تهران- ایرنا-مجید تفرشی گفت: بریتانیا ضمن اینکه امکان بسیار محدودی برای ورود به یک جنگ تمام عیار با ایران را دارد، عملا نیز به فشار حداکثری علیه ایران پیوسته و ضمنا نمی‌خواهد از برجام خارج شود. هرچند شاید این اتفاق در میان مدت رخ دهد اما فعلا خروج از برجام جزو اولویت‌های سیاست خارجی بریتانیا نیست. ضمن اینکه از یک توافق جدید نیز اعلام حمایت کرده و تصور می‌کند این می‌تواند راهکاری برای خروج از بن بست باشد.

در گفت و گوی روزنامه اعتماد با مجید تفرشی تحلیلگر مسائل بریتانیا،‌ می خوانیم: پس از سه سال کش‌وقوس فراوان در نهایت بریتانیا و اتحادیه اروپا به یک توافق برای جدایی از یکدیگر دست پیدا کردند و حالا روز ۳۱ ژانویه بریتانیا رسما از اتحادیه خارج می‌شود تا این کشور دوره جدیدی را در تاریخ سیاسی خود آغاز کند. اما برای بسیاری این سوال مطرح می‌شود با خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا سیاست خارجی این کشور به چه سمتی گرایش پیدا می‌کند. 

توافق برگزیت از سوی بریتانیا و اتحادیه اروپا رسما به امضا رسید، به نظر شما سیاست خارجی بریتانیا نسبت به پیش از خروج با چه تفاوت عمده‌ای روبه‌رو خواهد شد؟

آنچه که از زمان برگزاری رفراندوم برگزیت روشن و مشخص شد، این بود که بریتانیا به دنبال چارچوبی است که ضمن خروج از اروپا، این اتحادیه را نیز به‌طور کامل از دست نداده و تبدیل به یک دشمن یا رقیب اتحادیه اروپا نشود. بریتانیا قصد داشته و دارد که تا حد امکان از محاسن و دستاوردهای اتحادیه اروپا بهره‌برداری کند، بدون آنکه خود را مقید به مقررات اتحادیه بداند، تنها در سود شریک باشد و دیگر در هزینه‌ها و ضرر شریک نباشد. این اقدام را در بهترین شکل زمانی می‌توانستند انجام دهند که روابط کنونی سوییس یا نروژ شامل حال بریتانیا شود. که البته اتحادیه این موضوع را درباره بریتانیا نپذیرفت. چرا که آلمان و فرانسه به عنوان دو قدرت اصلی در اتحادیه، رقابت تاریخی و دیرینه‌ای با بریتانیا دارند و نمی‌خواهند آن کشور تبدیل به یک قدرت در سایه اتحادیه شود. از سوی دیگر بریتانیا نباید تبدیل به الگو و مدلی شود که هر زمان هر کشوری بخواهد بدون هزینه از اتحادیه خارج شود، هیچ هزینه‌ای بابت این موضوع ندهد و ضمنا به‌طور ضمنی و جنبی از مواهب اتحادیه هم بهره‌مند شود. این موضوع در سیاست‌خارجی پسابرگزیت بریتانیا نیز خود را نشان داد. به‌طور مثال در بحث برجام اتحادیه اروپا به نوعی به این برجام حداقلی هنوز خود را پایبند می‌داند و لندن هم با اینکه در آستانه خروج از اتحادیه است اما موضع آن نسبت به برجام مشابه سایرکشورهای اروپایی است و فعلا از رویکرد امریکا، اسراییل و عربستان در موضوع برجام تمکین نکرده است. ولی تضمینی وجود ندارد که در آینده چنین کاری انجام ندهد. بنابراین، سیاست خارجی بریتانیا با دست بازتری نسبت به گذشته درمیانه مواضع اروپا و امریکا در قبال ایران است. در این موضوع نیز بریتانیا فعلا و کماکان قصد دارد در کنار اتحادیه حضور داشته باشد و در سوی دیگر نیز نمی‌خواهد تمامی
تخم‌مرغ‌های خود را درون سبد اروپا قرار دهد ضمنا تمایل دارد خود را همگام امریکا نیز نشان دهد.

در دوره نخست‌وزیری تونی بلر روابط بسیار نزدیکی بین امریکا و بریتانیا شکل گرفت و حتی وارد مشارکت با امریکا در جنگ افغانستان و عراق شد. آیا می‌توان انتظار داشت که بوریس جانسون نیز چنین رابطه‌ای را با دونالد ترامپ ایجاد کند؟

وقتی که در خصوص تکرار شرایط یک واقعه تاریخی صحبت می‌کنید باید دید که آیا انگیزه‌ها، امکانات و زمینه‌های سابق برای آن در داخل کشور وجود دارد یا نه. در حال حاضر، به لحاظ اقتصادی و اقناع افکار عمومی، بریتانیا در شرایطی نیست که بتواند خود را دوباره درگیر یک جنگ تمام عیار کند. هم‌اکنون مساله حضور یا خروج نیروهای بریتانیایی از عراق، همگام با امریکا، یک بحث کاملا جدی است. در افغانستان نیز شرایط مشابه وجود دارد. یعنی اگر اصرار و فشار دولت افغانستان وجود نداشته باشد دولت بریتانیا به جز در دو بعد مبارزه با تروریسم و قاچاق مواد مخدر انگیزه چندانی برای ماندن ندارد. به لحاظ اقتصادی دولت بریتانیا به نسبت دوران بلر شرایط چندان خوبی ندارد. ضمن اینکه نه تنها در داخل حزب حاکم محافظه‌کار تمایلی برای ورود به یک جنگ تمام عیار نیست، بلکه در خود حزب کارگر نیز طرفداران بلر دیگر دست بالایی برای حمایت از این روند ندارند. هرچند در حزب کارگر جرمی کوربین شکست سختی را در انتخابات سراسری ماه گذشته متحمل شد ولی باید توجه داشت که میراث مهم پابرجای کوربین و طیف او این بود که اندیشه محافظه‌کارانه و امریکاگرایانه بلریسم، موسوم به «کارگر نوین» را در حزب کارگر بسیار ضعیف کرد. تا جایی که اکثر افرادی که اکنون نامزد رهبری حزب کارگر هستند با تفکرات بلریسم مخالف هستند و امکان تکرار تجربه‌ای مانند محور بلر-‌ بوش در حال حاضر وجود ندارد. البته یکسری استثنائات نیز وجود دارد. به‌طور مثال در موضوع خلیج فارس، به نظر می‌رسد که دولت بریتانیا به دلایل راهبردی، اقتصادی و نظامی به دلیل پیمان‌های متعدد نظامی، اقتصادی و راهبردی و سابقه روابط مختلف که باکشورهای جنوبی خلیج فارس دارد تا حدی به شکل کنترل شده تلاش می‌کند چراغ خاموش در خلیج فارس حضور و نفوذ داشته باشد. این یکی از استثنائات سیاست بریتانیاست. ولی در سایر موارد، دولت بریتانیا تا جایی که امکان داشته باشد با سیاست‌های امریکا همراهی خواهد کرد ولی بیش از آن، نه می‌خواهد و نه می‌تواند وارد لشگرکشی و جنگ شود.

آیا می‌توان بعد از خروج بریتانیا از اتحادیه شاهد یک دکترین جدید در سیاست خارجی این کشور بود؟

سیاست خارجی بریتانیا دچار نوعی بازنگری و تحولات خواهد شد ولی مثلا به مانند دوره‌ای که دونالد ترامپ در امریکا روی کار آمد زیر و رو نخواهد شد. سیاست خارجی بوریس جانسون و دامینیک راب، چندان تفاوت شگرفی با گذشته ندارد. البته لحن و رویکرد ظاهری آن در برابر کشوری مانند ایران یا موضوع دفاع از اسراییل کاملا تشدید شده است. ولی این لحن و رویکرد به حدی تاثیرگذار نیست که بتواند دکترین جدید سیاست خارجی را مطرح کند. در بریتانیا و بسیاری از کشورهای اروپایی تغییر دولت یا وزیرخارجه لزوما به معنی تغییر صدر تا ذیل سیاست‌خارجی نیست. بلکه سیاست خارجی مانند سایر سیاست‌های دراز مدت در هر کشور اروپایی توسط سیاست‌گذاران کمتر شناخته شده، شامل معاونان وزیر دایم غیرحزبی و مدیران میانه تنظیم و اجرا می‌شوند. کسانی که به لحاظ خبری چندان شناخته شده نیستند. وزرای سیاسی که با دولت‌ها جابه‌جا می‌شوند تاثیرات محدودی دارند و برای برخی سیاست‌گذاری‌های کلان جهت اعمال سیاست‌های کلی حزب حاکم تعیین‌کننده هستند. ولی در بعد عملیاتی و سیاست‌های اجرایی سیاست خارجی بریتانیا در دوره پس از برگزیت تغییر چندانی نخواهد کرد. البته به نظر می‌رسد که لندن به دلایل راهبرد اقتصادی ناگزیر به بازارهای اعراب و امریکا نزدیک‌تر خواهد شد که البته کم و کیف این سیاست نیز بستگی به روند اجرایی و شرایط برگزیت و وضعیت بریتانیا پس از گسستن کامل از اروپا دارد.

شما اشاره به تغییر لحن سیاستمداران بریتانیایی‌کردید، آیا آن را نشانی از تغییر رویکرد در سیاست خارجی بریتانیا نمی‌دانید؟

این لحن بر اساس‌نیازها و افق‌های آینده تغییر کرده و این نیازها و افق آینده به معنی جذب متحدان قدیمی است. اکنون موضوع همگام شدن با سیاست‌خارجی امریکا برای بریتانیا بسیار مهم است. ولی به این معنی نیست که بریتانیا به‌طور کامل به اتحادیه پشت کند. بریتانیا لحن و سیاست‌های خود را بر مبنای نیازهای پسابرگزیت تنظیم می‌کند و دیگر خود را مقید به اجرای قوانین مورد تصویب اتحادیه اروپا نمی‌داند. هرچند بریتانیا دست بازتری در انتخاب متحدان فرااروپایی پیدا کرده ولی باید ملاحظات بیشتری را در تصمیم‌گیری‌های سیاسی انجام دهد. این بازارهای فرا اروپایی از امریکای شمالی گرفته تا خاورمیانه و خاور دور تا مناطق کاراییب و آفریقا، قبلا هم بوده‌اند، ولی اکنون نیاز به عمق و گسترش روابط با آنها دیده می‌شود.

ما طی چند وقت اخیر شاهد نزدیکی هرچه بیشتر سیاست‌های بریتانیا با امریکا بودیم، آیا تصور نمی‌کنید پس از خروج رسمی بریتانیا از اتحادیه این نزدیکی بیشتر شود؟

از ابتدا بوریس جانسون به دنبال نزدیکی بیشتر با امریکا بوده و دونالد ترامپ نیز با این وعده که رابطه میان امریکا و بریتانیا بیشتر می‌شود همواره بریتانیا را تشویق به خروج می‌کرد. اما هرچه که زمان می‌گذرد این اشتیاق از سمت آقای جانسون و تیم او بیشتر شده ولی در طرف مقابل سخنان ترامپ صرفا در حد یک ادعا و تبلیغ است. واقعیت آن است که در اقتصاد سرمایه‌داری و به خصوص برای بخش خصوصی و غیردولتی، بازاریابی و سودآوری دوستی دایمی و ناگسستنی بی‌چون و چرا وجود ندارد و سود و بازدهی مالی است که تعیین‌کننده دامنه و عمق روابط اقتصادی است. در چنین شرایطی از یک طرف در نطق آقای ترامپ در نشست اخیر داووس با اشتیاق از دستاوردهای مذاکرات برای گسترش همه‌جانبه تجاری با بریتانیا می‌گوید اما دو روز بعد از این وقتی که آقای ساجد جاوید وزیر خزانه‌داری بریتانیا صحبت از همگامی با اتحادیه اروپا در اخذ مالیات از شرکت‌های بزرگ امریکایی مانند گوگل و آمازون کرد، بلافاصله استیون منوشین همتای امریکایی او، نسبت به آن واکنش نشان می‌دهد و بریتانیا را به اقدامات تلافی‌جویانه و وضع تعرفه‌های جدید تهدید می‌کند. بنابراین روابط مستحکم استراتژیک دیرینه تاریخی از لحاظ بریتانیا یک اشتیاق و آرزو برای بهبود بازار پسابرگزیت خود است، اما از نظر امریکایی‌ها، مساله فعلا فقط یک امر در حال مذاکره است. البته باید دید تا چه حد در آینده لندن و واشنگتن می‌توانند با یکدیگر راه بیایند و توافقنامه مورد نظر ادعایی دو کشور چگونه اجرا می‌شود.

آیا تا به حال مذاکرات جدی در این زمینه صورت گرفته است و چشم‌اندازی برای توافق میان امریکا و بریتانیا وجود دارد؟

مذاکرات کارشناسی بیش از یک سال است که آغاز شده اما این مذاکرات تنها در حد تعارفات و زمینه‌سازی‌های اولیه کارشناسی و بعضا دیپلماتیک بوده است. اما اکنون که روند قطعی کردن برگزیت به پایان راه خود رسیده باید مذاکرات جدی‌تر دنبال شود. ولی چشم‌انداز آن هنوز روشن و مشخص نیست. ترامپ همواره مدعی بود که ما قصد داریم به یک توافق خوب و چشمگیر اقتصادی با بریتانیایی‌ها پس از برگزیت دست پیدا کنیم ولی در عمل هنگامی که شعار «امریکا اول» را می‌گوید به آن معنی نیست که بناست امتیازی بدهیم بلکه بیشتر به دنبال امتیاز گرفتن هستیم.

آیا این امکان وجود دارد تا پیش از انتخابات ۲۰۲۰ دو طرف به یک توافق دست پیدا کنند؟

به نظر من این توافق پیش از انتخابات انجام می‌شود چرا که از نظر امریکا، دونالد ترامپ به‌شدت نیازمند اقدامات تبلیغاتی اینچنینی برای تبلیغات خود است و از نظر بریتانیا فشاری برروی دولت وجود دارد تا مطابق شعارهای انتخاباتی محافظه‌کاران، یک بدیل جدی اقتصادی را پس از خروج از اتحادیه نشان دهد، دو طرف نیازمند انجام این کار پیش از انتخابات نوامبر ۲۰۲۰ امریکا هستند.

به نظر می‌رسد که دولت بریتانیا رفته رفته مواضع خود را در بحث برجام تغییر می‌دهد، آیا به نظر شما بریتانیا در این زمینه رویکردی نزدیک به امریکا را دنبال می‌کند؟

در یک جواب تک کلمه‌ای می‌توان گفت بله، ولی با یک کلمه نمی‌توان به این موضوع پاسخ داد. برجام توافقی است که در عمل از آن چیز زیادی باقی نمانده، اما من معتقدم که در وضعیت کنونی، اسکلت برجام هم از نبودن آن مفیدتر است. از یک طرف بریتانیا خود را دیگر ملزم به رعایت اقدامات مشترک در اتحادیه اروپا در خصوص برجام نمی‌بیند و در سویی دیگر مدعی است که ایران با گام‌های ۵ گانه‌ای که در راستای کاهش تعهدات خود برداشته در عمل راه را برای اینکه در برجام یک بازنگری جدی صورت گیرد باز کرده است. ولی اکنون رویکرد بریتانیا در این زمینه بر دو اصل استوار است. نخست اینکه فعلا در برجام باهمین شرایط باقی بماند و دوم اینکه به سمت متقاعد کردن طرفین ذی‌نفع برجام برای مذاکره جهت رسیدن به یک توافق جدید با رویکردی جدید قدم بردارد، تا دغدغه‌های دیگر امریکا از بین برود و ترامپ به خواسته‌ خود برای یک توافق جدید پر سر و صدا با ایران برسد.

با توجه به ظرفیت‌های کنونی، بریتانیا این ظرفیت را دارد که همزمان یک توافق تجاری مهم را با امریکا تا قبل از نوامبر ۲۰۲۰ به نتیجه برساند و در یک مذاکرات چند جانبه دیگر برای حل بحران ایران و امریکا قدم بردارد؟

بحث روابط دوجانبه تجاری با امریکا برای دولت جانسون یک ضرورت و برای دولت ترامپ یک امر مطلوب به شمار می‌آید. ولی در بحث بعدی این ظرفیت برای بریتانیا وجود دارد. چرا که به رغم همه فرازو نشیب‌ها توانسته روابط خود با روسیه و چین را حفظ کند. با اسراییل روابط خیلی خوبی دارد. با پادشاهی سعودی و تمام همپیمانان این کشور روابط بسیار خوبی دارد و همین‌طور با امریکا و اتحادیه اروپا؛ این ویژگی‌ها باعث می‌شود که هنوز نمی‌توان بریتانیا را نادیده گرفت و از مذاکرات احتمالی آینده حذف کرد. حتی ایران که به لحاظ امنیتی و سیاسی اختلافات دیرینه‌ای با بریتانیا دارد باید به این ظرفیت توجه ویژه‌ای داشته باشد و با وجود موانع و چالش‌های فراوان، از این چالش برای خود یک فرصت تعریف کند. البته نادیده نگرفتن اهمیت بریتانیا به معنی تمکین یا پیروی کردن یا حتی لزوما بهبود مناسبات دوجانبه نیست.

با توجه به فرازو نشیب‌هایی که در روابط بین ایران و بریتانیا طی چند وقت اخیر به وجود آمد به نظر شما دو طرف مانند سال‌های ۹۱-۹۰ به سمت قطع رابطه پیش خواهند رفت؟

به نظر من امکان این اتفاق وجود دارد. به خصوص اینکه جناح‌های تندرویی که در داخل هر دو کشور وجود دارند بی‌علاقه نیستند که چنین اتفاقی رخ دهد. ولی دو دولت این را نمی‌خواهند. در دفعات متعددی که روابط دو کشور قطع شده هردو ضرر کردند. ایران هیچگاه از قطع رابطه با کشورهای نقش‌آفرین صحنه بین‌الملل سود نکرده بلکه متضرر هم شده است. طبیعتا قطع رابطه حتی به صورت موقت در مواردی بی‌فایده نیست. ولی در بسیاری از موارد خسارت‌های آن از فایده‌های احتمالی‌اش بیشتر بوده است. در مورد رابطه با بریتانیا، عناصری در دو کشور هستند که خواهان قطع رابطه میان دو کشور هستند. ولی واقعیت آن است که داشتن روابط حتما به سود دوطرف خواهد بود. اما اینکه چقدر از منفعت آن بهره‌برداری کنیم، بستگی به درایت تیم دیپلماسی رسمی و به موازات آن، دیپلماسی مردم محور ایران دارد. در غیر این‌صورت، تجربه تاریخی نشان داده که قطع روابط دیپلماتیک و تعطیل کردن سفارت در دو کشور، راحت‌ترین کاری است که می‌توان انجام داد ولی بالاترین هزینه را نیز در پی خواهد داشت.

منبع: روزنامه اعتماد