصل درباره سلاطین سلجوقی و بزرگترین پادشاه آن یعنی ملکشاه که سمیرم آن زمان ملک اهدایی به همسرش بوده و دولتش به منتهای وسعت و عظمت از حد چین تا مدیترانه و از دریاچه خوارزم تا ماورا یمن به نامش خطبه می خوانده اند هم بدانیم خالی از لطف نیست. حتی درباره ثروت بلاد اصفهان هم نوشتهاند: «بامدادان اهالی این شهر در خانههای خود را با آفتابههایی از جنس طلا آب پاشی میکرده اند که این نشان از رونق و آبادی این بلاد در آن دوره داشته است.»
اما طلوع کوکب درخشان عهد صفوی در تاریخ ایران با افول ستاره اقبال تیموریان در صفحات بعد و رنگ رونق و توسعه گرفتن دوباره ایران زمین به پایتختی اصفهان کهن در سال ۱۰۰۰ هجری قمری هم دانستهای فزون بر نادانستههای امروزیان است که این مهم در سایر نوشتارهای تاریخی مشاهده میشود.
نام و نشان آثار تاریخی اصفهان در سومین فصل کتاب قید شده که مسجد جمعه، میدان نقش جهان و بازار قیصریه از آن جملهاند. درباره مسجد شیخ لطف الله نیز چند خطی از پروفسور «آرتور آپم پوپ» آمریکایی نقل قول شده است.
سفیر پادشاه اسپانیا بنام «دن گارسیا دوسیلوا فیگروا» در سفرنامهاش درباره جشنی در چهارباغ اصفهان در آن دوران مینویسد: کار آب پاشی حاضران در این مراسم به جایی میرسد که ظرف ها را به سوی هم پرتاب میکنند و سرهای بسیار شکسته میشود و گاه چند نفری هم به جهان دیگر میروند!
عظمتی که بر باد رفت
در عصر امروزین اصفهان در فصل چهارم کتاب آمده که تعداد محلههای اصفهان در اواخر دوره صفوی از عدد چهل گذشت اما «پیر لوتی» نویسنده فرانسوی کمی بعد میگوید: سکنه اصفهان پس از تحمل بار محنت حمله افغان از هفتصد هزار به شصت هزار تقلیل یافت و دیگر عظمت خود را از سر نگرفت. علاوه بر این کریم خان زند بر اثر انتقال پایتخت کشور، بیش از پیش وسیل انحطاط آن را فراهم ساخت.
امتیازهای اصفهان شامل آب و هوا، آثار تاریخی، صنایع دستی محل همچون جماعت حکاک و کارخانه هایی دوران سابق از چوب بری و یراق سازی تا تهیه گاز اکسیژن و یاتاقان سازی همه و همه در این فصل به آنها اشاره شده است.
آخرین بخش این مجموعه هم به معرفی بزرگان، مشاهیر، دانشمندان و عارفان وادی اصفهان اختصاص دارد. علی ابن سهل، ابوالفرج اصفهانی، حمزه اصفهانی، ابوعلی مسکویه، حافظ ابونعیم، اسماعیل ابن عباد، ابوعبدالله معصومی(که در زمان ابوریحان بیرونی زندگی می کرده) راغب اصفهانی، بابا رکن الدین در قرن هشتم و جهانگیر خان قشقایی مهمترین شخصیتهای نامی این استان عالم پرور بودهاند.
مرحوم هنرفر این کتاب را در سال ۱۳۴۶ نوشته اما تا به امروز چندین نوبت تجدید چاپ شده است.
وی پیش از آن در سال ۱۳۴۴ هم کتاب آثار تاریخی اصفهان را به رشته تحریر درآورده بود.
دکتر لطف اله هنرفر پس از سال ها تلاش و پژوهش های اصفهان شناسی درسن ۸۷ سالگی پس از یک دوره بیماری سخت در نهم آذرماه ۱۳۸۵ خورشیدی در بیمارستان الزهرای اصفهان درگذشت و در گلشن ناموران باغ رضوان اصفهان با حضور جمع پر شور مردم فرهنگ دوست اصفهان به خاک سپرده شد.
کتاب «اصفهان» در ۳۰۳ صفحه به همت شرکت انتشارات علمی و فرهنگی روانه بازار نشر و مطالعه شده است.