لندن– ایرنا– ترس هیولای ساختگی تروریسم که در سال‌های اخیر به‌طور زیرکانه و موذیانه‌ در اذهان مردم اروپا به اسلام پیوند زده شده، این قاره را در دام خطرناک فاشیسم و فروپاشی قرار داده است.

ملی‌گرایی و حتی نوع افراطی آن همیشه در قاره اروپا وجود داشته و پدیده تازه ای نیست. با این حال به نظر می رسد توازنی که پس از دو جنگ جهانی و در پایان جنگ سرد با تشکیل اتحادیه اروپا بدست آمده بود در حال فروپاشی است. اکنون دیدگاه‌های ملی‌گرایانه و حتی نژادپرستانه در فضای سیاسی اروپا عادی‌سازی شده اند. در این میان می توان به نقش انگلیس و برگزیت و ادبیات به صراحت ملی‌گرایانه و هویت طلبانه افرادی مانند بوریس جانسون و نایجل فاراژ به عنوان عامل مهمی در این عادی‌سازی اشاره کرد.

در سالیان اخیر همواره نگرانی های عمیقی در مورد جابجایی فضای سیاسی اروپا به راست افراطی دیده می شود. در ایتالیا « ماتئو سالوینی » از حزب « لیگ » تا همین ماه اوت(مرداد-شهریور) معاون نخست وزیر بود. البته حزب لیگ نتوانست به ائتلافش با حزب دست راستی دیگر به نام « پنج ستاره » ادامه داده و مجبور به کناره‌گیری از قدرت شد. با این حال سالوینی و حزبش با داشتن علایق ملی‌گرایانه و ضد مهاجر همچنان محبوبیت قابل توجهی دارند.

در ۱۹ ماه می(اردیبهشت-خرداد) و در آستانه انتخابات پارلمان اتحادیه اروپا، ماتئو سالوینی که آن زمان هنوز معاون نخست وزیر بود، ائتلافی با « ژان ماری لوپن » رهبر حزب ملی‌گرای فرانسه « ناسیونال »، « خیرت ویلدر » رهبر حزب « آزادی » هلند و در مجموع ۱۰ حزب ملی‌گرای اروپایی برای بدست گرفتن اکثریت پارلمان اروپا تشکیل داد. او در کنار این رهبران و در میدان « دل دومو » برای طرفداران این حزب سخنرانی کرد.

پرسش این ست که چرا احزاب راست و ملی‌گرای اروپا باید با هم ائتلاف کنند؟ اگر ملی‌گرا هستند، دیگر ائتلاف چه معنایی دارد؟
ملی‌گراهای افراطی علاوه بر فرانسه، ایتالیا و هلند در آلمان، اتریش، دانمارک، بلغارستان، استونی، اسلواکی، جمهوری چک، مجارستان و حتی یونان نیز در حال رشد هستند. اکنون در آلمان حزب ای.اف.دی(AfD) یا حزب « راه نوین برای آلمان» بزرگترین حزب مخالف دولت بوده و در اسپانیا حزب فوکس (VOX) سومین حزب بزرگ کشور است.
در یونان نیز حزب « بامداد طلایی » (Golden Dawn) که بدون پرده‌پوشی یک حزب راستگرای افراطی و حتی نئونازی و فاشیست است، توانست در سایه نارضایتی از ریاضت اقتصادی این کشور در سال ۲۰۱۲، بیست و یک نماینده به پارلمان این کشور بفرستد.

در مجارستان نیز اکنون قدرت در دست ائتلاف احزاب ملی‌گرا و راست افراطی به رهبری « ویکتور اوربان » است که حزب « فیدس » را با دیدگاه‌های محافظه‌کارانه، ملی‌گرایانه، مسیحی و ضد مهاجر در این کشور نمایندگی می‌کند.
دولت اوربان بر سر آنچه نادیده گرفتن ارزش‌های اروپایی خوانده می‌شود از سوی اتحادیه اروپا مورد انتقاد قرار گرفته و حتی یک بار در سال ۲۰۱۸ پارلمان اروپا رای به تعلیق حق رای این کشور در داخل اتحادیه داد. در این تصمیم به محدود کردن تنوع رسانه ها و ایجاد محدودیت برای جامعه مدنی استناد شده بود.

در لهستان دولت محافظه‌کار این کشور با اتحادیه اروپا بر سر اعمال تغییرات در قوانین قضایی و مقررات مرتبط با قضات به اختلاف رسیده تا جایی که حتی ممکن است عضویت این کشور در اتحادیه اروپا لغو شود.
به نظر می رسد احزاب راست‌افراطی در اروپای شرقی موفق‌تر و پرطرفدارترند. این شاید به دلیل خروج از سلطه کمونیسم باشد که اجازه می‌دهد نقش قربانی را بازی کرده و کم و بیش از اتهام نژادپرستی خود را ایمن ببینید.
با وجود تمرکز این احزاب روی موضوع مهاجرت، باید یادآور شد که بر خلاف اروپای غربی، در این کشورها مهاجر چندانی وجود ندارد.

به نظر می‌رسد در اروپا مردم از نهادهای سیاسی خسته شده و از جهانی شدن، سیل مهاجران، رقیق شدن هویت ملی و همچنین از اتحادیه اروپا آزرده و ناراضی‌اند. احزاب راستگرا در این میان توانسته‌اند با سوار شدن بر موج نارضایتی‌ها که به ویژه پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ بسیار عمیق‌تر شده است، در فضای سیاسی اروپا جایی برای خود پیدا کنند.
در انتخابات اخیر پارلمان اتحادیه اروپا ۹ حزب ملی‌گرا یک بلوک به نام ID یا «هویت و دموکراسی» تشکیل دادند. در انتخابات ۲۰۱۹، احزاب ملی‌گرای مجارستان بیشترین درصد آرا در بین سایر اعضا را بدست آوردند.

در این انتخابات، حزب « فیدس » و حزب جابیک (Jobbik - جنبش برای مجارستانِ بهتر) به ترتیب با ۴۹ و ۱۹ درصد، رکورد رای به احزاب راستگرا در پارلمان اروپا را بدست آوردند. حزب « آزادی » اتریش با ۲۵ درصد، حزب « مردم » سوئیس با ۲۵.۸ درصد، حزب « مردم » دانمارک با ۲۱ درصد، « ائتلاف نوین فلاندری » از بلژیک با ۲۰.۴ درصد و حزب « لیگ » ایتالیا با ۱۷.۴ درصد، حزب فوکس اسپانیا با ۱۵ درصد، حزب « ناسیونال » (ماری لوپن) فرانسه با ۱۳ درصد و حزب « راه نوین آلمان » (AfD) با ۱۲.۶ درصد در رده بعدی قرار گرفتند.

اگر بخواهیم حزب انگلیسی « برگزیت » را هم به حساب آوریم، باید مقام دوم را به این حزب با ۳۱.۶ درصد آرا اختصاص داد. انگلیس که به دلیل تاخیر در برگزیت مجبور به برگزاری انتخابات پارلمان اتحادیه اروپا شده بود، بیشترین رای خود را به حزب برگزیت داد.
 


اما نکته مهم درخصوص ائتلاف احزاب ملی‌گرای اروپا و آنچه در مورد تلاش ماتئو سالوینی برای تشکیل این ائتلاف گفته شد، اینکه هیچکدام از این احزاب در انتخابات پارلمان اروپا با شعار جدایی از اتحادیه اروپا شرکت نکردند.
در نخستین روزهای پس از پیروزی همه‌پرسی برگزیت در انگلیس در تابستان ،۲۰۱۶ صداهایی از این احزاب و به عنوان نمونه از ماری لوپن رهبر حزب ناسیونال فرانسه در تمجید از تصمیم انگلیس و دنباله‌روی سایر کشورهای اروپایی شنیده می‌شد.
حتی حزب «راه نوین برای آلمان» AfD از «درگزیت Drexit - اصلاحات در سیستم مراقبت‌های بهداشتی» سخن می‌گفت. اما در سال ۲۰۱۹ و با دیدن نتایج برگزیت برای انگلیس، این هیجان فروکش کرد و تقریباً هیچکدام از این احزاب دیگر حرفی از خروج از اتحادیه اروپا نزدند.
هدف آنها نه تخریب و فروپاشی اتحادیه، بلکه کنترل آن از درون بود. یک دلیل چنین تغییر عقیده‌ای می‌تواند این باشد که احزاب ملی‌گرا و راست افراطی برای نخستین بار به این نتیجه رسیده اند که اقبال مردم به سوی آنها در حال افزایش بوده و در نتیجه امیدی برای رسیدن به قدرت وجود دارد؛ پس عاقلانه‌تر این است که به جای تخریب سیستم، به سمت اداره کردن آن حرکت کنند.
 

احزاب ملی‌گرای اروپا بر سر چه هدف مشترکی می‌توانند ائتلاف کنند؟
باید به این نکته اشاره کرد که همه احزاب ملی‌گرا، راستگرا نیستند. احزاب ملی‌گرایی مانند حزب ملی‌گرای اسکاتلند، « شین فین » در ایرلند شمالی و استقلال طلبان کاتالونیا نه تنها راستگرا نیستند که بلکه تا حدود زیادی در زمره احزاب چپ می‌توانند طبقه‌بندی شوند.
حتی همه احزاب ضد اروپا نیز راستگرا نیستند. در انتخابات سال ۲۰۱۵ یونان، حزب چپ تندروی « سیریزیا » به قدرت رسید. در همه‌پرسی که این حزب برگزار کرد، ۶۰ درصد مردم به شرایط استقراض دیکته شده از طرف «نهادهای سه گانه» (تروئیکا Troika) یعنی بانک مرکزی اروپا، کمیسیون اروپا و صندوق بین‌المللی پول «نه» گفتند. در رویکرد عجیب دیگری، همین مردم با اکثریت ۶۵ درصد از ادامه عضویت در حوزه پولی یورو حمایت کردند.

در کشورهای ضعیفی مانند یونان، بحران اقتصادی ۲۰۰۸ بیش از جاهای دیگر لمس شد. در سال ۲۰۱۲ اتحادیه اروپا استقراض کشورهای عضو یورو از بانک ملی اتحادیه اروپا را محدود کرد و دولت‌های اروپایی مجبور شدند با اعمال ریاضت‌های اقتصادی شدید، به جنگ کسر بودجه بروند. این موضوع سبب نارضایتی فزاینده شده و خشم مردم را متوجه اتحادیه اروپا کرد.

به این ترتیب می‌توان گفت که احزاب راست و ملی‌گرای اروپا انگیزه‌های مختلفی برای خروج از اروپا دارند.

این انگیزه‌ها را می‌توان به دو گروه اصلی طبقه‌بندی کرد. اول احزابی که به دنبال خروج از اتحادیه اروپا و تحکیم حاکمیت ملی با هدف «تمرکز گرایی» ملی هستند. این احزاب دخالت اتحادیه اروپا را مانعی بر سر تصمیم‌های خود و در نتیجه مخل مرکزگرایی می‌بینند.
حزب محافظه‌کار انگلیس را می‌توان در این گروه دسته‌بندی کرد. این حزب برای به نتیجه رساندن وعده‌هایش و اجرا کردن اصلاحات مورد نظر، به درجه‌ای از استقلال و حاکمیت ملی نیاز دارد که با وجود عضویت در اتحادیه اروپا قابل تحقق نیست.

گروه دوم آنهایی هستند که به دنبال حاکمیت ملی برای توزیع ثروت در گستره ملی هستند. احزاب چپ مانند « سیریزیا » و حتی حزب ملی‌گرای اسکاتلند را می‌توان در این گروه جا داد.

گروه سومی را نیز می‌توان به این طبقه‌بندی اضافه کرد. آنها احزابی‌اند که به دنبال احیای اروپای سفید و مسیحی هستند. احزاب ملی‌گرا با عواطف نژادپرستانه، مانند آنچه در حزب « راه نوین آلمان - AfD» دیده می شود در این گروه طبقه‌بندی می‌شوند.

اما آنچه مسلم اینکه این ملی‌گرایی معطوف به داخل اروپا نیست. اروپایی‌ها اکنون بیش از هر زمانی با یکدیگر احساس همبستگی می کنند. یک نظرسنجی نشان می‌دهد که اعتماد مردم به اتحادیه اروپا از هر زمان دیگری بیشتر بوده و آنهایی که «تصویر مثبتی» از اتحادیه اروپا دارند نسبت به سال ۲۰۱۶ میلادی، ۹ درصد افزایش یافته‌اند.

این آن چیزی است که در ائتلاف بین احزاب ملی‌گرای اروپا می‌شود دید. اگر این احزاب با وجود ملی‌گرایی می‌توانند با یکدیگر احساس همبستگی کنند، معنی‌اش این است که در برابر یک «دیگری» خود را تعریف کرده‌اند.
در واقع نقطه مشترک آنها حفظ تمامیت و هویت اروپا به عنوان یک قاره سفیدپوست و مسیحی در برابر چیزی بیرون از اروپاست.

ملی‌گرایی اروپایی اکنون متوجه بیرون اروپاست نه داخل؛ نکته‌ای که نگرانی در این زمینه را افزایش داده این است که مخرج مشترک همه این رویکردهای ملی‌گرایانه، ضدیت با اسلام است. تقریباً همه احزاب راست‌افراطی خود را مخالف اسلام و مهاجران مسلمان معرفی می‌کنند.
برگزیت و پیروزی حزب محافظه‌کار به رهبری بوریس جانسون که آشکارا احساسات اسلام‌هراسانه دارد موجب آشکار شدن بیش از پیش احساسات ضد اسلامی و عادی‌سازی آنها شده است.

اتحادیه اروپا با قدرت گرفتن راست‌های افراطی فرو نخواهد پاشید، بلکه به سوی برتری هویت اروپایی در برابر هویت غیرمسیحی و غیر اروپایی که در حال حاضر اسلام آن را نمایندگی می کند خواهد رفت.
اگر معتقد به تکرار تاریخ باشیم، نگرانی عمده در این زمینه خواهد بود که این سیاست هویتی و مرکزگرا ممکن است به تکرار پاکسازی قومی و نژادی دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی آلمان بینجامد، و این بار در مقیاس بزرگتر و در کل اروپا.

قربانی این تصفیه جدید نیز مسلمانان خواهند بود؛ چنانچه در ابتدای قرن بیستم ترس از کمونیسم و نفرت از یهودیان، سبب نزدیکی نیروهای فاشیست به هم شد؛ در آن حال و هوا، بیشتر مردم، روشنفکران و سیاستمدارن، فاشیسم را به کمونیسم ترجیح داده و در برابر آن مقاومتی  نکردند.
در حال حاضر نیز اروپا از ترس هیولای ساختگی تروریسم که در سال‌های گذشته زیرکانه و موذیانه در اذهان مردم به اسلام پیوند زده شده است، می‌تواند باز به دام فاشیسم بیفتد.

ناگفته نماند که آمریکای دونالد ترامپ نیز به طور هم‌زمان نقش مهمی در تضعیف پایه‌های اتحادیه اروپا ایفا کرده و با اعمال تعرفه‌های سنگین اقتصادی بر کالاهای وارداتی اروپا، به فروپاشی این اتحادیه شتاب بیشتری می‌دهد.
2023