طلال سلمان نویسنده لبنانی که بعد از تعطیلی روزنامه السفیر ، به دلیل مشکلات اقتصادی این روزها، خود را با نوشتن مقالات برای انتشار در برخی روزنامه های عربی و فضای مجازی سرگرم می کند، در سال ۵۷ و در عرض دو ماه دو بار با امام خمینی (ره) مصاحبه کرده و اکنون خاطرات خود را از این مصاحبه ها منتشر کرده است؛ "من می توانستم با امام ، روح الله الموسوی الخمینی برای اولین بار ملاقات کنم، در آغاز سال ۱۹۷۹ میلادی در حومه "نوفل لوشاتو" که حدود چهل کیلومتری پاریس پایتخت فرانسه قرار دارد."
او در این مقاله که در پی می آید، می نویسد:
دولت شاه ایران بعد از انتقال امام خمینی از نجف (عراق تحت سلطه صدام ) به کویت فشارهایی به مقامات این کشور وارد کرد تا مانع اقامت ایشان شوند.
به همراه دوست و همکار مصری ام « محفوظ الانصاری» راهی نوفل لوشاتو شدیم. الانصاری مصر را برای کار در سفارت قطر در پاریس به عنوان وابسته مطبوعاتی ترک کرده بود.
همکارم « حمیده نانا» که آن زمان خبرنگار روزنامه السفیر در پاریس بود و « محمد صالح الحسینی » یک برادر ایرانی که با یک زن لبنانی ازدواج کرده بود هم همراه ما بودند. پیشتر با صالح الحسینی که در بیروت تبلیغ انقلاب می کرد، آشنا شده بودم.
فرانسه، امام خمینی (ره) را به عنوان یک « پناهنده سیاسی» پذیرفته و به ایشان اجازه داده بود که بدون هیچ محدودیتی و نظارتی مریدان و روزنامه نگارانی را که خواستار ملاقات با ایشان بودند، بپذیرد.
روز اول و بعداز ورود به نوفل لوشاتو در صدد برآمدم مکان و فضا محیط اقامت امامی را بشناسم که لباس سیاه می پوشید و به همراه یاورانش نماز اقامه و دعا می کرد.
خانه محل اقامت امام تنها با یک جاده فرعی از خانه یک پیرمرد فرانسوی فاصله داشت ، امامی که یک یا دو ماه دیگر رهبر انقلابی عظیم می شد که شاه ایران را از قصرهایش بیرون کرد تا مقدمه تغییر مسیر تاریخ و حتی جغرافیای همه منطقه خاورمیانه را فراهم کند.
در روز دوم برای دیدار با امام خمینی به خانه ایشان رفتیم.
بعد از نماز ظهر، مصاحبه ما با امام شروع شد درحالی که برخی همراهان ایشان هم حضور داشتند.
ابتدا در اتاقی که در آن فرش هایی ساده پهن شده بود نشستیم و سپس امام وارد شدند، بلند شدیم و جلوتر رفتیم و خود را معرفی کردیم، ایشان هم در حالی که سرشان را تکان می دادند کلماتی برای خوش آمدگوئی گفتند.
امام بر روی تشکی و ما هم روی زمین نشستیم و در پاسخ به خوش آمدگوئی ایشان به زبان عربی که فرمودند ، "سلام بر شما در این خانه عاریتی و موقت"، گفتیم: امیدواریم شما را در تهرانی که منتظر شما است، ملاقات کنیم.
ایشان با لبخندی کوتاه پاسخ دادند: انشاءالله .. ما در آنجا هم به شما خوش آمد می گوییم.
اولین سؤال ما این بود: شما خواستار جمهوری اسلامی ایران هستید. با این تاکید که اسلام را قبل از ایران آورده اید آیا شما قصد دارید ایران هویت دوگانه ای داشته باشد؟
ایشان با آرامش خاطرنشان کرد: برای تاکید بر هویت سیاسی و مذهبی این جمهوری است.
با احتیاط پرسیدیم: از هویت فارس بودن کم شده است؟
ایشان با همان آرامش همیشگی پاسخ دادند: بر آنچه ما را با محیط پیرامونی خود متحد می کند و با اعتقاد ما به دین مهربانی تاکید دارد.
امام کمی تامل کردند و گفتند: این نام درهر صورت هویت ملی ما را نفی نمی کند.
یکی از ما گفت: اما ریشه شما عربی است.
ایشان باز با آرامش تاکید کردند: اسلام غلبه دارد.
مصاحبه را ادامه دادیم و تلاش کردیم دریابیم که چرا امام بر خلاف ما از اسم « خلیج فارس » استفاده می کنند.
ایشان با لبخندی اظهارداشتند: آیا خلیج فارس اسم این منطقه جغرافیایی نیست؟
گفتیم که ما از اسم دیگری استفاده می کنیم.
محفوظ الانصاری گفت: پیشنهاد می کنیم بگوییم خلیج اسلامی و این نام همه را راضی می کند.
ابتدا امام لبخندی زدند و سپس چهره در هم کشیدند و اخم کردند.
بعداز آنکه صدای اذان نماز سرداده شد، مصاحبه ما هم با امام پایان یافت.
ایشان برخاستند و ما هم همراه ایشان به خانه ای دیگر برای اقامه نماز رفتیم. امام پیش نماز بودند و بقیه حاضران پشت سر ایشان نماز را اقامه کردند.
اما ادامه گفت وگوی ما با امام خمینی، دو ماه بعد در یک ملاقات داغ تر، این بار در مدرسه الروضه در قم انجام شد.
امام خمینی پیروزمندانه به کشورشان بازگشته بودند. درآن روز هزاران هزار مرد و زن با عبور از موانع برای دیدار با رهبرشان می شتافتند.
من برای دومین بار در ملاقات با امام خمینی بعداز بازگشتشان به ایران با چشمان خود ذوب شدن برف ها را در قم می دیدم، مثل برف هایی که در حومه نوفل لوشاتو نزدیک پاریس، حضور و ایمان ایشان ذوب کرد.