«فیلیپ کروسو» از اعضای بنیاد کارنگی در نوشتاری با عنوان "سلیمانی ترور شده است اما دیپلماسی نباید اینگونه باشد" افزود: در پی ترور "سردار قاسم سلیمانی" توسط آمریکا شاهد ترند شدن هشتگ "جنگ جهانی سوم" و "آرشیدوک فرانتس فردیناند" (وارث تاج و تخت پادشاهی اتریش-مجارستان که قتلش توسط صربستان جرقه جنگ جهانی اول را زد) در توییتر بودیم.
در این میان روایت رسانه های غربی در جناح های گوناگون نسبت به این ترور متفاوت است؛ از یک سو برخی نگران بروز جنگ جهانی سوم هستند و در دیگر سو، تندروها دشمن را هیتلری نوپا می بینند که باید پیش از یافتن فضای لازم، درهم شکسته شود. اما این در حالی است که نه ایران و نه ایالات متحده قادر به هزینه دادن برای جنگ با یکدیگر نیستند.
در واقع سردار سلیمانی مانند آرشیدوک فرنیناندز که در سال ۱۹۱۴ می زیست، فرماندهی نمادین اما مهم بود که توسط دشمن ترور شد،
اما هم اکنون باید بیش از سال ۱۹۱۴ امیدوار باشیم چراکه جهان ابزارهای دیپلماتیک بیشتری در اختیار دارد. بدون شک برخی خطاهای دیپلماتیک در بروز حادثه کنونی بی تاثیر نبوده است؛ دولت "دونالد ترامپ" با زیرپا گذاشتن تعهداتش نسبت به برجام (برنامه جامع اقدام مشترک)، تا حدودی مسئول تشدید بحران در خاورمیانه است. بنابراین مخالفان جنگ در آمریکا و ایران باید به جای فریادهای ناخوشایند جنگ جهانی سوم، به رهبران خود یادآوری کند که درهای مذاکره باز است.
شاید مهمترین درس جنگ جهانی اول، ارزش دیپلماسی باشد؛ رفتن به پای میز مذاکره و عقد توافق، تعهد به آنها از طریق امضا و تصویب و پایبندی به آن ارزش هایی است که اکنون بیش از یک قرن پیش معنا گرفته اند.
از سوی دیگر تفاوت زمان کنونی با هنگامه جنگ جهانی اول در ورود سلاح های جدید و پیشرفته است؛ در دهه های منتهی به جنگ جهانی اول به اندازه برهه کنونی، شاهد ظهور سلاح های ویرانگر روبرو نبودیم. اما در عین حال رهبران جهان مدرن کنونی، از جمله رهبران ایالات متحده و ایران، جعبه ابزار دیپلماتیک به مراتب قوی تری نسبت به صد سال پیش دارند. ماهیت دیپلماسی به مراتب پیشرفته تر از یک قرن گذشته است و در عین حال اهمیت کانال های مخفی برای برقراری روابط تهران و واشنگتن را هم نباید نادیده گرفت.
از همه اینها گذشته، رهبران هر دو کشور از دسترسی به اطلاعات تقریبا گسترده در مورد یکدیگر بهره می برند، زیرا بر سازمان های گسترده اطلاعاتی ناظر هستند و همین امر خطاهای محاسباتی آنها را به حداقل می رساند.
اما در این میان، فقدان روابط رسمی دیپلماتیک که بین دشمنان از اهمیت بیشتری برخوردار است تا میان کشورهای متحد، امری کاملا غیرمنطقی و نامعقول بشمار می رود. اگر چه این امر هم با تکیه بر کشورهای ثالث مانند سوییس و کانال های مخفی فعال در عراق قابل جبران است.
همزمان همین مشارکت های دیپلماتیک میان دو کشور همواره به دلیل عوامل بی ثبات کننده، ناآرامی های سیاسی داخلی، نشت اطلاعات، فعالیت های اطلاعاتی نادرست، دسترسی به رسانه های اجتماعی تحت تاثیر قرار گرفته و ایجاد توافق نامه های بین المللی پایدار را دشوار کرده است.
در این میان آخرین توییت رییس جمهوری ایالات متحده هم دو کشور را به جنگ بیشتر نزدیک تر کرده است. گرچه دولت ترامپ از برخی نهادهای جهانی فاصله گرفته و حتی از برخی از آنها خارج شده، اما هنوز می توان با اتخاذ تدابیر جدی در جهت اعتمادسازی راه های بازگشت به میز مذاکره را هموار کرد. از جمله با کاهش فشار حداکثری از سوی دولت واشنگتن می توان شاهد کمتر شدن تنش باشیم. چراکه بدون تردید نه ایران می تواند برنده جنگ علیه ایالات متحده باشد و نه واشنگتن توانایی ورود به جنگی دیگر را دارد.