ژانر زندگینامهای تلاش دارد که زندگی بیرونی و درونی یک شخصیت یا چند شخصیت را به تصویر بکشد و در خلال آن به جغرافیا، تاریخ و فرهنگ مرتبط با همان شخصیت بپردازد. فیلم منگولد داستانی ساده و بدون پیچیدگیهای روایی یا محتوایی دارد؛ امّا منگولد در دل همین سادگی به کمک عناصر بصری و روایی، اثری دیدنی و ستودنی خلق کرده است. جدال بین شرکت فورد و فراری در اوایل دهه ۶۰ باعث میشود که شلبی و مایلز نمایندگان شرکت فورد باشند. شلبی، مایلز را دعوت میکند تا نهتنها در ارتقای کیفیت ماشینهای فورد او را کمک کند، بلکه در مسابقات هم شرکت کند. آنها مسابقات را به بهترین شکل ممکن به پیش میبرند، ولی به خاطر دسیسههایی مایلز نمیتواند قهرمان باشد.
فیلم فورد و فراری یادآور چند نکتهی مهّم در فیلمنامهنویسی و فیلمسازی است. نخست، هر داستانی میتواند جذّاب باشد به شرط آنکه درست و اصولی نوشته و روایت شود. فورد و فراری یکی از بیشمار فیلمهای ورزشی و زندگینامهای است، ولی دلیل اینکه این چنین جذّاب و هیجانانگیز است صرفاً به خاطر مؤلفههایی همچون سرعت یا مسابقه اتومبیلرانی نیست. دقت در شخصیتپردازی، اطلاعدهی درست به مخاطب، نقاط عطف هوشمندانه و ظریف، استفاده درست از عناصر ژانر و شیوهی روایتگری در این فیلم موجب شده فورد و فراری اثری باشد که مخاطب با اشتیاق تمام به تماشای آن بنشیند. نکته دوم این است که فورد و فراری نشان میدهد که ساختار ارسطویی یا سه پردهای هنوز و همچنان قدرت کافی برای جذب مخاطب را دارد؛ آن هم در قرن بیست و یکم.
جیمز منگولد که فیلمهایی همچون هویت، سر به راه باش و ۳.۱۰ به یوما را در کارنامهی حرفهای خود دارد با فورد و فراری که امتیاز های ۸.۲، ۸۱ و ۹۲ را به ترتیب از آیاِمدیبی، متاکریتیک و راتنتومیتوز گرفته است، خود را به عنوان کارگردانی ثابت میکند که توانایی و استعداد زیادی در خلق آثار مهیج و عامهپسند دارد.
نکته سوم که فورد و فراری به شدت مدیون آن است، مونتاژ است. تدوین همان عنصری است که به عکسهای مرده جان میدهد. در واقع سینما به کمک دوربین حیات را میکشد و در خود ضبط میکند و سپس به کمک تدوین به مردگان جان میدهد، امّا به شکلی جدید و متفاوت. در واقع سینما کارش همین است؛ مردهها را زنده میکند و منگولد و تیمش یک داستان واقعی و یک شخصیت مرده را دوباره جان دادهاند. مایکل مکاسکر که برای این فیلم برنده اسکار شد، در چندین اثر قبلی منگولد نیز با او همکاری داشته و بیشترین تأثیر را بر فیلم فورد و فراری گذاشته است. در این فیلم به خاطر فضا و پلاستیک آن، تدوین در کنار صدا (تدوین صدای این فیلم نیز اسکار گرفت) نهتنها انسجام فیلم را تضمین میکند، بلکه بیشترین تأثیر را بر خلق هیجان و تعلیق فیلم میگذارد. نماهای کوتاه از دست، پا و صورت رانندهها به هنگام گاز دادن یا ترمز گرفتن و برش این نماهای بسته و کوتاه به لانگ شاتهایی از تماشاچیها یا لوکیشن مسابقه تدوام روایی فیلم را حفظ و نفس را در سینه مخاطب حبس میکند. یادآوری این نکته نیز خالی از لطف نیست که کریستین بیل که به قول واکین فینیکس بازی بد ندارد، این بار نیز چهرهای دلنشین و قهرمانوار به مایلز میدهد.
فیلم فورد و فراری از بهترین آثار سینمایی عامهپسند و سرگرم کننده امسال است که این امتیاز را مدیون فیلمنامه، تدوین و کارگردانی اصولیاش است و اگرچه هنوز با فیلمهای زندگینامهای دیگری مثل مرد ایرلندی اثر مارتین اسکورسیزی که در اسکار امسال حضور داشت، فاصله زیادی دارد، امّا از لحاظ دراماتیک و میزانسن یکی از بهترین های سال ۲۰۲۰ میلادی و از آن دسته فیلمهایی است که تأکید میکند قصه و شیوهی قصهگویی در سینما بر هر چیزی اولویت دارد.