برای تهیه گزارش از شهر همدان خارج شدم و پس از طی پنج کیلومتر در جاده کرمانشاه محلی با عنوان مجتمع کشت و صنعت حامی امید که به همت بنیاد تعاون زندانیان احداث شده از دور خود نمایی کرد.
چرخ تولید در این مجتمع به دست مددجویانی می چرخد که روزی در پشت میلههای زندان کورسوی امیدی برای بازگشت به زندگی نداشتند.
از درب این مجموعه که وارد شوی مجسمه یک ماهی به عنوان نمادی از حرکت زندگی توجه همگان را به خود جلب می کند؛ اینجا تمام کارگرانش می دانند که زندان پایان زندگی نیست بلکه می تواند شروعی دوباره باشد.
مدیرعامل شرکت کشت و صنعت حامی امید همدان در گفت وگو با خبرنگار ایرنا، با بیان اینکه خانواده زندانیان آسیب پذیرترین اقشار جامعه هستند، اظهار داشت: این مجتمع سال ۱۳۸۷ در زمینی به مساحت سه هزار متر احداث شد و ظرفیت تولید محصولات این مجتمع سالیانه ۱۰ هزار تن است.
محمدرضا کاظمیان افزود: هر شغلی که برای زندانیان ایجاد می شود، یک آسیب از داخل زندان و چند آسیب در خارج زندان را از پیرامون زندانیان و خانواده های آنان دور می کند.
وی با بیان اینکه ایجاد اشتغال برای زندانیان یک حرکت جهادی، کمک به تولیدات داخلی و استفاده از ظرفیت های اقتصاد مقاومتی است اظهار داشت: در صورت انتخاب صحیح شغل و نگاه اقتصادی به آن، علاوه بر کمک به زندانیان، چرخ های اقتصادی کشور نیز به چرخش در می آورد و مانع از واردات کالاهای بی کیفیت به داخل می شود.
مدیرعامل شرکت کشت و صنعت حامی امید همدان ادامه داد: ۶۰ مددجو در ۲ شیفت کاری در این مجتمع به تولید خوراک ماهی، خوراک دام، خوراک طیور، پرورش ماهی قزل آلا، تولید کود ارگانیک و کاشت و برداشت محصولات کشاورزی مشغول هستند.
کاظمیان با اشاره به تولید محصولات کشاورزی و آبزی در این مجتمع خاطر نشان کرد: تولید خوراک دام و طیور و آبزیان مهمترین فعالیت مجتمع کشت و صنعت حامی امید همدان است.
پس از گفت و گو با کاظمیان، به سراغ مددجویان فعال در این مجتمع رفتم تا از نزدیک با شرایط کار و زندگی آنها آشنا شوم.
جوانی که ته ریش داشت توجه ام را به خود جلب کرد و با او همکلام و مدت زمان تحمل حبس را از وی جویا شدم.
محمد که غم و حسرت در نگاهش موج می زد گفت: محکوم به حبس ابد بودم که پس از تجدیدنظر به ۲۵ سال زندان محکوم شدم.
وی که سه سال از دوران محکومیت خود را سپری کرده است، عنوان کرد: شب هایی که در زندان می گذرد امیدی به طلوع خورشید در پشت دیوارها نیست، همه جای زندان بوی مرگ و پایان زندگی می دهد.
او که به جرم حمل مواد مخدر جوانی خود را تباه کرده است، ادامه می دهد: مرگ بهتر از حبس ابد است، امیدی به بازگشت نداشتم چرا که جوانی ام پشت میله های زندان طی می شد.
اما به گفته محمد، اشتغال در کارخانه حس نا امیدی را در وی کمتر کرده است و این مددجوی زندانی که پس از پایان کار در کارخانه، شب ها را در کنار خانواده سر بر بالین می گذارد، آرامش نسبی یافته و امروز امیدوارتر است.
مردی که سن و سالی از او گذشته نیز در کارخانه مشغول به کار است و سه سال دیگر باید یا در زندان باشد و یا در کارخانه کار کند.
حسین می گوید: ۶ فرزند دارد و به هشت سال حبس محکوم است و معیشت خانواده به سختی می گذرد.
او که از کرده خود پشیمان است، در حالی که اشک از گوشه چشمانش بر روی گونه اش غلت می خورد، اضافه می کند: فرزند آخرم پسری ۱۰ ساله است و از اینکه او بداند پدرش زندانی است شرمسارم.
این مددجو اضافه می کند: وقتی از کارخانه به کنار خانواده بازمی گردم هرچند شرایط مالی به سختی می گذرد و حقوق ناچیز کارخانه دردی از دردها دوا نمی کند، اما دست کم فرزندم نمی داند که پدرش زندانی است و گمان می کند که من از سرکار به منزل بازگشته ام.
مهدی مددجوی دیگری است که سه سال پیش پس از تحمل ۱۶ سال حبس به آغوش خانواده بازگشته بود اما از سال گذشته بار دیگر راهی زندان شده است.
وی در حالی که کیسه های خوراک را بر روی باسکول می گذاشت با خود می گفت: خود کرده را تدبیر نیست.
وقتی از او می پرسم ۱۶ سال کم نبود؟ چرا باز هم مرتکب اشتباه شدی؟ می گوید: پس از 16 سال حبس دیگر جایگاهی در خانواده و جامعه نداشتم؛ پاسخی که عرق سرد بر پیشانی ام می نشاند.