فیلمهای بانو- کارگردان: محمد حبیبی منصور- تهیهکننده: محمد حبیبی منصور، پروژه ازدواج- کارگردان: حسام اسلامی، عطیه عطارزاده- تهیهکننده: مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، جایی برای فرشتهها نیست- کارگردان: سام کلانتری- تهیهکننده: محمد شکیبانیا، خسوف- محسن استادعلی- تهیهکننده: محسن استادعلی، مسعود زارعیان، خط باریک قرمز- کارگردان: فرزاد خوشدست- تهیهکننده: نگار اسکندرفر، زمستان است- کارگردان: مهرداد زاهدیان- تهیهکننده: پیروز حناچی، زندگی میان پرچمهای جنگی- کارگردان: محسن اسلامزاده- تهیهکننده: محسن اسلامزاده، عالیجناب- کارگردان: سجاد ایمانی- تهیهکننده: رضا دانشپژوه، سجاد ایمانی، کامی- کارگردان: میترا ابراهیمی- تهیهکننده: پیمان قاسمخانی و مهدی عراقی را بکش- کارگردان: عبدالرضا نعمتاللهی- تهیهکننده: عبدالرضا نعمتاللهی، عنوان ۱۰ فیلم منتخب این دوره از جشنواره فیلم فجر است.
جنگ و دفاع مقدس، مسائل زنان، آسیب شناسی کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپست، تاریخ، سیاست، انسانیت و اخلاق از مهمترین مفاهیمی هستند که در این ۱۰ فیلم برجستهاند و به آنان پرداخته شده است. اساسا پس از ظرفیت سازی فرهنگی که در سالهای اخیر نسبت به فضای سینمای مستند صورت گرفته، فهم عامه به سمت شناخت بهتری از سینمای مستند رفته است که برای مثال لزوما آن را مساوی حیات وحش نمیبینید و بسیاری از مخاطبان امروز سینمای مستند را سینمایی مناسب سلایق و نیازهایشان می دانند؛ سینمایی که لذت، سرگرمی و دانش افزایی را تومان دارد. از سوی دیگر به نظر می رسد که سینمای مستند پتانسیل ها و ظرفیت های بیشماری را به لحاظ موضوعات مورد بررسی دارد که شاید در برخی موارد و در برخی حوزه ها مورد غفلت واقع شده اند.
سال گذشته و در خلال سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر فیلمی با عنوان من برگشتم (I’m Back) به کارگردانی لوکا مینه رو (تولید: ۲۰۱۸) به نمایش درآمد؛ مستندی کمدی که با بهره گیری از عنصر طنز، نژادپرستی و بن مایه های فاشیسم را در زندگی و جهان روزمره ایتالیاییهای امروز به تصویر می کشید. تقریبا معادلی از این سبک در سینمای مستند ما وجود ندارد و این مثالی است از این دست که مستندسازان ما شاید از تمام پتانسیل های بالقوه شان بهره نمی برند.
آنچه در ادامه میآید گفت وگوی خبرنگار ایرنا با بابک بهداد عضو هیئت انتخاب بخش مستند در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر و برنده سیمرغ بهترین مستند جشنواره فیلم فجر در باب محتوای مستند در ایران است.
ایرنا: سبکها و گونه های مختلفی هستند که در انتقال محتوا و نزدیک کردن مخاطب به مستند اثرگذارند اما مصداقی در سینمای مستند ما ندارند؛ مثلا چرا ما مستند کمدی در ایران نداریم؟
هرگونه سینما مثلاً سینمای اجتماعی میتواند کمدی باشد. دوستانی هستند که اینگونه را تجربه کردهاند. مثلا در من میخوام شاه بشم (نام فیلمی مستند به کارگردانی مهدی گنجی، محصول سال ۱۳۹۳) نه اینکه فیلمی کمدی باشد ولی آن کاراکتر و آن قصه بهنوعی طنز است و یک فضایی است که آدم را جذب میکند؛ کاری که طرف میخواهد بکند و اینکه میخواهد یک قومی را با ازدواج خودش درست کند، در بطن خود طنزی را جلو میبرد. ولی اساساً سینمای مستند سینمای اندیشه و تفکر است؛ البته که سینمای کمدی هم میتواند سینما متفکر باشد ولی در حال حاضر مستندسازان ما بیشتر به سینمای اجتماعی گرایش دارند و دنبال اینکه ساختار سینمایشان را سینمای اجتماعی کمدی کنند، نیستند. این کمدی را بهصورت پراکنده در فیلمهای مستند داریم. در برخی فیلمهای تاریخی سکانسهای داریم که ته مایهای کمدی دارند؛ مثلا در فیلم خودم (بهارستان خانه ملت) ملیجک زمانی که مجاهدین در مجلس کشته میشوند، با دوربینش نگاه میکند و میگوید باز خدا رو شکر به خیر گذشت یا زمانی که مجاهدین تهران را میگیرند، دوباره احمدشاه را بهعنوان شاه قبول میکنند. به عقیدهام این نوعی کمدی است و قطعاً نیاز نیست مانند سینمای کمدی با بازیگر حرفهای یا بدان شکل باشد، بلکه مستند کمدی خاص خودش را میطلبد. بعضی از فیلمها هستند که این نگاه کمدی در سازندگانشان به چشم میخورد؛ بهشخصه دوست دارم فیلم و بهویژه فیلم تاریخی کار کنم که طنز در آن باشد که در تاریخ هم فراوان مصداق دارد. شخصیتها و اتفاقاتی را در تاریخ ایران داریم که وقتی آنها را بررسی میکنیم، میبینیم که سراسر طنز است. مثلا من فیلمی در باب تاریخچه ورود برق به ایران داشتم. وقتی برق به ایران آمد، خیلی از مردم حالت تدافعی نسبت به برق داشتند و اتفاقات بسیار کمدیای در این سرزمین افتاد؛ این وقایع را تعمیم بدهید به ورود تلویزیون، گرامافون و تجدد به ایران که حتی نوع لباس پوشیدن و سروشکل مردم تغیر می کند و همه قابلبررسی و کار است و امروز این بحث قابل دنبال کردن در سینمای مستند اجتماعی است.
در سینمای ایران در بخش مستند همهچیز نباید از طریق فیلمساز رخ بدهد. مراکز تولید فیلم باید اتاق فکر داشته باشند و افرادی که آنجا هستند به فیلمسازان پیشنهاد کار بدهند؛ یعنی پژوهش کنند و کسانی باشند که موضوعات مختلفی را بررسی میکنند و میشود اینها را سفارش بدهند.
ایرنا: از حیطه مسئولین و مراتب بالا به پایین، شاید کمدی را در قالب مستند نمیبینند چراکه تصورشان از سینمای مستند یک سینمای کاملاً جدی است. از طرف دیگر از دید سازنده اثر ترکیب کمدی با سایر گونهها نوعی از خلاقیت و هوش را میطلبد و هرکسی نمیتواند آن را پیاده کند؛ به همین دلیل است که سینمای داستانیِ کمدی ما به بیراه رفته وگرنه خنده برای کمدی در مقیاس حرفهای، وسیلهای برای روشنگری و آگاهسازی است و نه هدف؛ چیزی که در سینمای داستانی ما نیست.
درست است سینمای داستانی امروز ما کمدی نیست و نوعی لودگی است که بر اساس فیلمنامههایی که نوشته میشود، اغراق در بازیها و موقعیتهای سطحی ایجاد میشود و سطح توقع مخاطب را بسیار پایین میآورد. درصورتیکه در سینمای داستانی دنیا آدمهایی مانند وودی آلن یا چارلی چاپلین هستند که تاریخمصرف ندارند و با کمدی به آدم ها را به فکر وامیدارند و مشکلات اجتماعی را بهصورت کمدی مطرح کنند. کار سختی است که نیاز به هوش و نگاه دارد و آن نگاه با پژوهش و مطالعه در جامعه به دست میآید
متولیان میتوانند اتاق فکر داشته باشند و ایدهها را از آدمها بگیرند و سرمایهگذاری روی پژوهش بر نیازمندیها تمرکز کنند. اساساً کار مدیریت انتخاب موضوع نیست و دعوت از آدمهای خلاق است تلویزیون، مرکز گسترش، حوزه هنری و تمام ارگانهایی که کار فیلم انجام میدهند باید اولین کارشان دیدن رزومه و کارنامه افراد باشد؛ البته این کارنامه به معنی جایزه گرفتن از فستیوالها نیست چراکه کارگردانان خوبی بودهاند که جایزه ندارند اما تأثیرگذارند. مدیریت یعنی شناسایی و دعوت و کار با این آدمها و در نظر گرفتن کیفیت بهجای کمیت فیلمسازی.
امروز چون بازار فیلمهای اجتماعی داغ است و فستیوالها به فیلمهای اجتماعی چه داخل و چه خارج از ایران میپردازند بیشتر این فیلمها ساخته میشوند و نشانههای فیلم کمدی در این فیلمها کمرنگ هست.
ایرنا: مد چقدر در این شرایط مطرح است و سینمای مستند ایران چقدر از مد روز تأثیر گرفته است؟
سینمای مستند هم آدم را سرگرم میکند، هم به فکر وامیدارد و هم به وجد میآورد. مستندساز واقعی به دنبال این نیست که امسال به چه فیلمهایی جایزه میدهند یا اقبال دارند، او دغدغه خودش را میسازد. مستندساز واقعی انسانها را سوژه خودش قرار نمیدهد بلکه مشکلات آنها را سوژه خودش قرار میدهد؛ او یک جنگنده است که در دل مشکلات میرود و سعی میکند تا عوامل آن مشکلات را به چالش و نقد بکشد و آدمهایی که درگیر آن مشکلات هستند را نردبان پیشرفت خودش قرار نمیدهد. مستند واقعی هم باید ساختار مسنجم در فرم و محتوا داشته باشد و وقتی مستندساز موضوع را انتخاب میکند باید در روند پژوهش خود به این مسائل فکر کند و باید به حقیقت فیلمش پایبند باشد و اگر نباشد حتی اگر فیلم خوب ساخته باشد، فاقد ارزش است.
اینکه من درجایی بروم سراغ آدمهایی که طردشدهاند و درجایی نگهداری میشوند و فقط پرسش و پاسخ و پلانهای احساسی از اینها بگیرم و فیلمی خنثی بسازم، این مستند نیست. فیلمی که از اینها فراتر رود و دنبال مسببین این اتفاقات بگردد، حتی با نشان دادنها، آن به نظرم مستندسازی واقعی است.
متأسفانه امروز این خیلی مد شده است که برخی از مستندسازان برای اینکه فیلمهایشان جذاب شود بهدروغ (تأکید میکنم بهدروغ) اتفاقات و روایتهایی را به قصه فیلم اضافه میکنند؛ حتی شخصیتی را وارد میکنند، و مانند فیلم داستانی برایش موانعی میگذارند و بعد مثل قهرمان این مشکلات را پشت سر میگذارند.
قدرت درام در سینمای مستند به این است که هنرمند آن را از دل موضوع بیرون بکشد. یادم هست که با آقای مختاری صحبت میکردم و میگفت برای فیلم اجارهنشینی ۹ ماه منتظر بودیم و در رفتوآمد که یک صحنه دعوا را فیلمبرداری کنیم اما یا مجوز از طرفین نداشتیم و یا اتفاق نمیافتاد. او خیلی راحت میتوانست یک صحنه ساختگی کتکاری ایجاد کرده و آن را فیلمبرداری کند.
متأسفانه الآن این اتفاق میافتد و بعضی از دوستان هیئت انتخاب و داوری هم گول میخورند و میگویند ما کمیته حقیقتیابی نیستیم. درصورتیکه هیات انتخاب و داوری باید آنقدر ورزیده باشد که اگر کاری اینگونه ساختگی باشد، بتواند متوجه ساختگی و اشتباه بودن کار بشود. طرف بازیگر تئاتر میآورد و بازی میگیرد و این را بهعنوان مستند به جشنوارههای جهانی میفرستد و جایزه هم میگیرد این خیلی بد است و باید جلوی آن گرفته شود. مستند خوب نیاز به پژوهش، دقت نظر و مداقه بسیار دارد و بر این اساس میتوانم بگویم سینمای مستند از داستانی سختتر است و نیاز به صبر زیاد فیلمساز دارد.