تهران- ایرنا- انگلیس بعد از ناکامی در قرارداد ۱۹۱۹ برای حفظ منافع و در راستای سیاست‌های خود کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را طراحی کرد. هر چند تنها نمی‌توان، عامل بیگانه را در این واقعه موثر دانست اما آنها در این کودتا که منجر به سقوط سلسله قاجار و برآمدن پهلوی‌ها شد، نقش انکارناپذیری ایفا کردند.

ایران همواره و از دیرباز به سبب موقعیت بی‌بدیل استراتژیکی خود از اهمیت فراوانی در عرصه سیاست بین‌المللی برخوردار بود. از آغاز عصر قاجاریه، روس و انگلیس دایم در ایران بر سر منافع و اهداف سیاسی، نظامی و اقتصادی خود در رقابت با یکدیگر بودند، علاوه بر این در آستانه کودتا سوم اسفند ۱۲۹۹ اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران به گونه‌ای رقم خورد که موجب نارضایتی بسیاری از گروه‌های مختلف جامعه ایرانی شده بود و از طرفی مجلس شورای ملی که نمادی از انقلاب مشروطه به شمار می رفت و آرمان‌های مذهبی، ملی و دموکراتیک در عصر مشروطیت را منعکس می‌کرد، تعطیل شده بود. سلطنت و دولت، کارآمدی لازم را در تحقق بسیاری از مطالبات عمومی و منافع ملی نداشتند. در ۶ سال تعطیلی مجلس، ۱۰ نخست‌وزیر و کابینه ظهور و سقوط کرده بودند و همچنین عمر بسیار کوتاه دولت‌ها نشان‌دهنده تزلزل و بی‌ثباتی سیاسی در ایران بود از این‌رو تشکیل یک حکومت قدرتمند مرکزی که قادر به حفظ و تامین امنیت داخلی، جلوگیری از سلطه‌طلبی‌های خارجی در ایران و مانعی در برابر تجزیه‌طلبی‌های داخلی و نیز تحقق ضرورت حفظ یکپارچگی ارضی ایران باشد، برای بسیاری از گروه‌های مختلف اجتماعی ایران تبدیل به یک آرمان شده بود.

سیاست انگلیس در ایران قبل از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

در سراسر سده نوزدهم سیاست انگلیس در ایران علاوه بر حفظ موقعیت خود در منطقه تحت نفوذش در جنوب ایران، حفظ منافعش در افغانستان و هند بود. در جریان رقابت با روسیه در ایران، گاهی کفه سنگین نفوذ در ایران به نفع انگلیس و گاهی به نفع روسیه تغییر می­ یافت. در جریان قرارداد ۱۹۰۷ میلادی انگلیس توانست با روس ­ها در خصوص تقسیم ایران به ۲ منطقه نفوذ و یک منطقه بی­طرف به توافق برسد و این مبنای جدیدی برای نظم جدید شد. طی جنگ جهانی اول روس و انگلیس به طور مشترک به همکاری علیه خطر جدید آلمان و متحد منطقه ­اش یعنی عثمانی پرداختند و انگلیسی­ ها برای موفقیت در برابر عثمانی از طریق قرارداد ۱۹۱۵میلادی امتیازات جدیدی به روسیه دادند. این همکاری به قوت خود باقی بود تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ میلادی در روسیه روی داد و سربازان روس ایران را تخلیه کرده و عقب نشینی کردند. انگلیسی­ ها می ­بایست از این بابت که رقیب دیرینه­ شان از ایران خارج شده و عرصه را برای آنها گذاشته بود، خوشحال می ­بودند اما از آنجا که جنگ جهانی اول هنوز پایان نیافته و خطر آلمان جدی بود، انگلیسی ­ها از این بابت به هراس افتادند. این نگرانی تا پایان جنگ جهانی اول وجود داشت و بعد از شکست آلمان پایان یافت.

قرارداد ۱۹۱۹ زمینه سازی برای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

پس از پایان جنگ جهانی اول نگرانی جدیدی برای انگلیسی ها نمایان شده و آن خطر بلشویسم و تهدیدهای این کشور به صدور انقلاب بود. بنابراین یکبار دیگر هند و منافع انگلیس در شرق مورد تهدید قرار گرفته بود. انگلیسی­ ها سعی کردند از طریق قرارداد ۱۹۱۹ بتوانند امور سیاسی و نظامی ایران را تحت کنترل قرار دهند، پس از پایان جنگ جهانی اول، انگلیس قدرت خارجی در ایران به شمار می‌آمد زیرا رقبای او دچار آشفتگی و جنگ داخلی بودند. بنابراین لرد کرزن وزیر امور خارجه انگلیس که در رویای ایجاد یک رشته دولت های دست‌نشانده از کناره‌های دریای مدیترانه تا فلات پامیر بود، امضای قرارداد ۱۹۱۹ با ایران دنبال می کرد. قرارداد ۱۹۱۹ ایران را تحویل انگلیس می‌داد. این قرارداد در ۹ اوت ۱۹۱۹ میلادی میان وثوق‌الدوله نخست وزیر و سرپرستی کاکس وزیرمختار انگلیس امضاء و محرمانه نگه داشته شد. در واقع این قرارداد ۶ ماده ای، ضامن همه منافع انگلیسی ها در ایران بود و به موجب آن ۲ رکن بزرگ کشور یعنی ارتش و دارایی تحت نظر رایزنان انگلیسی قرار می گرفت. همچنین امتیاز راه‌آهن و راه‌های شوسه ایران نیز به آنها واگذار می‌شد. در مقابل، دولت انگلیس متعهد شد، وامی به دولت وقت ایران دهد و خساراتی را که در جنگ جهانی اول به ایران وارد کرده بود، جبران و به احداث راه آهن جدید و تجدیدنظر در تعرفه‌های گمرکی اقدام کند.

در واقع انگلیسی ها از طریق قرارداد ۱۹۱۹ می خواستند آنگونه که لازم است، بتوانند در برابر شوروی و خطرات پیشروی احتمالی این کشور به ایران و هند اقدام کنند اما وطن ‌پرستان ایرانی به شدت با این قرارداد که اثری از استقلال ایران باقی نمی گذاشت، مخالفت کردند و انگلیسی­ ها در این برنامه ناکام ماندند. این در حالی بود که میرزا کوچک خان در شمال ایران جنبشی ضد انگلیسی را پیش می برد و بلشویک ها توانسته بودند در آن نفوذ و جمهوری شورایی گیلان را تاسیس کنند و حضور قوای انگلیسی در شمال ایران بهانه ای برای ادامه حضور عناصر بلشویک در شمال ایران شد که از طریق تصرف بندر انزلی وارد این منطقه شده بودند. شکست قرارداد ۱۹۱۹، حضور نیروهای کمونیست در شمال ایران و امکان دخالت بیشتر شوروی در شمال ایران، سرانجام انگلیسی ها را به این نتیجه رساند که بایستی تدابیر جدیدی اتخاذ کنند.

تغییر سیاست انگلیس و حمایت از حکومت مرکزی قدرتمند

بعد از ناکامی و شکست قرارداد ۱۹۱۹ سیاست انگلیس برخلاف همیشه که سیاست حمایت از قدرت های محلی و تضعیف حکومت مرکزی بود، تغییر یافت. این بار انگلیس منافع خود را در گرو ایجاد حکومتی قدرتمند در مرکز و حمایت از برچیده شدن قدرت های محلی دید. آنها با تکیه بر یک حکومت دست نشانده قدرتمند در مرکز ایران که حافظ منافع انگلیسی ها بود، می توانستند با خیال راحت نیروهای خود را از ایران خارج کنند و در همچنین اطمینان داشتند که این حکومت دست نشانده نه تنها تحت تاثیر شوروی قرار نخواهد گرفت بلکه با تمام وجود با نفوذ بلشویسم در داخل کشور مبارزه خواهد کرد. بنابراین پیش از هر چیز می بایست، جنبش جنگل از میان برداشته می شد. آنها پس از کمی جستجو برای یافتن شخصیتی نظامی سرانجام رضاخان میرپنج را انتخاب کردند که به واسطه شخصیت برجسته ای که میان قزاق ها داشت، مهره موثری برای پیشبرد برنامه های انگلیسی ها بود. از طریق او مبارزه با جنبش جنگل را ادامه دادند اما اجرای برنامه ها انگلیسی ها از زمانی آغاز می شد که در تهران کودتایی اتفاق بیفتد و مهره ­های مورد نظر انگلیسی­ ها در بدنه دولت و ارتش جای گیرند.

سید ضیا طباطبایی رهبر سیاسی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

بعد از ناکامی انگلیس در ایران، مخالفت‌های پارلمان و مطبوعات این کشور با باقی ماندن قوای نورپرفورس در شمال ایران اوج گرفت و می بایست مقدمات خروج آنان هرچه سریعتر فراهم می شد. نورپرفورس، مخفف نام قشون شمال ایران بود که در ۱۹۱۸میلادی انگلیس در شمال ایران، به منظور مقابله با انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه و حمایت از جنگ ژنرال های سفید علیه بلشویک های سرخ، ایجاد کرد. این مأموریت پیش تر با ژنرال دنسترویل و قشون کوچک تر او در ایران بود که دنسترفورس نامیده می شد. در ۱۶ سپتامبر ۱۹۱۸ ژنرال دنسترویل به هند فراخوانده شد و سرلشکر تامسون به عنوان نخستین فرمانده «نورپرفورس» منصوب شد. بدین ترتیب انگلیسی ها قبل از خروج از ایران در اقدام بعدی می بایست قشون را به افرادی معتمد و توانا تحویل می دادند تا دیگر ضرورتی برای ابقای نیروهای انگلیسی در شمال ایران باقی نماند بنابراین تنها نیرویی که انگلیس می‌توانست با اتکای به آن اهداف خود را در ایران عملی سازد، نیروی قزاق بود. حسین آبادیان استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ درباره نیروی قزاق می گوید: نیروی قزاق قوه‌ای فرومایه و مداخله‌ گر بود که زیر دست لیاخوف‌ها و افسران وحشی و جاهل روس بار آمده بودند و تزار را بر شاهنشاه ایران رجحان می‌نهادند. بنابراین بهانه‌ای عامه‌پسند برای توجیه عملیات خود (کودتا) داشت: درست در حالی که آنان با قوه مورد حمایت شوروی می‌جنگند، نه لباسی دارند تا با آن سرما را از بدن خود دور سازند و نه اسلحه‌ای که قادر باشند با دشمن مقابله نمایند. بدین ترتیب در اواخر ۱۲۹۹ خورشیدی که قزاق‌ها چندین ماه بود که حقوق و مقرری دریافت نکرده بودند، بعد از توقف در اطراف قزوین و قم مقداری وجه میان آنان تقسیم کردند و عازم تهران شدند. رضاخان با لقب سردار سپه به وزارت جنگ و فرماندهی لشکر قزاق منصوب شد. بدین ترتیب رهبران کودتا یعنی سید ضیاءالدین طباطبایی (رهبر سیاسی) و رضاخان (رهبر نظامی) پس از هماهنگی های لازم سرانجام در سوم اسفند ۱۲۹۹ خورشیدی پایتخت را تصرف کردند و احمدشاه را در برابر عمل انجام شده قرار دادند. بعد از ظهر سوم اسفند ۱۲۹۹خورشیدی در تهران و شهرهای نزدیک به پایتخت مانند قم و قزوین حکومت نظامی برقرار شد، همچنین به مدت سه روز ارتباط تلگرافی با ولایات قطع شد تا اینکه خبر انتصاب سیدضیا به مقام ریاست وزرایی مخابره شد، حتی شهرهای حاکم نشین از پیشامدهای پایتخت بی خبر بودند. در واقع از سوم اسفند موج دستگیری به راه افتاد، دسته های قزاق دوشادوش ماموران آگاهی به خانه ها می رفتند و افرادی را بازداشت می کردند بنابراین مانند هر کودتای دیگر در این روز اشخاص بانفوذ از صحنه سیاست بیرون ماندند.

بعد از کودتای سوم اسفند، قرارداد ۱۹۲۱ ایران و شوروی امضاء شد. برپایه فصول پنجم و ششم آن مجوزی برای مداخله روس‌ها دانسته شده بود. با انعقاد این قرارداد میان ایران و شوروی روابطی حسنه میان طرفین برقرار شد. رضاخان هم بزودی با توسعه ارتش متحدالشکل توانست حکومت های محلی را از میان بردارد و حکومتی متمرکز برقرار سازد و در ۱۳۰۴خورشیدی هم حکومت قاجار را برانداخته و سلسله پهلوی را بنیاد گذارد. بنابراین انگلیسی­ ها برای حفظ منافع خود در ایران و هند و مقابله با خطر بلشویسم برای نخستین بار از یک حکومت مقتدر تمرکزگرا در پایتخت حمایت کردند و کودتای سوم اسفند برنامه­ ای مرتبط با این سیاست بود که تدارک دیدند.

بنابراین شکل‌گیری این کودتا علاوه بر نقش انگلیس در آن، برآیند وضعیتی بود که در داخل مورد حمایت بسیاری از ناسیونالیست‌های داخل ایران که خواهان یکپارچگی ارضی و پایان دادن به هرج و مرج‌های داخلی و جلوگیری از نفوذ افکار و تکاپوهای بلشویکی در ایران از طریق تشکیل یک حکومت مرکزی مقتدر بودند، قرار داشت. بنابراین از دیگر اهداف و مطالبات نهفته در این کودتا این بود که بسیاری از ایرانیان، برای پایان بخشیدن به بی‌ثباتی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی، برقراری امنیت داخلی، ایجاد یک حکومت مقتدر مرکزی که قادر به جلوگیری از سلطه‌جویی‌های خارجی باشد، تلاش می کردند، هرچند در عمل این کودتا نتوانست آرمان‌های ملی و منطبق با آرمان‌ها و منافع جامعه ایرانی را تحقق بخشد و این کودتا خود زمینه‌ساز فصل جدیدی از استبداد داخلی و منافع‌طلبی‌های قدرت‌های خارجی در ایران شد.