تهران- ایرنا- «ولادیمیر پوتین»، رئیس‌جمهور روسیه از طریق بازگشت به اصول سیاست خارجی شوروی نه از منظر ایدئولوژیک، بلکه با تکیه‌بر ملی‌گرایی و اقتدارگرایی روسی توانست مسکو را به یکی از بازیگران عمده نظام بین‌الملل تبدیل کند.

پوتین در ماه مارس سال ۲۰۰۰ برای نخستین بار به‌عنوان ریاست جمهوری روسیه انتخاب شد. وی در طول ۱۹ سال توانست با تغییرات اساسی در ساختار نظام سیاسی  و سیاست خارجی روسیه، این کشور را به‌عنوان یکی از بازیگران عمده نظام بین‌الملل تبدیل کند. آثار ناشی از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بر رویکرد این کشور و تلاش دولتمردان برای تعیین موقعیت جدید کشورشان در نظام جهانی، روسیه را با چالش‌های گوناگونی روبه‌رو کرده است.

تعیین نوع رابطه با غرب و به‌ویژه آمریکا، ترسیم راهبرد مطلوب در قبال مناطقی که سابقاً تحت نفوذ شوروی بودند، گسترش ناتو به شرق مهم‌ترین چالش‌های روسیه بعد از فروپاشی شوروی بود. پس از روی کار آمدن پوتین و تقویت سیاست خارجی روسیه در مسیر بازیابی موقعیت، این کشور در نظام بین‌الملل با فرصت‌ها و چالش‌های مختلف و متنوعی روبه‌رو شد.

توسعه سیاست خارجی روسیه در دوره پوتین

از منظر کارشناسان، روسیه به‌عنوان یکی از ارکان مهم نظام چندقطبی مطرح بوده است و از همان ابتدای دهه ۱۹۹۰ نظام تک‌قطبی را به‌عنوان اصل سازمان دهنده نظام بین‌الملل پس از جنگ سرد به رسمیت نشناخت و تثبیت آن را مغایر با منافع خود می دانست. اما توان مقابله با آن را نداشت و از سوی دیگر قدرت در دست نیروهای راست‌گرایی بود که به همگرایی با اروپا و تبدیل‌شدن به عضوی برابر از جامعه اروپا و ناتو امیدوار بودند.

از منظر دولتمردان کرملین نظام تک‌قطبی موجود، وضعیتی موقت و ناپایدار است که با وقوع تحولات و ائتلاف‌های جدید درون سیستمی و ظهور مراکز جدید قدرت ازجمله اروپای واحد، چین، هند و روسیه اساس آن را به چالش کشیده و دیری نمی‌گذرد که موازنه قدرت به شکلی  با حضور قدرت‌هایی جدیدتر نظیر برزیل، ایران، آفریقای جنوبی و برخی بلوک‌های دیگر در عرصه روابط بین‌الملل برقرار می‌شود.

پوتین در سخنرانی سالیانه خود در دسامبر ۲۰۱۳ در مجمع فدرال روسیه با طرح گزاره‌هایی همچون «روسیه در دفاع از حقوق بین‌الملل می‌خواهد رهبر باشد؛ مسئولیت تاریخی روسیه در جهان بی‌ثبات رو به افزایش است؛ و روسیه یکی از تضمین‌کنندگان مهم ثبات منطقه‌ای و جهانی است» با صراحت و آشکار بیشتری تمایل این کشور به ارتقای موقعیت خود در عرصه جهانی را مورد تأکید قرارداد.

سال‌ها پس از فروپاشی شوروی، روسیه با تنزل موقعیت سیاسی در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی همراه بوده است. روسیه در دوره پوتین تلاش‌های زیادی را برای ارتقای منزلت سیاسی خود در عرصه بین‌الملل از طریق مشارکت گسترده در نهادهای منطقه‌ای و بین‌المللی، پیگیری دیپلماسی فعال در عرصه خارجی و تأکید بر نقش و افزایش موقعیت خود را به‌عنوان یکی از اعضای دائم شورای امنیت در دستور کار قرار داده است. در این راستا سیاستمداران کرملین صیانت از حاکمیت و تأکید بر دیدگاه‌های مستقل روسیه در تحولات بین‌المللی را به‌عنوان عنصری مهم در حفظ و ارتقای موقعیت سیاسی در این کشور موردتوجه قراردادند.

تحلیلگران معتقدند، با ظهور پوتین به‌عنوان ریاست جمهوری فدراسیون روسیه، تحول بزرگی در نگاه روسیه به جهان و جایگاه این کشور روی‌داده است. پوتین باهدف احیای شوکت دوباره روسیه از طریق بازگشت به اصول سیاست خارجی در دوران شوروی سابق، نه از منظری ایدئولوژیک بلکه با تکیه‌بر ملی‌گرایی و اقتدارگرایی روسی تلاش کرد دکترین خود را در مبانی سیاست خارجی و امنیت ملی روسیه تثبیت کند.

مبارزه با تروریسم؛ هدف مشترک مسکو – واشنگتن و تقویت روابط

در اوایل سال ۲۰۰۰، سیاست خارجی روسیه به‌نوعی دچار بن‌بست شده بود و لذا تغییر استراتژی بین‌المللی این کشور ضروری به نظر می‌رسید. باقدرت گرفتن پوتین، کرملین این پیغام را به غرب ارسال کرد که درصدد کاهش تنش با غرب است. دیدار ژوئن ۲۰۰۱ «جرج بوش» رئیس‌جمهور وقت آمریکا و پوتین، تأثیر مثبت بر تغییر روابط امریکا – روسیه داشت.

اما اصلی‌ترین عامل بهبود روابط دو کشور حمایت روسیه از مبارزه با تروریسم از سوی آمریکا و عملیات نظامی در افغانستان بود. پوتین با اعلام همراهی و همکاری خود با ایالات‌متحده در جریان مقابله با تروریسم و سرنگونی طالبان در افغانستان نه‌تنها از برچیدن طالبان در افغانستان به‌عنوان تهدیدی علیه امنیت و منافع روسیه در آسیای مرکزی بهره گرفت، بلکه امتیاز حمایت غرب را از مقابله دولت روسیه با جدایی طالبان چچن به‌عنوان تروریسم  نیز به دست آورد.

بدین ترتیب پوتین که شرایط نامساعد روسیه را تا حد زیادی به وضعیت مطلوب تغییر داده بود، از یک‌سو اقدامات همکاری جویانه را درزمینه مبارزه با تروریسم نشان داد و از سوی دیگر به قدرت‌نمایی خود در داخل روسیه پرداخت.

کارشناسان بر این باورند،عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی و گروه ۸، (هشت کشور صنعتی جهان) از دیگر امتیازاتی بود که در تعامل با آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر در سرنگونی رژیم طالبان و القاعده در افغانستان به روسیه داده شد. بهبود در روابط دو کشور منجر به بهبود روابط روسیه با ناتو شد. بعد از توافق فوق، نشست مقامات بلندپایه شورای ناتو از روسیه آغاز شد که نتیجه آن پایان دادن به بحث سیستم دفاع ضد موشکی آمریکا و گسترش ناتو به شرق بود.

پس از بهبود نسبی شرایط اقتصادی و سیاسی در روسیه، پوتین در دور دوم ریاست جمهوری خود این فرصت را یافت که بازسازی اقتدار روسیه در خارج از کشور و در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی را در دستور کار خود قرار دهد. افزایش جهانی بهای انرژی از یک‌سو و توسعه توان صادراتی روسیه از سوی دیگر، اهرم‌های تازه‌ای را در اختیار پوتین قرار داده بود تا در صورت نیاز به اعمال فشار بر برخی از کشورهای مصرف‌کننده انرژی بپردازد. قطع صادرات گاز روسیه به اوکراین و اروپا در آغاز سال میلادی ۲۰۰۶ نخستین نمایش قدرت روسیه در این عرصه تازه به شمار می‌رفت.

هدف روسیه از تبدیل انرژی به ابزار سیاست خارجی و امنیتی، در کوتاه‌مدت احیای نفوذ این کشور بر جمهوری‌های شوروی سابق و کشورهای اروپای شرقی و مرکزی و معکوس کردن روند حرکت آن‌ها در همگرایی بیشتر با ساختارهای غربی و ناتو و در درازمدت تضعیف نفوذ آمریکا در قاره اروپاست.

راهبرد کرملین برای کنترل منابع انرژی و خطوط انتقال آن در اوراسیا و تبدیل این کشور به منبع انحصاری تأمین انرژی اروپا و کنترل نبض تپنده اقتصاد غرب، می‌تواند وزنه تعادلی در برابر اتحادیه اروپا و ناتو باشد.

مجموعه اقدامات سیاسی پوتین در نظام بین‌الملل، در طول این چند سال توانست روسیه را به یکی از کشورهای قدرتمند جهانی تبدیل کند و به‌نوعی اقتدار این کشور را احیا کند.