موسیقی متن فیلم یکی از ابزارها در بیان روان تر روایت داستان آثار سینمایی است؛ نقطه مقابل آثار مستند! شاید یک اثر سینمایی نیاز خود به موسیقی متن را فریاد بزند اما کمتر در یک اثر مستند، موسیقی اوریجینال (موسیقی ساخته شده برای خود فیلم) وجود دارد، چرا که ژانر فیلم، انتخاب گر نوع فضای موسیقایی است؛ انتخابی یا اوریجینال! «خسوف» تازه ترین مستند محسن استادعلی با موسیقی متن فیلم از نوع اوریجینال عجین شده است؛ فضایی که به جز تیتراژ پایانی فیلم «زنانگی» ساخته ستار اورکی، در هیچ یک از آثار استادعلی طراحی نشده بود.
پژمان خلیلی در تازه ترین مستند بلند محسن استادعلی در قامت یک آهنگساز موسیقی متن فیلم همکاری جدیدی را در کارنامه خود و البته استادعلی رقم زده است. خلیلی آهنگساز مستقل و گزیده کاری که در سال ۸۳ با ساخت موسیقی برای انیمیشن وارد فضای سینمایی شد، از دومین تجربه آهنگسازی در فضای مستند و اولین همکاری با محسن استادعلی می گوید.
در ادامه متن کامل صحبت های خلیلی را از نظر می گذرانید.
محسن استادعلی موسیقی تیتراژ آغاز و پایان مستند «آهستگی» (اولین تجربه من در فضای مستند) را شنیده بود و از طریق دوست مشترکمان مصطفی شیری به او معرفی شدم؛ اسفند ماه سال گذشته در مورد فیلم و فضای موسیقی با هم صحبت کردیم و بعد از آن با اتمام پروسه تدوین و نهایی شدن نسخه فیلم در خرداد ماه امسال، پروژه ساخت موسیقی متن مستند «خسوف» آغاز شد.
سازبندی های من شامل پَد الکترونیک، پیانو، ویولا و ویلنسل سازبندی است؛ ضمن اینکه ویولا و ویولنسل گاهی بصورت سولو و گاهی هم بصورت آنسامبل بکار گرفته شده است. موسیقی بخش های اول و نریشنهای ابتدای فیلم را بر پایهی وصل آکوردها و پُلیکوردهایی با پَدهای الکترونیک طراحی کردم. در این قسمت ها موسیقی بدون جهتگیری خاص، یک اتمسفر تعلیقگونه در زیر نریشنها ایجاد می کند و مخاطب را به دنیای پیچیده و پر از تردید ذهن مسعود (کاراکتر اصلی فیلم) می برد. بابک حیدری تدوینگر توانای فیلم از خیلی قبلتر و هنگام تدوین، قطعاتی را انتخاب کرده بود و در بخش های مورد نظر که باید به شکل موسیقایی روایت می شد، قرار داده بود و همین قطعات به من کمک کرد تا به ذهنیت کارگردان و فضای موسیقایی مناسب فیلم نزدیک شوم.
محسن به دنبال یک نوع موسیقی مینیمال بر پایه پیانو و ویولنسل بود، که من پیشنهاد جایگزینی ویولا را به جای ویولنسل به عنوان کاراکتر محوری فیلم دادم و برای ویولا در ۳ بخش مهم فیلم، ملودی ساختم؛ از جمله سکانسهای عاشقی و پایان فیلم (که البته همان ملودی عاشقانه متن فیلم به شکل دِفرمه شده (به هم ریخته) است). همچنین در طول فیلم ویولا و ویولنسل را به شکل افکتیو زیر نریشنها به شکل تک نت یا سوال و جوابی قرار دادم، در اصل همان تم هایی که در اولین سکانس فیلم و مربوط به «حیرانی» می شنویم. در بخش های دیگر فیلم که دوباره به همین مضمون برمی گردیم، همان تم را به صورت سکوت های بسیار میان نت ها در موسیقی قرار دادم و سعی کردم، موتیف های کوتاه، هر بار با رنگهای مختلفِ سازی شنیده شود، به همین دلیل از تکنیکهایی مانند پیتسیکاتو (اجرای با انگشت)، کُلِنیو (نواختن با چوب پشت آرشه) و ترِمولو (تبادل سریع آرشه روی سیم) برای فضاسازی موسیقاییِ نریشنها در ویولا و ویولنسل استفاده کردم.
بطور کلی موسیقی «خسوف» از ۳ بخش تشکیل شده است؛ اول شخصیت «مسعود» که آن را بارها با یک «لایت موتیفِ هارمونیک» در پیانو میشنویم، دوم لایت موتیف عاشقی و سوم مهم تر از همه حیرانی یا سرگردانی «مسعود» که اولین بار در کشتارگاه و با پیانو شنیده می شود، آن هم با تک نت های پیانو که با فاصله اجرا می شود. همین تم را دوباره در تمام قسمتهای سرگردانی مسعود، به اشکال مختلف و با رنگ های سازیِ مختلف میشنویم.
به طور کلی فیلمسازان مستند کاربلد، نسبت به موسیقی گارد دارند و به نوعی درست هم است چون بر این باورند که همه چیز رئال است و نیازی به عنصر بیرونی نیست ولی موسیقی در این کار و برخی فیلم های مستند، یک عنصر دراماتیک به مانند دیگر عناصری است که در اختیار کارگردان قرار دارد و طراحی صحیح آن به روایت و پیشبرد مفاهیم فیلم کمک میکند. طی چند سال اخیر برخی از مستندسازان به فکر ساخت موسیقی اوریجینال برای آثارشان هستند و این نوید بخش هویت دار شدن فضای موسیقایی، به عنوان یکی از مولفه ها در مستندسازی است.
در بخش هایی از فیلم وقتی نریشنهای شخصیت اصلی را داریم، موسیقی سعی میکند با احساسات و ترسهای پیدا و پنهان گفتار همراه شود و به نوعی، کشش دراماتیک ایجاد کند. بخش هایی را هم شخصیت پردازی کرده ام؛ به این منظور که مخاطب را با جنبه های دیگر شخصیت فیلم که در تصویر دیده نمی شود، آشنا کنم. موسیقی قادر به بیان حرف ها و واقعیت هایی است که در تصویر وجود ندارد. اقتضای سینما، به خصوص سینمای مستند به گونه ای است که می توان زاویه های غیر قابل دیدن را، با فضای موسیقایی برای مخاطب تصویرسازی کرد.
به عنوان حرف آخر یک پیشنهاد برای تمامی خانواده سینمای ایران به خصوص تهیه کننده ها و کاگردان ها در هر ژانری دارم و آن اینکه ای کاش سینما به سمتی برود که فیلمسازها برای ساخت موسیقی فیلمشان، به سراغ آهنگساز بروند نه نوازنده! این تصمیم سبب رشد موسیقی فیلم، رشد صنعت موسیقی و همچنین هویت بخشیدن به صنف آهنگسازها می شود. در حال حاضر بخش زیادی از تولیدات موسیقایی سینمای ایران توسط کسانی ساخته می شود که اصلا آهنگساز نیستند و فقط نوازندهاند! یک نوازندهی حرفهای هر چقدر هم که در ساز خودش خِبره باشد، نمی تواند آهنگسازی کاربلد باشد، چون آهنگسازی یک نوع تخصص جداست. البته همیشه استثنا هم وجود دارد ولی آهنگسازی در درجه اول یک دانش عمیق و تجربهی چند ساله از علوم آهنگسازی میخواهد و این چیزی است که نوازندگان یا افرادِ با گرایشهای موسیقی دیگر، به دلیل تخصص متفاوتشان آن را تجربه نکردهاند. ضمن اینکه آهنگسازی مستقل با آهنگسازی فیلم تفاوت بسیار دارد؛ شما به عنوان یک آهنگساز فیلم باید اول یک آهنگساز باشید و بعد تصویر، کارکردهای موسیقی در سینما، تکنیکهای موسیقی فیلم و موارد دیگری را نیز بشناسید تا بتوانید موسیقی یک فیلم را بنویسید.
بیش از بیست و پنج سال است که کانونی در خانه سینما با عنوان «کانون آهنگسازان سینمای ایران» وجود دارد که تمامی آهنگسازان فیلم (در هر ژانری) در این کانون عضو هستند و سطح کار و تجربه شان کاملا مشخص است و همچنین نمونه کار همه آهنگسازان در آنجا موجود است. امیدوارم کارگردان ها و تهیه کننده ها زمانی که تصمیم به انتخاب آهنگساز فیلم خود دارند، از پتانسیل این کانون استفاده کنند و بر حسب تجارب و آثار آهنگسازان، کسی را که با فضای فیلم و ذهنشان قرابت دارد، انتخاب کنند . این رویه منجر به رشد صنعت موسیقی فیلم و امکان بروز استعدادهای بیشتر و در نهایت پیشرفت سینمای ایران، خواهد شد.
گفت و گو: نازنین شادپی