شنیدن نواهایی که در آن احساسات متفاوتی چون غم و شادی یا هیجان و سکون وجود دارد، بی اختیار هر فردی را به یاد فردریک شوپن می اندازد. او از همان اوان زندگی با پیانو الفتی غریب داشت. کار با پیانو را از ۶ سالگی با آموختن گام های معتدل باخ، نزد ادالبرت زیونی آغاز کرد و در هشت سالگی نخستین کنسرتوی خود را در حضور جمع به اجرا درآورد و توانست نزد طبقات اشرافی لهستان برای خود اعتباری کسب کند.
زندگینامه فردریک
فردریک شوپن در یکم مارس ۱۸۱۰ در لهستان چشم به جهان گشود. او در کودکی شروع به ساختن قطعات کوچک کرد و در این راه از آموزش های ژوزف السنر که بهترین استاد موسیقی ورشو بود، سود برد. شاید بهره گیری از تعالیم این استاد، بزرگ ترین شانس زندگی شوپن بود. زیرا السنر اعتقاد داشت که هنر جو باید ذوق منحصر به فرد خود را بیدار و تقویت کند. به همین جهت شوپن مجال آن را یافت تا ذوق خود را بپرورد و با پرهیز از تصنیف قطعات مفصل، وقتش را صرف پرورش نبوغ خود کند. در طول زندگی هنری خود بیشترین وقت خود صرف پیانو کرد و حتی یک اپرا یا اوراتوربو یا سمفونی نیز تصنیف نکرد بنابراین موفق شد، تعبیرات خاصی را کشف کند به گونه ای که با نواختن چند میزان از تصنیفاتش تعلق آن قطعه به او مشخص می شود. در پیش گرفتن چنین رویه ای باعث شد تا گروهی از منتقدان او را صرفا مصنف آهنگ های کوتاه و خوش معرفی کنند. اما از طرفی نمی توانستند، انکار کنند که آثار او مشحون از تنوع و دقایق بی منتهاست. پاریس در دهه ۱۸۳۰ میلادی کانون نهضت رمانتیک و پایتخت هنری اروپا بود. شوپن جوان با نویسندگانی چون ویکتورهوگو، بالزاک و هاینه آشنا شد و دولاکروای نقاش، لیست و برلیوز همگی از دوستان نزدیکش بودند. نوازندگی شوپن سبب شد، خیلی زود به محافل اشراف پاریس راه یابد. فرانتز لیست درباره افرادی که در کنسرتهای نه چندان فراوان شوپن حضور مییافتند، توصیفی زنده گفته است: «کالسکهها یکی پس از دیگری سر میرسیدند و ... آراستهترین بانوان، خوشپوشترین مردان، ثروتمندترین سرمایهداران و سرشناسترین نجبا از آنها پیاده میشدند ... گروه کاملی از اشرافزادگان سعادتمند و زیبا.»
آثار شوپن
شوپن در ۱۸ سالگی به سبکی سراسر شخصی و بدیع در موسیقی پیانو دست یافته بود. او در قیاس با دیگر آهنگسازان بزرگ، آثاری اندک پدید آورد اما کموبیش تمام این آثار در رپرتوار پیانیستها جا دارند. گرچه بیشتر آثار او کوتاه هستند اما در این مینیاتورهای بدیع، تنوع بیکرانی از حالتهای مختلف چون اندوه تا شور قهرمانی، دمیده شدهاند. موسیقی او همیشه زیبا و باوقار است و پاساژهای تکنیکی آن نیز آهنگین هستند و برای جلوهنمایی ساخته نشدهاند. شوپن آثارش را در ۱۲ یا ۱۳ نوع ارایه داد که برخی از آنها را باید از ابتکارات شخصی اش دانست. آثاری که مدام به گام های مینور تمایل داشته و جلوه خاصی دارند و شنونده را به سبب شباهتی که میان ترکیبات آن موجود است، فریب می دهند و حتی گاهی یکنواخت به نظر می رسند. دامنه ابتکارات و ابداعات شوپن بسیار وسیع بود. او در این قطعههای الهام گرفته از رقص که آنها را به سبک و سیاق ویژه خود درآورده است، بیآنکه به واقع نغمههای عامیانه را بهکار گرفته باشد، روح و جان مردم لهستان را ثبت کرده است.
شاید بتوان او را جزو نخستین افرادی دانست که آهنگ های قوم اسلاو را در موسیقی غربی وارد کرد که این نشان می دهد، او تعلق خاطر زیادی به اسلاو داشت اما با این حال و با وجود لهستانی بودن مادرش تنها ۲۰ سال نخست زندگی خود را در لهستان گذراند و بعد از آن تا پایان عمر در سرزمین پدری اش یعنی فرانسه باقی ماند. نکته عجیب در زندگی او اینجاست که او را مصنف لهستانی می دانند با آنکه بارزترین نمونه های موسیقی رمانتیک فرانسه به وسیله او تصنیف شد. زمانی که شیوه کلاسیسزم در معرض هزیمت بود، شوپن خود را به عنوان استادان بلامنازع رمانتیک معرفی کرد. فتیس منتقد معروف عصر که هرگز از فردی تمجید نمی کرد به سبب اجرای یک کنسرت به وسیله شوپن در همان سال ورودش به پاریس فریاد تحسینش بلند شد و مندلسون هم که گاهی از روی تحقیر او شوپینتو می خواند با اشتیاق فراوان نوازندگی او را ستود و شوپن را پاگانینی پیانو نامید.
نخستین سال های ورود او به فرانسه جزو شادترین سال های زندگی اش محسوب می شد زیرا مشکلات مالی او به وسیله گروهی از اشراف مرتفع می شد و می توانست در تالارهای خصوصی و در حضور تعداد بی شماری از مردم اوقات خود را سپری کند و به تصنیف قطعات والس بپردازد. والس مینوئه در ربمل معروف ترین آنها است. هر چند منتقدانی چون جیمز هونه کر این اثر را گران بها و ماندگار معرفی کرده اند اما باید پذیرفت که قطعات والس جزو کارهای کم مایه و ضعیف شوپن محسوب می شوند و به جز قطعه ای که در ۲ دیزمینور ساخت، هیچ کدام طنین و رنگ موسیقی واقعی او را ندارند و تمامی آنها از ظواهر زندگی شوپن نشأت گرفته اند. شاید بتوان قدرت خلاقه و هنر او را در قطعات دیگری چون پولونز و مازورکا یافت که در آنها غرور ملی و احساس دلتنگی دوری از وطن موج می زند. شوپن برای بیان احساسات درونی خود به شیوه مازورکا متوسل می شد. مازورکا تصنیف کرد که در عین داشتن تفاوت های عمده با یکدیگر تمام احساسات تند قوم اسلاو را منعکس می سازند. قطعاتی زیبا و خیال انگیز که همانند پرلود به محفل کوچک و ظرافت کار نوازنده نیاز دارند. هونه کر می گوید: «مازورکاهای شوپن احساساتی چون طعن و طنز، غم و شادی، نشاط و گرفتگی را انتقال می دهند.» هر چند شوپن دیوانه وار به موتزارت عشق می ورزید، لیکن باخ را مقتدای خود قرار داد، شاید چون آثار باخ نخستین سرمشق های آموزش او بودند. او با الهام از کارهای باخ ۲ دوره مرکب از ۱۲ اتود تصنیف کرد که آنها را در ردیف کارهای باخ بر می شمارند. او در اتودهایش زمینه های وسیعی برای ابتکار طرح کرد تا بعدها به منظور وسعت دادن به دامنه تک تک پیانو، آنها را کشف کند و در هر یک از آنها تمرین خاصی را برای افزایش قدرت نوازندگی مطرح ساخت.
سبک موسیقی شوپن
هر چند سبک نوازندگی شوپن از طرف صاحب نظران و منتقدان تایید و تمجید می شد اما در میان عموم مردم جایگاه شایسته خود را نیافته بود زیرا کارهای او چندان مناسب سالن های بزرگ نبود. همین مساله در ۱۸۳۵ میلادی غم و اندوه فزاینده ای را برای او پدیدی آورد چراکه در کنسرتی که برای خیریه اجرا کرد، مردم علاقه چندانی نسبت به اجرای او نشان ندادند. او با روحی افسرده تصمیم گرفت، تنها به تصنیف موسیقی بپردازد و هرگز دست به اجرای آن نزند. معروف است که بعد از کنسرت به لیست دوستش گفت: «من استعداد کنسرت دادن در میان جمع انبوه مردم را ندارم گویی نگاه های سنگین و کنجکاوانه آنها اختیار را از من سلب می کند.» او در پاسخ به شوپن گفت: «اما تو برای نواختن در حضور جمع آفریده شده ای چون حتی اگر نتوانی توجه مردم را جلب کنی حداقل این توانایی را داری که تسلط خود را از دست ندهی.» این شکست کاری سبب شد تا به تصنیف قطعات نوکتورن بپردازد. قطعاتی که مناسب ترین وسیله برای انعکاس تلاش های بی دریغ او در یافتن عشق جاودان بودند و محصول درد و رنج او محسوب می شدند.
در آثار شوپن، پیانیست مجال مییابد که اندکی تند و کند کردن تمپو یا به تداوم یک نت بپردازد، اندکی بیش از آنکه به واقع در نتنگاری اثر مشخص شده است، بر تأثیر بیانی موسیقی بیفزاید و این استفاده از روباتو به موسیقی او کیفیتی شاعرانه و بداههسرایانه میبخشد. نوآوری در هارمونی موسیقی شوپن بصورت کاملا" مشخصی دیده می شود، ملودی های شوپن به صورت بی انتهایی هریک زیبایی خاص خودش را دارند. او توانایی خاصی در نوشتن آکوردهای شکسته و باز با نت های پدال کشیده داشت؛ آکوردهایی که مکمل و همراهی کننده احساسات بیان شده به وسیله ملودی هستند. کارهای شوپن برخلاف خیلی از موسیقی های دوران خودش اغلب سه قسمت هستند که در پایان قسمت سوم به قسمت اول برمی گردند و در این میان بیشتر مدولاسیون هایی هم انجام می شود. هارمونی شوپن مملو از آکوردهای حل نشده است، کاری که امروزه موسیقدان های جاز به وفور از آن استفاده می کنند. سبک چیدمان ملودی و هارمونی در موسیقی شوپن آنقدر زیبا و دلنشین بود که در کارهای موسیقیدان های بعدی او مثل لیست، واگنر، دبوسی، آلبنیز، چایکفسگی و حتی راخمانینف هم دیده می شوند. تفاوت عمده کارهای شوپن با دیگر پیروان او کوتاهی نسبی کارهایش است.
سرانجام شوپن
شوپن در ژانویه ۱۸۴۸ با روحیه افسرده و دلتنگ از سفر به شهرهای منچستر، گلاسکو و ادینبورگ به فرانسه بازگشت. میگویند همانطور که قطار به پاریس نزدیک میشد، از این سفر غیرعاقلانه خود به انگلیس با تلخی یاد میکرد و به همراهش که کمک او بود گفت: « این گله و گوسفند را که در این چمنزار میبینی از مردم انگلستان با هوشترند.» در پاریس دیگر توانایی و قدرت تدریس نداشت، بیماری شدت گرفته و با مشکلات عدیده روبرو شده بود. چند روز قبل از مرگ از خواهرش خواهش کرده بود که نوشتهها و نتهای چاپ نشدهاش را بسوزاند و گفته بود که «من به خود و به دوستدارانم این تعهد نانوشته و ناگفته را دادهام که فقط بهترین آثارم را عرضه کنم. بدین اصل در تمام عمرم وفادار بودهام و اکنون هم بدان قول عمل میکنم.» شوپن سرانجام در ۱۸۴۹ و در ۳۹ سالگی در پاریس چشم از جهان فروبست. شوپن پیش از مرگ بر اثر سل درخواست کرد تا در مراسم خاکسپاریش رکوییم موتسارت اجراء شود. در این مراسم، مارش عزا از سونات پیانو در سیبمل مینور اثر او نیز نواخته شد.