حوادث آبانماه همچنان محل تحلیل و بررسی بین نخبگان فکری و دانشگاهی کشور است. در ادامه نشستهای علمی در مورد حوادث هفته پایانی آبانماه، نشست «اعتراضات و ناآرامیهای آبانماه: ریشهها و پیامدها» به همت انجمن جامعهشناسی ایران با حضور «علیاصغر سعیدی» جامعهشناس و استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران، «کمال اطهاری» اقتصاددان، «ابوالفضل دلاوری» استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و «سیامک زند رضوی» عضو انجمن جامعهشناسی ایران در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
در این گزارش متن سخنان اطهاری در نشست آمده است؛
روشنفکریِ بیبرنامه
اطهاری سخنان خود را چنین آغاز کرد: به طور یقین اقدامات اساسی وجود دارد برای اینکه بتوان با یک تحلیل درست و دادن آگاهی به جامعه از یک واقعه تلخ جلوگیری کرد. پس از اینکه انقلاب در چین پیروز میشود نیما شعر «زردها بیهوده قرمز نشدند/ قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار» را میسراید. او در انتها به این بیت اشاره دارد که «من دلم سخت گرفته است از این میهمانخانه مهمانکش روزش تاریک/ که به جان هم نشناخته/ انداختهاست چند تن خواب آلود/ چند تن ناهشیار»
واقعهای را که هماکنون و در فضای خوابآلودگی و ناهوشیاری شاهد آن هستیم تنها ناظر بر ناکارآمدی دولت نیست. چرا که همه می دانیم این دولت نتوانسته وظایف خودش را به عنوان یک دولت توسعهبخش به انجام رساند. به همین ترتیب روشنفکران جامعه مدنی هم نتوانستند وظیفه خود را به درستی انجام دهند. به عبارتی روشنفکران جامعه مدنی به قول «آنتونیو گرامشی» بر اساس چارچوب «آنتی هژمونی» صحبت میکنند. البته باید در نظر داشت که ضد و ضد بودن کار آسانی نیست، چون به اندازه کافی این جهان ناملایمات و زشتیها و پلشتیهای خود را دارد. همه این روشنفکران، در رابطه با محیط زیست، ضدآلودگی، ضدجنگطلبی و ... صحبت میکنند ولی برنامه جایگزین ندارند. لذا وظیفه روشنفکر جامعه مدنی در این زمینه به درستی ایفا نمیشود.
این موضوع در حوزه «جامعه شناسی» هم قابل رویت است. مثلاً کانون اصلی این اعتراضات که همان سکونتگاههای غیررسمی یا «تلههای فضایی» است، در جامعهشناسی از دریچه آسیبشناسی با آن برخورد میشود. جامعهشناسی در این زمینه آسیبشناسی میکند ولی در مورد «سیاست اجتماعی» که چگونه باید این تله فضایی شکسته شود صحبتی به میان نمیآورد. این گفتمان اصلی چه در حوزه اقتصاد سیاسی و چه در حوزه جامعه شناسی، تاکنون بر این مبنا، یعنی ارائه برنامه جایگزین صورت نگرفته است.
در این خصوص حتی روشنفکر جامعه مدنی هم نتوانست برنامه جایگزین، به این ترتیب که این علم ارائه میدهد طراحی کند. درواقع، زمانی که چنین اتفاقی رخ میدهد، علوم اجتماعی هم که باید تبدیل به علوم رهاییبخش برای جامعه باشد، از وظیفه اصلی خود باز ایستادهاست. زمانی که مردم تا گوشت و پوست و استخوان خود، تلخیهای اجتماعی را حس کرده و ما هم آن را نشان میدهیم اما برای درمان آن راهکاری نداریم، به سان طبیبی هستیم که درد را دیده و تشخیص داده، به بیمار هم نشان میدهد، ولیکن برای درمان آن راهی را در نظر ندارد. نکته کانونی و محور بحث من در خصوص اعتراضات اخیر نیز به نوعی تبیین همین موضوع است؛ طبیبی که به همراه بیمار از درد خبر دارد ولیکن در جایگاه یک طبیب نمیتواند راهکاری را ارائه دهد.
تلههای فضایی و قفلشدگی اجتماعی
من به طور مختصر در آخرین شماره مجله «ایران فردا» تصویری از مقوله «تله فضایی» ارائه دادم که در اینجا بیشتر بدان میپردازم. «تلههای فضایی» موضوع بسیار مهمی است که به آن «قفل شدگی اجتماعی-فضایی» هم میگویند و زمانی به وجود میآید که «قفل شدگی نهادی» بهوجود آمده باشد. در واقع جامعه ایران به شدت دچار «قفل شدگی نهادی» است. به عنوان مثال در ایران با سیستمی روبرو هستیم که دچار فساد است. مثلاً اگر در دانشگاه فساد وجود داشته باشد، اما از طرف دیگر با نهادهایی روبرو هستیم که میخواهد این فساد را با کشیدن «سیم خاردار» به دور دانشگاه مهار کند، در حالی که مقابله با «فساد» با سیم خاردار امکانپذیر نیست. این نحوه برخورد در واقع یک نوع کژکارکردی نهادی است که به وجود آمده است. شاید به این معنا وقتی جامعه توانمندی دستیابی به منابع و توزیع منابع را نداشته باشد، به نوعی دچار یک قفلشدگی نهادی شده که میتواند در اثر یک نوع «دیکتاتوری» یا «توتالیتاریسم» ایجاد شده باشد.
به این ترتیب، انواع تلههای فضایی فقر در ایران به وجود آمده که از تلههای فضایی شهری تا منطقهای مثل سیستان و بلوچستان را در برگرفته است. باید در نظر داشت که این تلههای فضایی در اثر چندین عامل اصلی ایجاد میشوند. یکی از این عوامل، در حیطه «عوامل طبیعی» است. مثلاً زمانی که منطقهای خاک کشاورزی باروری نداشته باشد به مانند آن چه که ما در سیستان و بلوچستان داشتیم، مسلماً تلههای فضایی هم ایجاد میشوند. طبیعی است زمانی که راه به اندازه کافی وجود ندارد، مشارکت مردم در امور سیاسی هم وجود ندارد. عامل دیگر «فلش نمایی» قومی است که قبلاً در مورد سیستان و بلوچستان وجود داشته است و هنوز هم آثار آن باقیمانده است. به عنوان مثال تضاد شیعه و سنی و ... که هنوز هم وجود دارد نمونههایی از آن است. این دو عامل به علاوه عوامل دیگر که به آنها «زیرساختهای نرم و سخت» می گویند، از جمله مواردی است که در ایجاد این تلههای فضایی موثرند. زیرساختهای سخت نظیر راههای ارتباطی و ... هستند و زیرساختهای نرم نظیر نهادها و ... هستند که ناقصاند. این موارد درواقع تله فضایی را در مناطق ما ایجاد میکند.
عسلویه را ببینید که به مانند یک جزیره است. جزیرهای که بدتر از جزیره آبادان است. البته منظور از سیستم جزیرهای این است که در حوزه «فعالیتهای اقتصادی» سیستم از بیرون وارد میشود ولی ارتباطی با سایر نقاط پیدا نمیکند. زمانی که پالایشگاه آبادان به دست شرکت نفت ایران-انگلیس در سال ۱۹۱۲ تأسیس شد، درواقع جزیرهای در یک دریای عقب مانده بود. یکی از وظایف انقلاب این بود که این ارتباط اقتصادی را با سایر نقاط برقرار کند و وظیفه ویژه و ماده یک مناطق ویژه و آزاد و ... هم همین را پیگیری میکرد ولی این اتفاق رخ نداد.
شما حتماً عسلویه را دیدهاید که هم خودش آلوده است و هم درون خودش را آلوده کرده و یکی از مناطقی بوده که شورش داشته است. وضعیت عسلویه نشان میدهد که بسیار بدتر از آبادان است چرا که حداقل در آبادان خانههای کارگری و تجهیزات متناسب با آن وجود داشت. در حالیکه اگر عسلویه را دیده باشید این پیوند مابین شهر و آن مرکز اقتصادی یعنی مجتمع پارس جنوبی که در آن قرار داشته ایجاد نشده و درواقع از مزایای آن مرکز فعالیت اقتصادی، چیزی به جامعه پیرامون نشت نکرده است.
حتی موارد حداقلی هم در خصوص رابطه این مرکز با شهر بوجود نیامد. مسلماً وجود چنین مرکز درآمد اقتصادی که به نوعی دریایی از درآمد مالی است، نفعی برای جامعه محلی نداشته و جامعه محلی را هم مورد توجه قرار نمیدهد. وجود چنین مواردی موجب شکلگیری نطفههای اعتراضات و شورش است.
تبعات سیاستهای اجتماعی نامشخص
یکی از مواردی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ایجاد شد، «حقوق اجتماعی» است که این حقوق حتی در قانون اساسی مشروطه هم وجود نداشت. یکی از ممیزههای قانون اساسی جمهوری اسلامی غیر از جمهوریت و اسلامیت آن، وارد شدن حقوق شهروندی اجتماعی است. یعنی حق مسکن، بیمه و ... که در قانون اساسی مشروطه هم وجود نداشت. البته باید در نظر داشت که این مقوله حقوق اجتماعی زمانی از اهمیت برخوردار میشود که در یک برنامه توسعه همراه با رشد سیاسی، همافزایی با رشد اقتصادی را هم به همراه داشته، تا از این طریق تبدیل به یک برنامه توسعه جامع شده و عدالت را با رشد اقتصادی پیوند بزند.
متاسفانه طی این چند دهه «دوگانهسازی» در دولتها به وجود آمده است. برای مثال آقای احمدی نژاد «عدالت» را شعار خود کرده و بر این باور است که عدالت بر «رشد اقتصادی» مرجح است. در حالی که قبل از وی آقای هاشمی رفسنجانی رشد اقتصادی را بر عدالت ترجیح میداد. آقای هاشمی شمول قانون کار را خارج میکند چون میخواهد رشد را بر عدالت تقدم بدهد و تمام مشاوران آقای روحانی هم به همین صورت عمل میکنند. اما احمدی نژاد به صورت معکوس عمل میکند. همگی هم یارانه میدهند.
این موضوع نشان میدهد که دولتها «سیاست اجتماعی» ندارند و درواقع کسی که یارانه میدهد، صدقه میدهد. این دولتها به جای «توسعهبخش» بودن «رانتی» بودهاند و این خصلتی است که در همه آن دولتها وجود دارد. یکی از خصایص دولت رانتی شعار دادن است. همگی در این زمینه شعار میدهند هم آقای هاشمی شعار میدهد که رشد را سرلوحه خودش قرار میدهد و هم احمدی نژاد عدالت را سرلوحه خود میکند که این کار ملغمه ای را ایجاد میکند. مثلاً آقای روحانی «مسکن ملی» را ایجاد میکند، درحالی که آقای احمدی نژاد «مسکن مهر» را مطرح میکند. هر دو یارانه میدهند. هر دو نه سیاست اجتماعی دارند و نه پیوندی مابین رشد و عدالت را در برنامههای خود پیگیری میکنند.
این معضلی است که دامن روشنفکران جامعه مدنی را هم گرفته است. در جامعهای که نئوفئودال است همه «ناقد» و بر ضد نئولیبرالیسم هستند. همه این روشنفکران بر ضد سرمایهداری جهانی فعالیت میکنند بدون این که بخواهند در مورد برنامه جایگزین گفتمان کنند. جای خوشحالی است وقتی میبینیم کسی در خارج در مورد میزان «استثمار آیفون» تحقیق میکند و عدهای هم برای ترجمه آن اقدام میکنند اما باید توجه داشت که گفتمان غالب نقد اقتصاد سیاسی نباید درباره آیفون در آمریکا باشد، چون که اینها هیچ ربطی به مسائل ما در ایران ندارند.
ما با جامعهای روبرو هستیم که یک ثنویت مانوی بر تضاد آن در یک جامعه نئوفودال حاکم است. در این مجموعه نه دولتی داریم که بخواهد گفتمان شایسته توسعهبخش داشته باشد و نه روشنفکر جامعه مدنی که چنین گفتمانی داشته باشد. روشنفکران ما بیشتر آسیبشناسی میکنند.
من در مقالات خودم هم بدان اشاره کردهام کسی که سرمایهداری را دروغ میداند نه تنها یک رابطه اجتماعی را درک نکرده، بلکه حتماً به جنگ ارواح میرود. چنین روشنفکری نمیتواند برای این مردم کاری بکند. من از این تریبون انجمنها را دعوت میکنم که یک برنامه گفتمان ارائه کنند که جایگزین این برنامه «غالب آسیبشناسی» بوده و از ظرفیتهایی که در حوزه دانشگاهی وجود دارد استفاده کنند. نباید تنها دولت مخاطب باشد بلکه جامعه مدنی هم باید مخاطب قرار بگیرد.
بنابراین یا دولت به این گفتمانی که ما به عنوان یک برنامه گفتمان جایگزین بدان اشاره داریم توجه میکند و از فروپاشی خود جلوگیری میکند یا در صورت عدم توجه راه این جامعه بسیار پر درد و رنج تر خواهد شد.
حداقل میتوان به مانند ژاپن و آلمان عمل کرد. وقتی که «روشنفکر جامعه مدنی» بتواند جامعه را به یک برنامه قانع کند، حداقل میتواند به مانند این دو کشور شده و تبدیل به کشوری مانند افغانستان و عراق نشود. این وظیفهای است که به شدت در پیش روی ما است و تنها به این صورت است که میتوان درد و رنج جامعه را کاهش داد.