تهران-ایرنا- جواز ادامهٔ این روند محدودیت خفیف در زیارت و تجمع در اماکن مقدسه، «پیام تلخ» دارد و مایه «بی پناهی» مردم است، نه بالعکس. اینکه اگر وضعیت حادّ شد، باید دربارۀ بستن اماکنِ متبرکه سخن بگوییم، حرفی از جنس زمانهٔ ابوعبیده است که سرایت را نفی می‌کردند! زمانی که دیر شود و ویروس جمعیت انبوه بیشتری از مردم را به خود درگیر کند، کشور از این هم درگیرتر و زمین‌گیرتر شود، دیگر چه نیازی و چه علاجی است؟ نوشداروست بعد از مرگ انبوهی سهراب!

در سال‌های ۶۱۷-۶۳۸ میلادی، طاعون در منطقه «عَمواس» (روستایی در فلسطین) شایع می‌شود. مشهور است که سپاه اعراب مسلمان که در حال پیشروی در این مناطق بودند، با این شیوع زمین‌گیر می‌شوند به گونه ای که در تاریخ نوشته‌اند که پانزده هزار سرباز مسلمان می‌میرد. به همین دلیل عُمر، خلیفه دوم، فرمانده مسلمانان به نام ابوعبیده را که در منطقه عمواس شام آن زمان بوده است، به مدینه احضار می‌کند که مبادا در شیوع طاعون جان خود را از دست بدهد. عُمر از میزان ایستادگی و وفاداری ابوعبیده مطلع بوده، به همین دلیل به او دستور می‌دهد به علتی فوری برگردد. ابوعبیده که نیت اصلی عمر را حدس زده است، از قبول دستور خودداری می‌کند. همین باعث می‌شود که نامه‌نگاری‌هایی میان این دو درگیرد و در نهایت خلیفه دوم خودش راهی شام و عَمواس شود.(تاریخ طبری، ج۴: ص ۶۱) خلیفه با فرماندهان نظامی به شور می‌نشیند و نهایتا نتیجه این می‌شود که سران قریش از این منطقه طاعون زده برگردند. حالا علت مخالفت ابوعبیده چه بوده است؟

ابوعبیده و این بخش از مسلمانان به ظن خود، در حُرمت خروج از منطقه طاعون زده به پیامبر بزرگوار اسلام استناد می‌کردند که در فهم آنان ایشان ورود یا خروج مسلمانان از منطقه طاعون‌زده را ممنوع کرده است. حالا که چه؟ چون با این کار از «قضای الهی»می‌گریزند و فرار از قضای الهی نوعی نافرمانی از خواست خداوند است. عُمر در نقد این نگاه ابوعبیده، برای او این مثال را می‌زند که «فرض کن به دره‌ای می‌آیی که یک سمت آن مرتع سرسبز و سمت دیگر آن خشک و شوره‌زار است. در هر سو که شترهایت را رها کنی قضای خداوند خواهد بود!». به عبارت دیگر در همان منطق قضا و قدر، مسلمان از قضا الهی به قدر الهی می‌گریزند. همین استدلال باعث شد که عُمر بتواند سپاه مسلمانان را از عَمواس طاعون‌زده خارج کند. ولی در نهایت خودِ ابوعبیده در اثر طاعون در منطقه‌ای کوهستانی می‌میرد. همین مرگ باعث می‌شود که عُمر، معاویه را به حکومت شام بگمارد و فرصت برای تاسیس حکومت امویان فراهم شود. به عبارت دیگر، معاویه حکومت شام و تصاحب خلافت فردای مسلمانان را مدیون بدفهمی و جهل طاعونی است!

در منطق و فهم مسلمانان آن زمان، بیماری هولناک طاعون برای مومنان رحمت و شهادت و برای کافران مکافات است. آنان در این منظر به حدیثی دیگر از پیامبر(ص) استناد می‌کردند که هر که از طاعون بمیرد شهید محسوب می‌شود. به علاوه مسلمان نباید به منطقه طاعون زده وارد و اگر حاضر بود، نباید خارج شوند. ثالثاً سرایت طاعون هم صحت ندارد، زیرا این بیماری مستقیماً از ناحیه خداست! بر سر این مُسری بودن یا نبودن بیماری طاعون مجادله‌های بی پایان در آن زمان درمی‌گیرد. نقل این مواضع بیشتر برای درک وضعیت و فارغ از داوری برای صحت و سقم استنادت حدیثی آنان است.

حال به قصه این روزها همه‌گیر و جدّی ویروس کرونا برگردیم. آیا مواجهه‌ای از جنس ابوعبیده و همفکران نظامی او با بیماری مُسری طاعون، آنهم در دوران پیشرفت علم پزشکی و بدیهی و خطرناک بودن سرایت ویروس تکرار نمی‌شود؟ ابوعبیده جانش را بر سر باور غلط و کژفهمانه و نیندیشیده‌ از دست داد، قضای الهی‌ای که به آسانی می‌شد با بهره از قَدَر الهی رخ ندهد. همچنان که حضرت علی(ع) وقتی که از زیر یک دیوار در حال فروریختن برخاست، فرمود : « اَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ اِلی قَدَرِهِ. من از قضای الهی به قَدَرش فرار می‌نمایم» (توحید شیخ صدوق، ۱۳۹۸ق: ص ۳۶۹)

تکرار پافشاری ابوعبیده‌وار، البته به شکل این زمانی‌اش با وجود پیشرفت علم تجربی پزشکی و به تبع آن تصحیح و پیچیده‌تر شدن مباحث الهیاتی درباره دایره فاعلیت الهی و دامنه اختیار انسان، چه توجیهی دارد؟ لجاجتی پوسیده، ناآگاهانه و ناروا مبنی بر اینکه بستن مکان زیارتی یا محدودیت زیارت با ملاحظات بهداشتی، بی‌حرمتی به آن آستان است.

در این بین از تودهٔ علاقه‌مندانی که از سر ارادت، اما ارادتی غیرقابل دفاع، به نوعی دلیری عاشقانه می‌کنند و اتفاقاً به خاطر خلوتی به زیارت حرم حضرت معصومه می‌روند و به ضریحی که به صورت مداوم از سوی همگان لمس می‌شوند تبرک می‌جویند و شخصاً نماز جماعت برپا می‌کنند، انتظار چندان زیادی نیست. اما از رهبران ارشد دینی و تصمیم‌گیران مربوطه انتظار مواجهه‌ای معقول و دوراندیشانه می‌رود. اینکه در زمانهٔ شکوفایی علم و همه‌گیری رسانه از تشر عوامِ مذهبی نترسند و با استناد به پیامبرانی که برای «برانگیختن گنجینه‌های عقل»(نهج البلاغه، خطبه یکم) آمده‌اند، به حکم پیامبر درون (عقل) و امرِ متخصصان بهداشت تن دهند و از تصمیم احتمالی محدودیت در این روند جلوگیری نکنند. چرا که جواز ادامهٔ این روند، «پیام تلخ» دارد و مایه «بی پناهی» مردم است، نه بالعکس. اینکه اگر وضعیت حادّ شد، باید درباره بستن اماکنِ متبرکه سخن بگوییم، حرفی از جنس زمانهٔ ابوعبیده است که سرایت را نفی می‌کردند! زمانی که دیر شود و ویروس جمعیت انبوه بیشتری از مردم را به خود درگیر کند، کشور از این هم درگیرتر و زمین‌گیرتر شود و با صرف میلیاردها تومان بودجه هم در این محدودیت بودجهٔ دولت نتوان ماجرا را جمع کرد، دیگر چه نیازی و چه علاجی است؟ نوشداروست بعد از مرگ انبوهی سهراب! آیا حادّتر از امروز، که نوبت تصمیمی عاقلانه و «معصومه‌پسند» است؟ مگر با دیده شدن تنها یک مورد ابتلا به ویروس کرونا در نجف اشرف، درهای ورودی حرم امام علی(ع) بسته نشد؟ با بسته شدن حرمی به اعتبار و جایگاه حرم امام علی(ع) کدام «پیام تلخ» مخابره شد و کدام مردم «بی پناه» شدند؟ جز آن که افکار عمومی جهان درایت و عقلانیت شیعیان خردمند و دلبستهٔ امام علی(ع) را در آنجا ستودند؟

امید است که توده عوام مذهبی، راهبر مواضع نباشند و تصمیماتی که پیامدش به عموم جامعه مربوط است، با هدف ناآزردگی آنان اخذ نشود. اهل علم و تفقه اگر به واقع عوامزده نیستند، شجاعانه باید پیشگام و راهبر باشند، نه پیرو و دنباله‌رو. در این بین، بر دوش تک تک دینداران فرهیخته، خردمند، امروزین، علم‌گرا و عالم‌نواز وظیفه است که برای تودهٔ ارادتمندان روشنگری کنند که چند روز زیارت نکردن و بسته شدن اماکن زیارتی و مقدس به معنای بی احترامی نیست. همچنانکه برای مهمترین مکان زیارتی شیعیان در نجف اینگونه نبود. به علاوه با تذکر تاریخ و تدابیر عقلانی، به سهم خود مانع تکرار قصهٔ ابوعبیده‌ها از سوی تصمیم‌گیران، آنهم در عصر علم و معنویتِ عقل‌پسند شوند.