تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۵

تهران - ایرنا - امروز تهرانی‌ها سنگ تمام گذاشتند و چه زیبا با سردار دل‌ها، وداع کردند، سرداری که عشق به او، اتحاد، همبستگی، میهن پرستی و ایثار به یکدیگر را گره زد، همه یک صدا شدند و بانگ همدلی سر دادند.

تهران چنین جمعیتی را در سال ۵۷ همزمان با ورود امام خمینی (ره) از پاریس به تهران و هنگام تشییع این پیر فرزانه در سال ۶۸ به چشم دیده بود و بعد از گذشت سال ها، این بار سیل جمعیت تهران به میدان انقلاب آمده بودند تا با حاج قاسم سلیمانی، مرد روزهای جنگ،  وداع کنند و به او بگویند تا آخرین نفس ایستاده اند و نخواهند گذاشت تا خونشان به ناحق پایمال شود.

جمعیت داغدار از اوایل بامداد دوشنبه از گوشه و کنار کشور خود را با هر وسیله ای به تهران رساندند تا عشق و ارادت خود را به سردار دلها ابراز کنند، آن مردی که لحظه لحظه حیات خود را وقف خدمتگزاری کرد و هر مرزی را که در مسیرش دید، درنوردید تا آن باشد که باید.
این جمعیت شیدا، دین و مذهب، سن و سال، جنسیت، قوم، زن و مرد نمیشناسد،  همه آمدند تا عشق متقابل را ثابت کنند و بگویند رسم دیرین وفاداری را هیچ‌گاه فراموش نخواهند کرد.

یکی خود را مدیون سردار می داند و باید در مراسم نماز بر پیکرش به امامت رهبر معظم انقلاب شرکت کند، آن دیگری از شوق وصال یار صحبت میکند و می گوید: برای رسیدن به جمعیتی که در دانشگاه تهران گردهم آمدند، لحظه شماری می کنم،  اما صد حیف که ازدحام جمعیت اجازه وصال نمی دهد.

پیرمردی که دلواپس نرسیدن به نماز به دلیل گرفتار شدن در موج جمعیت بود، دست نوه اش را گرفت و گریان و شتابان سعی کرد از بین جمعیت عبور کند تا خود را به صفوف به هم فشرده جمعیت نمازگزار برساند و با وجود آنکه روشن بود این کار به نتیجه نخواهد رسید، اما از تلاش دست نکشید.

پیرمرد دیگری که به اتفاق نوه جوانش آمده بود، به او دلداری می داد و می گفت، حاج آقا نگران نباش به خاطر همین نیت پاکی که داری، پاداش می گیری و اگر هم این فرصت را از دست بدهی، فرصت تشییع پیکر پاک این شهید را داری.  

جوانی می گفت دوستانش از شب گذشته خود را به دانشگاه تهران و اطراف آن رساندند تا در اولین فرصت خود را به محل برپایی نماز برسانند و افسوس می خورد که از قافله باز مانده است.

موج جمعیت به قدری وسیع است که با وجود آن‌که همه وسایل نقلیه عمومی و حتی شخصی به خدمت گرفته شده بود، حداقل‌ها را هم پاسخگو نبود. در این روز حتی موتورسواران در خدمت لشکر عشاق قرار گرفتند و از هر فرصتی برای رساندن مردم از گوشه و کنار شهر به میعادگاه عاشقان در دانشگاه تهران استفاده کردند.

بعضی از موتورسواران چهار نفر را سوار می کردند تا زودتر جمعیت عاشق را به مقصد برسانند. سرنشینان خودروهای شخصی نیز با پوشیدن لباس مشکی و نصب پرچم عزا بر روی خودروها، به خیابان‌ها آمدند تا در مراسم مشارکت کنند که البته ترافیک سنگینی را هم به دنبال داشت،  اما بدون هیچ گونه اعتراضی،  همه در بهت و حیرت بودند و غم مشترکی داشتند.

ازدحام جمعیت موجب کندی حرکت قطارهای مترو و گاهی توقف قطارها می شد و در برخی ایستگاه‌ها درهای قطار باز می شد اما مسافری نمی توانست پیاده یا سوار شود. مسافران چند ایستگاه بعد پیاده می شدند و در خیابان‌ها هم به جمعیت می پیوستند.

خیابان‌ها، از عطر ذکر و صلوات آکنده بود و با اشاره یک نفر، جمعیت یکصدا در حالی‌که اشک پاکشان از اشک خیس بود، پاسخ محکمی می دادند تا فریادشان را به گوش دشمنان برسد. هر کسی با هر زبانی مسئولان را خطاب قرار می دادند که مبادا دیر شود. گروهی هم از انتقام عاقلانه و پرهیز از شتابزدگی و گرفتار شدن در وادی احساس صحبت می کردند.