روزنامه اعتماد در سرمقاله امروز به قلم عظیم محمودآبادی آورده است: به مراسم تشییع سردار میروم؛ راستش را بخواهید در سیوپنج سالی که از عمرم میگذرد، تا به حال تجربه حضور در نماز جمعه و مراسم تشییع شهدا و اجتماعاتی از این دست را نداشتهام. امروز اولینباری است که این توفیق نصیبم میشود و برایش لحظهشماری میکنم. سردار است دیگر!
محبوبیتش مرزهای سیاسی و حتی فرهنگی و دینی را در نوردیده. کافی است ایرانی باشی و به این آب و خاک دلبسته. شناسنامه ایرانی که داشته باشی دیگر تفاوتی نمیکند که موافق برجام بودهای یا مخالف؟ به روحانی رای دادهای یا به رییسی و قالیباف؟ سال هشتادوهشت جزو معترضان بودهای یا در شمار مدافعان نتایج اعلام شده! برای آمدن به مراسم تشییع سردار هیچ کدام از اینها مهم نیست و دقیقا به همین دلیل است که باید قدرش را دانست و ارجش نهاد و شکرش را بهجا آورد که
«لئِن شکرتُم لأزیدنکُم.»
اما برای شکر این نعمت و ارج نهادن بر آن چند نکتهای را که به ذهنم رسید، اینجا با مخاطبان این نوشته در میان میگذارم؛
۱- اگر با چهرههای سیاسی که موردپسندمان نیستند مواجه شدیم، علیهشان شعار ندهیم. هم ما اصلاحطلبان و هم برادران اصولگرایمان لازم است به این مساله توجه داشته باشیم. بنابراین اگر در مسیر تشییع ابدان مطهر شهدا، رییسجمهور، وزیر امور خارجه، رییس سازمان انرژی اتمی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رییس سابق کمیته حقوق بشر قوه قضاییه یا... را دیدیم از هر نوع اهانت و شعار بپرهیزیم و بدانیم که امروز، روز تسویهحسابهای سیاسی نیست.
فراموش نکنیم که هر کدام از این شخصیتها برای دورهای مشخص به نوعی نماد اراده ملت ایران بوده و هستند. گریبان هر کدام از شخصیتهای سیاسی جناحین، اگر در مناظرات سیاسی و انتخاباتی گرفته شود احتمالا به نفع کشور خواهد بود. اما امروز همه برای مراسم تشییع سرداری میرویم که در شهادتش
هیچ کدام از نیروهای داخلی را مقصر نمیدانیم و قرار است هر چه فریاد داریم بر سر امریکا بکشیم.
بپذیریم که روزی تبلور اراده ملی ما در به تصویب رسیدن برجام توسط مقامات ارشد و نیروهای متخصص نظام بوده و امروز تبلور این اراده را میتوانیم در انتقامخواهی خردمندانهای ببینیم که کم و کیف آن توسط مقامات بلندپایه و نیروهای متخصص سیاسی و نظامی تشخیص داده خواهد شد. دیروز تجلی اراده ملت ما، «نرمش قهرمانانه» بود و امروز همراهی حداکثری با سیاستهای کلان نظام در عرصه جهانی و منطقهای.
۲- امروز حماسه ۱۶ دی است؛ آن را با نهم دی یا هر روز به یادماندنی دیگری نباید اشتباه گرفت. «بصیرتِ» واقعی در این روزِ استثنایی، پرهیز از هر نوع بازتولید شکافهای سیاسی-اجتماعی است.
اگر بزرگتر از دهانم نگفته باشم، دوست دارم پیشنهاد دهم از سال بعد حماسه شانزدهم دی، به نماد وحدتی بیسابقه تبدیل شود.
میدانیم طومار برنامهریزیهای قدرتهای بزرگ جهانی با همراهی دول کوچک و تحقیر شده منطقه در طول یکی، دو سال گذشته برای ایجاد و تشدید شکافهای عمیق بین جامعه و حاکمیت، ظرف چند روزِ کوتاه زمستانی در هم پیچیده شد و تمام نقشههایشان نقش بر آب. شانزدهم دی ماه اما فرصتی مغتنم است که میتواند خیلی از خلل و فرجهای دهههای پیشین را جبران کند.
۳- هر چند سردار سلیمانی بهحق فخر عالم تشیع بود اما امروز او به یکی از مهمترین نمادهای وحدت ملت ایران تبدیل شده است؛ وحدتی که وسعت آن فراتر از هویتهای مذهبی است و تمام ساکنان این مرز و بوم را در بر میگیرد.
اگر مصالح کشور و حتی منافع جهان تشیع و از آن بالاتر دنیای اسلامی را درنظر بگیریم سخت نیست یافتن این نکته که نام سلیمانی باید بهعنوان سرداری ملی در تاریخ این کشور ثبت شود و بر تارک این ملت بدرخشد.
نگارنده هر چند تعلقات دینیاش به هیچوجه کمرنگتر از تعلقات ملیاش نیست اما با این وجود معتقد است هر چه از نمادهای اصلی ملی نظیر پرچم مقدس کشورمان و سرود ملی جمهوری اسلامی ایران بهره ببریم به راه صواب و صلاح این کشور نزدیکتر خواهد بود.
بر همین اساس معتقدم شاید بهترین شعاری که میتواند در این جمعیت میلیونی فریاد کشید، همان چهار کلمهای باشد که چهل سال پیش سرنوشت کشور ما را برای همیشه تغییر داد؛ «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.»
امروز نیروهای داخلی شاید بیش از هر وقت دیگر بر محور این شعار اتحاد و انسجام دارند. این شعار میتواند خاری در چشم و استخوانی در گلوی توتالیتاریسم جهانی، ارتجاع سلطانی و تروریسم آلبانی باشد.
۴- دوست روزنامهنگاری دارم که از خانواده شهدای جنگ تحمیلی است و هنوز گاهی به مراسم تشییع شهدا میرود. یکبار برایم تعریف میکرد در برخی از این مراسم تشییع، خانمهایی که حجاب کامل داشتند از سر خیرخواهی و احتمالا بنا بر قاعده امر به معروف و نهی از منکر به همسرش در مورد رعایت کردن دقیقتر حجابش توصیههایی کردهاند. نمیخواهم بگویم امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد و... اما امروز استثنائا از این فضیلت صرفنظر کنیم. سلایق فرهنگی و دینی و سیاسی یکدیگر را بپذیریم و تفاوتهایمان را تحمل کنیم. چنانکه قاسم سلیمانی نیز چنین مرام و مسلکی داشت
فتحهای بزرگی که سردار سلیمانی در طول حیات طیبهاش برای کشورمان به ارمغان آورد اگرچه حیرتانگیز است اما در مقایسه با وفاق ملیای که بعد از شهادتش نصیب این ملک و ملت شد، ناچیز است. بعد از سالها هزینههای گزاف نظامی، سیاسی و رسانهای برخی قدرتهای جهانی و دولتهای ارتجاعی منطقه و درست در زمانی که آنها احساس میکردند وقت درو کردن آنچه کاشته بودند رسیده، با یک خطای فاحش هر آنچه رشته بودند را پنبه کردند. احتمالا تصورشان این بود که سلیمانی نماد قهرمانی نظام جمهوری اسلامی در منطقه است و خواستند با به خاک و خون کشیدن او این علم برافراشته را از اهتزاز بیندازند، اما خود غلط بود آنچه میپنداشتند. البته که سلیمانی نماد قهرمانی نظام در منطقه بود اما بیش از آن، سمبل اقتدار ملتی بود که با شنیدن خبر شهادتش قیام کرد. قیامی که انگار خواب را از چشمان قدرتهایی که اکنون اشتباه محاسباتشان بر آفتاب و طشت رسواییشان از بام آفتاده ربوده است.