تهران- ایرنا- لودویگ فان بتهوون یکی از موسیقیدانان برجسته آلمانی بود که بیشتر زندگی خود را در وین سپری کرد. وی یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های موسیقی در دوران کلاسیک و آغاز دوره رومانتیک بود. موسیقی‌شناسان بتهوون را بزرگ‌ترین آهنگ‌سازی می‌دانند که تاریخ موسیقی در همه دوران‌ها به خود دیده‌است.

لودویگ فون بتهوون یکی از مهم‌ترین آهنگسازان کلاسیک به شمار می رود که در تبدیل فرم کلاسیک به موسیقی رومانتیک نقشی اساسی داشت. بتهوون در زمان حیات به شهرت فراوان رسید. از آن زمان تاکنون چندین نسل به موسیقی او عشق ورزیده‌اند از پیام انسانی و طنین پرشکوه آن به وجد آمده‌اند. هر نسلی، حتی اگر به موسیقی او علاقه نداشته باشد به کمال آفرینش، شکوه و عظمت خلاقیت این هنرمند احترام گذاشته است. بتهوون در طول ۲۰۰ سال به اسطوره‌ای کامل بدل شد اما آگاهی درباره او سخت ناچیز است.

بسیاری معتقدند موسیقی بتهوون بازتاب زندگی شخصی اوست که در بیشتر اوقات تجسمی از نبرد و نزاع همراه با پیروزی بود. مصداق این توصیف را می‌توان در بیشتر شاهکارهای بتهوون، که بعد از یک دشواریِ سخت در زندگی‌اش پدید آمدند، یافت.

او در ۱۸۰۲ میلادی در هایلیگِنشتات (روستایی در نزدیکیِ وین) وصیت‌نامه‌ای خطاب به ۲ برادرش نوشت که به وصیت‌نامه هایلیگِنْشتات معروف است. پس از واقعه هایلیگنشتات و غلبه بر یأسش از ۱۸۰۳ تا ۱۸۰۴ میلادی سمفونی بزرگ شماره ۳ خود به نام حماسه (قهرمانی، اِروئیکا) را که نقطه تحولی شگرف در تاریخ موسیقی به شمار می رفت، تصنیف کرد. در مبارزه چندساله‌اش برای قیمومیت برادرزاده‌اش کارل، بتهوون کمتر آهنگ ساخت و گروهی شروع به زمزمه کردند که کارِ او تمام است. بتهوون که شایعات را شنیده‌بود، گفت: کمی صبر کنید؛ به‌زودی چیزی متفاوت خواهید فهمید و اینطور هم شد. بعد از ۱۸۱۸ میلادی مسایل شخصیِ زندگی بتهوون مانع از انفجار خلاقیت او نشد و بعضی از بزرگ‌ترین آثارش، از جمله میسا سولِمنیس، سمفونی شماره ۹، آخرین سونات‌های پیانو و آخرین کوارتت‌های زهی را آفرید.

سمفونی شماره ۹ بتهوون؛ از مشهور ترین آثار وی به شمار می رود.

او از ۱۸۰۰ میلادی به ناشنوایی تدریجیِ خود پی برد. برای یک آهنگ‌ساز و نوازنده، هیج اتفاقی نمی‌تواند ناگوارتر از ناشنوایی باشد اما حتی آن هم نتوانست مانعی جدی برای بتهوون باشد. آخرین کارهای او شگفتیِ خاصی دارند و بسیاری آن‌ها را مملو از معانیِ مرموز و ناشناخته به‌شمار می‌آورند.

تولد و شروع بی پایان سختی ها

بتهوون در ۱۷۷۰ میلادی در بن زاده شد و در ۱۸۲۷ میلادی در وین درگذشت. با سختی و مشقت، محروم از دوستی و شفقت، بزرگ شد. پدرش دائم‌الخمر بود و پسر خود را از کودکی به کار و کسب واداشت. بتهوون در جوانی به وین رفت اما تا آخر عمر خود را به تأمین زندگی خانواده‌اش موظف می‌دانست. هیچ رویداد مهم و چشمگیری از زندگی او ثبت نشده است. همیشه سرگشته و تنها بود. در سراسر زندگی وی هیچ نشانی از شادی و نشاط دیده نمی‌شود. رفتاری نامأنوس و غریب داشت تا آنجا که همشهریانش این ظریف‌ترین طبع روزگار را زمخت و خشن می‌دانستند.

پرترهٔ بتهوون در ۱۳سالگی (حدود ۱۷۸۳)، اثرِ یک نقاش ناشناس در بن

بتهوون و ناشنوایی

بتهوون از حدود ۴۰ سالگی با سنگینی گوش روبرو شد. این ضایعه روز به روز قوی‌تر شد تا به ناشنوایی کامل کشید. او در سال های آخر عمر آنگاه که اثر برجسته خود، سمفونی نهم را تصنیف می‌کرد، به طور کامل کر شده بود. برخی از کارشناسان، ناشنوایی بتهوون را در کمال موسیقی او، در بی باکی او در سنت‌شکنی و نوآوری مؤثر دانسته‌اند.

گفته می‌شود که در این دوران ذهن بارور او به روی تأثرات خارجی از جمله تأثیر آهنگسازان دیگر، بسته شده بود و تنها ندای درونی خود را می‌شنید اما در نامه‌ای از مشکلی دیگر از دردی که به تازگی در چشم خود احساس می‌کند، شکوه سر داده است. در چندین نامه و یادداشت به ویژه از ۲ مشکل ابراز نارضایتی می‌کند: ناراحتی جسمی و نیاز مالی. ۲ گرفتاری بزرگی که کمابیش در سراسر زندگی او را دنبال کرده است.

بتهوون و تنگدستی

بتهوون در نامه‌ای خود را یک آهنگساز فقیر اتریشی خوانده و معروف است که به خاطر دریافت حق تألیف آثار خود، مدام با ناشران و مجریان موسیقی در کشمکش بود. در نامه ای با لحنی غم‌انگیز اشاره می‌کند که به خاطر تعهدات مالی به درآمد بیشتری نیاز دارد: چون درآمد فعلی من خیلی کم است.

بتهوون هرگز به ثروت و رفاه دست نیافت. او مانند هر هنرمند بزرگی دوست داشت از کار خود زندگی کند و از یاری اشراف و درباریان بی‌نیاز باشد. این خواست ساده در آن زمان رؤیایی، دست‌نیافتنی بود.

بتهوون در این نامه همچنین اشاره کرد که به ویژه برای کمک به برادرزاده‌ام کارل به پول بیشتری نیاز دارم. بتهوون از کودکی در تأمین زندگی خانواده و بستگان خود می‌کوشید که اغلب ناسپاس بودند. معروف است که برادرزاده‌اش همیشه او را تلکه می‌کرد و البته از دست او عذاب هم می‌کشید. بتهوون به هیچوجه آدم راحتی نبود!

موسیقی تنها پناهگاه بتهوون

در آخرین بیوگرافی مهمی که درباره لودویگ وان بتهوون نگارش شده و حدود ۲۰ سال پیش انتشار یافت، لویس لاکوود موسیقی‌شناس آمریکایی، رنج و اندوه را بخشی اساسی و ضروری از زندگی آهنگساز بزرگ دانسته است. به نظر این کارشناس برجسته، بتهوون، نومید از سعادت و خوش‌بختی، تنها تسلی و پناه را در موسیقی خود یافته بود. هرچه توفان زمانه بر او تندتر و بیرحمانه‌تر می‌وزید، او نغمه‌هایی خوش‌تر و زیباتر می‌آفرید.

لاکوود می‌کوشد با آگاهی‌های پراکنده از زندگی بتهوون، میان او و هنرش ارتباطی ملموس برقرار کند. پژوهش ارزنده او مدام در پی پاسخ به یک پرسش است: هر اثر چرا و در چه شرایطی پدید آمده است؟

لاکوود در مسیری کمابیش معکوس با سنت بیوگرافی‌نویسی، زندگی و کار بتهوون را می‌کاود. او از زندگی به کارها نمی‌رسد بلکه برعکس این مسیر را طی می کند که هر اثر مشخص چرا در مقطع خاصی از زندگی بتهوون خلق شد. سیر آثارش را از طرح‌های ساده و ابتدایی، به فشردگی، پیچیدگی ساختارها و تم‌ها و ایده‌ها نشان می‌دهد و به خواننده می‌گوید که چرا مثلا اثری مانند سونات هامرکلاویر(شماره ۲۹) نمی‌توانست زودتر خلق شود.

بتهوون به مثابه فردی ایدئالیسم

بتهوون بی‌گمان انسانی آرمان‌گرا بود. از جوانی و تا پایان زندگی به اهداف جنبش روشنگری و مبارزه با استبداد و تاریک‌اندیشی باور داشت. در جامعه‌ای تحت اقتدار دربار و کلیسا، دلیرانه از انقلاب کبیر فرانسه و منشور حقوق بشر برآمده از آن هواداری می‌کرد. او برای خود رسالتی همتای پرومته (یکی از اسطوره‌های یونانی) قایل بود. اسطوره‌ای که بتهوون به او عشق می‌ورزید و اثری را به او اختصاص داده بود. پرومته شعله شادی و امید را از درگاه خدایان دزدید و به آدمیان بخشید؛ در این میان قسمت او تنها رنج و درد بیکران بود.

پرترهٔ بتهوون، اثرِ کارل یِگِر (۱۸۳۳–۱۸۸۷)

بتهوون و مسلک آزادمنشی

بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف ویَن نبود. بر این اعتقاد داشت که هنرمندان به‌اندازه اشراف قابل احترام‌اند. در یکی از روزهای دیدار گوته نقاش و نویسنده آلمانی با بتهوون در ۱۸۱۲ میلادی چنین نقل می‌کنند: روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های ویَن در حال قدم‌زدن بودند. جمعی از اشراف‌زادگان ویَنی از مقابل آن ۲ در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است کناری بروند و به اشراف‌زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آن‌ها باید کنار روند و به ما احترام بگذارند.» گوته، بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف‌زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه احترام برمی‌دارد و گردنش را خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف‌زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز می‌کنند و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آن‌ها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانه احترام کمی با دست بالا می‌بَرد. در انتهای دیگرِ کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبورِ اشراف‌زاده‌ها به وی بپیوندد.

جایگاه او به‌قدری بود که وقتی در ۱۸۰۹ میلادی تهدید کرد که پُستی را خارج از اتریش خواهد پذیرفت، سه تن از نجبا اقدامات خاصی برای نگه‌داشتن وی در وین به عمل آوردند. شاهزاده کینسکی، شاهزاده لوبکوویتز و آرشیدوک رودُلف (برادر امپراتور و شاگرد بتهوون) داوطلب پرداخت حقوق سالیانه به او شدند. تنها شرط آن‌ها برای این قرارِ بی‌سابقه در تاریخ موسیقی این بود که بتهوون به زندگی در پایتخت اتریش ادامه دهد.

پایان تلخ بتهوون

بتهوون از سلامت کمی برخوردار بود. زمانی درد شکم شروع به آزاردادنش کرد اما، علاوه بر این مشکلات جسمی، او درگیر چندین مشکل روحی نیز بود، که چندین ناکامی در روابط عشقی از جملهٔ آن‌ها بود. در ۱۸۲۶ میلادی وضعیت سلامت او به‌شدت وخیم شد تا اینکه یک سال بعد در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ میلادی از دنیا رفت.

در آن زمان تصور می‌شد، مرگش به‌دلیل بیماری کبد بوده باشد اما تحقیقات اخیر بر اساس دسته‌ای از موهای سرِ بتهوون، که پس از مرگش باقی مانده‌است، نشان می‌دهد که مسمومیت سرب باعث بیماری و مرگ وی بوده‌است (مقدار سرب خونِ بتهوون ۱۰۰ برابر بیشتر از مقدار سرب در خون یک فرد سالم بود). منبع این سرب، ماهی‌های رودخانهٔ آلودهٔ دانوب و ترکیبی از سرب بوده است. بعید است ناشنوایی او به خاطر مسمومیت با سرب بوده باشد. برخی از تحقیقات نشان می‌دهد که اختلال در پادتنِ دستگاه ایمنیِ بدن و دچارشدن به بیماری لوپوسِ منتشر عامل آن بوده‌است.

آرامگاه بتهوون در وین

منابع:

رولان، رومَن . زندگی بتهوون. ترجمهٔ محمد مجلسی، ویراستار: مصطفی کمال پورتراب.

‏ سخنرانی دکتر بیژن ظلی مدرس موسیقی.