رسانههای بیگانه از اعتراضات خیابانی آبانماه که در پی افزایش قیمت بنزین اتفاق افتاد، سوءاستفاده کرده و تلاش کردند این اعتراضها را به سمت اغتشاشات اجتماعی پیش ببرند. بسیاری از صاحبنظران سیاسی میگویند در فضای پسااعتراضات، تقویت امید و بازسازی اعتماد عمومی مردم، رسالت رسانههای جمعی است. برای احیای این سرمایه اجتماعی نیاز است که این اعتراضات مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد تا شاهد چنین وقایعی در آینده نباشیم. پژوهشگر ایرنا با «علی توسلی کجانی» تحلیلگر مسایل سیاسی و استاد حوزه در این زمینه به گفتوگو پرداخت.
اولین انتخاب معترضان در ایران خیابان است
توسلی کجانی در ابتدای این مصاحبه اظهار داشت:هیچ تصمیمی از حاکمان و مدیران در سطح جامعه نیست که موافقت و یا مخالفت عدهای را در پی نداشته باشد، اما برخی از تصمیمها و رویکردها سطح وسیعی از جامعه و مردم را تحت تأثیر قرار میدهد. در این حالت، نارضایتی شکل میگیرد و بیتوجهی حکومت به نارضایتی، آن را تبدیل به اعتراض تودهای میکند و بخش وسیعی از طبقات اجتماعی را به اعتراض میکشاند.
در جوامع مختلف الگوها و مدلهای گوناگونی از اعتراضهای مدنی و سیاسی وجود دارد که متناسب با فرهنگ سیاسی، میزان توسعهیافتگی و حضور قدرتمند نهادهای مدنی و سیاسی شاهد انتخاب مدلهای مختلفی از اعلام نارضایتی و اعتراض هستیم. این مدلها از اعتصاب کارکنان، راهپیمایی سکوت، برگزاری میتینگهای سیاسی و در حالت شدید آن آشوب اجتماعی را در برمیگیرد.
در چند سال اخیر اعتراضها بهصورت بههمچسبنده و بدون رهبری و اندیشه سیاسی جایگزین، در سطح جامعه ظاهر شدهاند. گروهی از مردم برای اعلام نارضایتی و شکایت از وضعیت موجود یا تصمیمهای بدون پشتوانه افکار عمومی، از میان مدلها و شکلهای مختلف اعتراض مدنی و اجتماعی، شکل حضور خیابانی را برگزیده است. مطالعات نشان میدهد در کشورهای پیشرفته آخرین کنش اعتراضی به شکل حضور خیابانی است، اما در ایران اولین کنش اجتماعی و اعتراضی به تصمیمات حاکمیت و نظام، حضور خیابانی است که در برخی موارد تبدیل به التهابات اجتماعی میشود.
دلایل تداوم شرایط اعتراض
این تحلیلگر مسایل سیاسی در ادامه با توجه به شرایط کشور در ابعاد داخلی و خارجی، به دلایل تداوم احتمالی اعتراض ها اشاره کرد و بیان داشت: به نظر میرسد شاهد ادامه یافتن اعتراضها در آینده خواهیم بود. دلایلی برای تداوم شرایط اعتراضی وجود دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد. عدم چابکی و چالاکی سازمانهای دولتی و حاکمیتی در اصلاح فرایندها، روندها و سیاستها و اثربخش نبودن برنامههای اصلاحی اعمالشده و نیز رفع نشدن چالشهای فعلی جامعه مثل فساد و بیکاری، زمینه اعتراضهای اجتماعی را زنده و پویا نگه میدارد.
یکی دیگر از دلایل تداوم یافتن شرایط اعتراض، عدم همراهی نظام کارشناسی در طراحی الگوی اداره متناسب با توجه به شرایط داخلی و خارجی است. به نظر میرسد نوعی بیبرنامگی وجود دارد و این الگو نداشتن تولید بحران مدیریتی میکند و بحران به بدنه اجتماعی انتقال مییابد. انتقال بحران از سطوح مدیریتی و حاکمیتی از یکسو و بسته بودن فضای گفت گوی میان دولت و ملت و احساس عدم نیاز حاکمیت به اقناع عمومی و همراه سازی روحی و نظری مردم، زمینه مهمی از اعتراضهای اجتماعی سیاسی را پدید میآورد.
از دیگر زمینههای تداوم بستر اعتراض اجتماعی، فشار بینالمللی و تحریمها است. هدف از تحریمها ایجاد نارضایتی و ناکارآمد نشان دادن نظام است. هدف از تبدیل نارضایتی به اعتراض که با پشتوانه رسانهای و نیروهای میدانی اتفاق میافتد، تعدیل و تغییر سیاستهای منطقهای و در نهایت فروپاشی نظام است.
نقد رویکرد نخبگان در قبال مطالبات عمومی
توسلی کجانی با اشاره به اعتراضات خیابانی در کشور، این پرسشها را مطرح ساخت که چرا مردم از میان الگوهای متعدد اعتراض، حضور خیابانی را انتخاب میکنند؟ مردم چه احساسی دارند که این شکل اعتراض را برمیگزینند؟ چرا نارضایتی مردم بهسرعت تبدیل به اعتراض میشود و خواسته خود را با حضور خیابانی اعلام میکنند؟ مهمترین دلیلی که مردم ایران از مدلهای مختلف اعتراض شکل خیابانی آن را انتخاب میکنند. این است که مردم پژواک صدای نارضایتی خود را در جامعه نمیشنوند.
مردم صدای اعتراض خود را از زبان شخصیتهای ملی و سیاسی و رسانهها در جامعه نمیشنوند. توده مردم از نخبگان جلو افتادهاند به همین دلیل پژواک اعتراض خود را در لایههای نخبگانی، حاکمیتی باز نمیشنوند. مردمدوست دارند حاکمیت به آنها احترام بگذارد و علت بعضی از تصمیمها را بدانند.
مردم میبینند که رسانههای رسمی حرف آنان را نمیزنند. نخبگان دردشان، درد امروز مردم نیست و سرشان گرم مباحث نظری است و حرف و درد مردم را صورتبندی نمیکنند یا تصمیم حکومت را تبیین و تفسیر نمیکنند و هیچ تلاشی جهت ایجاد پذیرش اجتماعی تصمیمات حاکمیت نمیکنند. نخبگان منجمد شدهاند نه توان گفتوگوی با مردم را دارند نه یارای همراهی با حاکمیت. نخبگان بنیادین و نخبگان میانی راهحلی برای برونرفت از وضع فعلی ارائه نمیدهند. مدیران دولتی و کارشناسان حاکمیتی هم که رسالتی جز توجیه قرائتهای رسمی و تصمیمهای گرفتهشده ندارند. ازاینرو طبیعی است که مردم با حضور اجتماعی و حضور خیابانی بخواهد صدای خود را به این لایههای مختلف اجتماعی و سیاسی برساند.
نخبگان بادانش خود باید زمینه گفتوگوی میان دولت و حاکمیت نظام و مردم را پدید بیاورند و مردم را از وحشت بی آیندگی و سرگشتگی نسبت به آینده رها کنند. نخبگان کارکرد اساسی خود را ازدستدادهاند و با سکوت و بیتفاوتی خود بهشدت یافتن بحرانهای اجتماعی کمک میکنند. مردم در این حالت میبیند که درد آنها در کلام نخبگان و فرهیختگان اجتماعی و سیاسی انعکاس ندارد و صدای آنها از گلوی افراد معتبر خارج نمیشود. در این حالت مردم با حضور خیابانی خود اعتراض میکنند. اگر بخشی از خواستههای آنها از صدای معتبر گروههای نخبه شنیده شود دیگر نیازی برای حضور خیابانی نمیبیند. متأسفانه شاهد این هستیم که نخبگان هم از جامعه و مردم عقبافتادهاند در جریان اعتراضهای دیماه ۱۳۹۶ شاهد این بودیم که نخبگان صدای مردم را انعکاس نداند و در هنرمندانهترین وضعیت فقط به تحلیل این رویداد پرداختند و برای خودشان علتهای شکلگیری اعتراضها را تحلیل کردند و هیچگاه صدای مردم نشدند و مردم حرفشان را با آهنگ صدای نخبگان نشنیدند.
رسانهها باید متحول شوند چون کارکرد اصلی خود را از دست دادهاند
چرا مردم احساس میکنند که سخن آنها شنیده نمیشود و اعتراض آنها دیده نمیشود؟ این احساس زمانی شکل میگیرد که رسانههای جمعی در کارکرد خود مشکل پیداکرده باشند و نتوانند پیام حاکمیت را به شکل باورپذیر و قابلقبول به بدنه مردم انتقال دهد. رسانه ها از انتقال سخن مردم بهصورت آشکار به لایه حاکمیت ناتوانند.
مردم جایی را نمییابند که انعکاس سخن و اعتراض خود را ببینند. رسانهها با از دست دادن کارکرد اصلی خود به روابط عمومی دولت و یا سخنگوی حاکمیت تبدیلشدهاند. ازاینرو شاهد این هستیم که مرجعیت رسانههای رسمی و مرجعیت معتبر اجتماعی آنها در نزد تودهها مورد سؤال واقعشده است و تودههای معترض مرجعیتهای رسانهای دیگری را میپذیرند.
با توجه به ظهور ماهوارهها و شبکههای مجازی این شیفت رسانهای به سهولت انجام میپذیرد. رسانههای رسمی از توده مردم عقبماندهاند. یعنی توده مردم حرفی را میزنند که رسانهها به آن توجه نشان نمیدهند و یا نمیتوانند پیشبینی کنند که روند اعتراضی مردم و نبض تپنده جامعه اکنون در کجا قرارگرفته است و چگونه میتوانند با انعکاس بخشی از اعتراضهای مردم جلو اعتراضهای خیابانی را گرفت. مردم اگر ببیند بخشی از اعتراضهای آنها در جامعه انعکاس دارد و رسانهها به آن میپردازند و نخبگان درباره آن صحبت میکنند دیگر لازم نمیبینند که در خیابان اعتراضشان را فریاد کنند. در این حالت، رسانهها و نخبگان پیشتاز حرکت اعتراضی مردم میشوند.
جای خالی اقناع عمومی
یکی دیگر از زمینههای شکلگیری اعتراضهای خیابانی، تلقی حاکمان از حکمرانی، نظام تصمیم سازی، تصمیمگیری و اجرا است. به نظر میرسد دولت و تصمیمگیران برای اجرای موفق تصمیمهای خود نیاز به همراهی اجتماعی نمیبینند. آنها اقناع افکار عمومی، پشتیبانی فرهنگی، پشتیبانی رسانهای را برای موفقیت اجرای تصمیمات خود لازم نمیبینند و مردم را تابع محض میخواهند. این تلقی مکانیکی از جامعه و نظام تصمیمگیری و اجرا شرایط اعتراضهای خیابانی را ایجاد میکند. حاکمان برای تضمین موفقیت در اجرای تصمیمها باید بتوانند که زمینه روانی جامعه را ملاحظه کنند و بتوانند مردم را با تصمیم خود همراه کند نه اینکه در یک فضای انتزاعی تصمیم بگیرند و سپس وقتی اعتراض خیابانی شکل گرفت با برخورد امنیتی و قضایی سعی در ساکت کردن و همراه نمودن مردم کنند.
در یک جمعبندی میتوان گفت که مردم صدای اعتراض خود و پژواک آن را در هیچ کجای جامعه و در میان حاکمان، نخبگان و رسانههای عمومی نمی یابند، ازاین رو مجبورند با حضور خیابانی صدای اعتراضی و حضور زنده و پویای خود را به نمایش بگذارند. اگر رسانهها و نخبگان با انعکاس و حمایت از اعتراضهای بهحق مردم، تلاش کنند که صدای اعتراضی مردم در سطح جامعه شنیده شود، توده مردم با شنیدن بخشی از خواستهها و انتظارات اعتراضی خود در کام و بیان نخبگان معتبر اجتماعی و سیاسی و رسانهها به امنیت روانی دست پیدا میکنند و خود به دنبال این نخواهند بود که با حضور خیابانی این مساله را پیگیری کنند.