در جهان امروز ذهن و روان انسانها تبدیل به بستری بکر و مناسب برای انواع کاشتها و برداشتها شده است. بهگونهای که اگر کسی بخواهد طرف مقابلش را بهزانو دربیاورد از این ابزار استفاده میکند و با به استیصال کشاندن اعصاب و روان او به هدفش دست مییابد. مثلاً پخش یک شایعه و یا رسانهای کردن بعدی از زندگی خصوصی یک فرد کافی است تا ستون فقرات ذهن و روح وی را در هم شکست و برای همیشه نابودش کرد. حال تصور کنیم این درهمریختگی اعصاب و روان در سطح گسترده همچون یک جامعه یا کشور و یا قاره باشد، چه بلایی سر آن میآید؟ ترس، فوبیا، افسردگی، اضطراب، درماندگی اجتماعی و حتی خودکشی از پیامدهای بلاشک این مساله هستند.
با این وصف؛ در دنیای امروز «روان» و «رسانه» ارتباطی تنگاتنگ و ناگسستنی باهم دارند و اساساً از طریق رسانه میتوان به اهداف روانشناختی دست پیدا کرد. و این دو در کنار هم از هر ابزار فوق پیشرفته جنگی قویتر عمل میکنند.
«کرونا ویروس» که مدتی است به تیتر یک تقریباً تمام رسانههای خبری دنیا تبدیلشده است، قبل از آنکه یک امر پزشکی شایع باشد در چارچوب مفهوم روان و رسانه قابلدرک و بررسی است. چراکه میبینیم این ویروس قبل از آنکه جسم چینیها را نابود کند، شناخت و رفتار آنان را به تسخیر خود درآورده است و همچنین بر ذهن ادراکات مردم سایر جوامع و کشورها اثر گذاشته است. آمار جانباختگان این ویروس بهمراتب جزیتر و اندکتر از آمار روان باختگان آن است.
رسانه در عصر پسامدرن وقتی با سیاست و رقابت پیوند میخورد همچون یک بمب اتم عمل میکند. و علاوه بر روانآشفتگی، خسارتهای مادی قابلملاحظهای به بار میآورد. چینیها که قدرت اول اقتصادی جهان هستند اگرچه مقابل این ویروس کشنده و خطرناک خوب مقابله کردند و در اندک زمانی بیمارستانی برای آن احداث کردند و نشان دادند که همچنان قدرت برتر اقتصادی و عملیاتی جهان هستند اما توجهاشان از تولید و چرخش کارخانههایشان و صادرات محصولاتشان معطوف و مشغول به مهار این بیماری شد و این امر برای یکقطب اقتصادی نشانه آسیبپذیری روانشناختی است.
آری؛ در جنگ روانی پسامدرن اینگونه یک کشور و جامعه بهزانو درمیآید چراکه ماهیت این نوع جنگ اثرگذاری بر ادراک انسان و شوکدرمانی است و با ایجاد خطاهای ادراکی، آن فرد و جامعه دچار خطا در محاسبه و تصمیمگیری میشود. اساساً در چنین وضعیتهایی فرآیندهای عالی روانی همچون قوه تفکر، احساس و ادراک، حافظه، استدلال و حل مساله مختل میشود و تنها چیزی که برای انسان اولویت پیدا میکند جان به دربردن است.
اگر آمار جانباختگان و مبتلایان به این بیماری را با آمار کشتهشدگان تصادفات جادهای در یک کشور جهانسومی و یا کشتهشدگان ناشی از بیماریهای صعبالعلاج، آنفولانزا و سایر سوانح گوناگون مقایسه کنیم به این نتیجه میرسیم که کرونا ویروس قبل از آنکه یک بیماری شایع باشد یک جنگ روانی ـ شناختی عمیق است؛ بهگونهای که ترس و نگرانی را به جان اکثریت کشورها انداخته است و روند جاری زندگی آنان را به چالش کشیده است.
در چنین مواقعی معمولاً نگاهها به غرب و بهویژه ایالاتمتحده بهعنوان متهم دوخته میشود و جوامع شرقی این بدبینی را دارند که نکند زیر سر آمریکا باشد. اگرچه بیاعتمادی و بدبینی ریشههای روانی خاص خود را دارند، اما واقعیت امر حاکی از آن است که غرب و بهویژه آمریکا یک نگاه از بالا به پایین به سایر کشورها و فرهنگها دارند و انتظار دارند تا جایی که میشود سایرین، سبک زیست و جهانبینی خود را در چارچوب پارادایمی آنان تنظیم کنند و یا همیشه از آنان برای هر کاری اجازه بگیرند و اگر کشوری باب میل آنها عمل نکند در قالب «دکترین شوک» رفتار میکنند و با ایجاد شوکهای گوناگون ازجمله اقتصادی، سیاسی، امنیتی، فرهنگی و روانشناختی همچون تحریم و تورم، انتشار ویروس، ترویج بیاخلاقی، ساماندهی، شورشهای خیابانی و امثال آن، جوامع غیرهمسو را به چالش میکشانند.
همچنان که در چند روز اخیر بهوضوح مشاهده شد که خبرگزاریهای مهم دنیا که بهنوعی خدمتگزار قدرتهای بزرگ جهانی هستند در آتش کرونا دمیدند و دلهره بر جان تمام مردم دنیا انداختند. خبرگزاری بریتانیایی رویترز که متعلق به شرکت تامسون رویترز است و با ۲۰ زبان در ۹۴ کشور فعالیت میکند و سی ان ان شبکه خبری ۲۴ ساعته ایالاتمتحده آمریکا با پوشش خبری گسترده و اغراقآمیز و ترس افکن، این بیماری را بهمانند یک دایناسور آدمخوار و خزنده به تصویر کشیدند که در حال بلعیدن تمام انسانهاست.
اگرچه این قبیل رسانهها در ظاهر رسالت خبری خود را انجام میدهند، لیکن این سبک انتشار از نظر دانش روانشناسی و بهویژه روانشناسی سیاسی، یک رفتار معنادار قلمداد میشود، بهویژه که اثر تلقین را بالا میبرد بهطوریکه حتی اگر کسی در معرض ابتدا به آن نباشد ممکن است در اثر ترس و تلقین واقعاً به این بیماری دچار شود.