تهران- ایرنا- مارگریت دوراس را به عنوان بانوی بزرگ ادبیات مدرن در فرانسه می‌شناسند. او توانست با ده‌ها رمان و فیلم بر ادبیات و سینمای مدرن تأثیری عمیق بگذارد. آثار او به زبان‌های مختلفی از جمله فارسی منتشر شده‌است.

ادبیات نیمه دوم سده بیستم فرانسه مدیون حضور زن سالخورده‌ و در هم شکسته‌ای است که خاطرات دوران طراوت و شادابی‌اش در چنبره یاد عشقی است که ناگهان سر رسید و چهره واقعی‌ او را نمایان کرد. نام او مارگریت دوراس است که در آثارش شیوه‌های تازه‌ای را در عرصه رمان‌نویسی رقم زد و رونق تازه‌ای به نثر فرانسوی بخشید. مارگریت دوراس نویسنده فرانسوی با سبکی تازه به میان آمد؛ بیانی فشرده با تداعی‌های پراکنده که به ابهامی شاعرانه نزدیک می‌شود و هوش خواننده را بیدار می‌کند. او در نوشته هایش  زبانی عریان و بی‌واسطه با واژه‌هایی دقیق و نافذ دارد که از قلم جاری می‌شود تا در ذهن به انبان خاطره بپیوندد. برای دوراس آفرینش ادبی از زندگی واقعی فاصله زیادی نداشت. خمیرمایه اصلی هنر او در زندگی خود در غربت آغاز و در طول سده ای عجین با نابودی جریان یافته بود.

زندگینامه مارگریت دوراس

مارگریت دوراس در آوریل ۱۹۱۴ میلادی در خانواده‌ای فرانسوی در جنوب ویتنام به دنیا آمد. او در همان کودکی پدرش را از دست داد و زندگی خود را با فقر و محرومیت آغاز کرد. به طوری که خودش در خاطراتش گفته است: فقر و محرومیت سال های کودکی برای همیشه در ذهن و روان او ته نشین شد و روانش را سال های سال آزار داد. او تحصیلات تکمیلی خود را با رفتن به یکی از دانشگاه های فرانسه به پایان برد و اینگونه زندگی جدید خود را در این کشور تا پایان عمر رقم زد. با اشغال فرانسه به وسیله ارتش نازی، مارگریت به «نهضت مقاومت» پیوست و در شرایطی خطرناک به فعالیت سیاسی پرداخت. در ۱۹۵۰ خورشیدی سرخورده از لغزش‌های جناح چپ از «حزب کمونیست» کناره گرفت اما همچنان به تعهدات اجتماعی خود وفادار ماند.

فعالیت مارگریت دوراس در دنیای فیلم و نمایش

مارگریت دوراس، ده‌ها رمان، فیلم و نمایشنامه ساخت که در آن انسان‌های از خودبیگانه از فرط ملال و خستگی به طرف هم کشیده می‌شوند، با هم سخنانی رد و بدل می‌کنند که پژواک آن در خلأ گم می‌شود، سپس از هم دور  و دوباره در تنهایی پرملال خود غرق می‌شوند. زمینه یا محیط هر داستانی متفاوت است، از ماجراهای ساده زندگی روزمره، مانند دعوای مادری با بچه‌هایش تا رویدادهای مهیب تاریخی، مانند نبردهای ضداستعماری و جنگ جهانی اما صدا همواره همان طنین خسته و درمانده را دارد. جانمایه بسیاری از کارهای دوراس شوری سرسام‌آور است که تا جنون و رسوایی سر می‌کشد، اما این نیروی عاطفی در مرز اخلاقیات درهم می‌شکند. اخلاقی که شرم را فضیلت می‌شناسد و شهوت را به بند می‌کشد. بیشتر کارهای ادبی مارگریت دوراس در افقی پهناور، از شرق آسیا تا غرب اروپا گسترش می‌یابند. او از اواخر دهه ۱۹۵۰ میلادی و به ویژه پس از نمایش فیلم معروف «هیروشیما عشق من» به کارگردانی آلن رنه به شهرت رسید اما با انتشار رمان کوچک «عاشق»، برنده جایزه ادبی گنکور ۱۹۸۴ میلادی شد که در بازار کتاب نیز به شهرتی جهانی دست یافت. مارگریت دوراس در سینمای مدرن سده بیستم جایگاه ویژه‌ای دارد. هم با فیلم‌نامه‌هایی که نوشت و هم با فیلم‌هایی که بر پایه آثار خود ساخت و کوشید زیبایی‌شناسی خود را با زبان سینمای «ضدجریان» مدرن هماهنگ کند. دوراس با نوشتن فیلم نامه هیرشیما عشق من رقبای قدرتمندی نظیر فرانسواز ساگان و سیمون دوبوار را پشت سر می‌گذارد زیرا هردوی آنها به وسیله آلن رنه رد می‌شوند. دوراس در این فیلم که رویدادهایش در طول جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه از طرف نیروهای نازی آلمانی رخ می‌دهد، برای نخستین بار به ارتباط های عاشقانه سربازان اشغالگر آلمانی می‌پردازد که در آن دوران در فرانسه تابو محسوب می‌شد.

سبک نویسندگی دوراس

سال ۱۹۴۱ میلادی بود که دوراس نخستین رمانش را برای چاپ به انتشارات گالیمار سپرد، رمانی که در آن سال از طرف این انتشارات رد شد اما با راهنمایی‌ها و تشویق‌های ریموند کنو که در آن زمان در دفتر گالیمار کار می‌کرد و دلسرد نشدن دوراس، ۲ سال بعد، یعنی در  ۱۹۴۳ میلادی و در کشاکش جنگ جهانی دوم، سرانجام «بی‌شرمان» به وسیله انتشارات گالیمار به چاپ رسید. ویژگی بارز سبک دست نوشته‌های دوراس به گونه ای بود که منتقدان آن را «روش دوراسی» نام نهاده‌اند. داستان‌های این دفترها به‌طور کامل، با استفاده از دیالوگ، شرح و توصیف بازگو شده‌اند. دوراس در توضیح شیوه‌ نگارش خود می‌گوید: «جلوی واژه را نگیریم؛ بگذاریم به خودی خود جاری شود. کلمه را باید همان لحظه‌ای که به ذهن خطور می‌کند، ثبت کرد. باید خیلی سریع نوشت، پیش از آن که لحظه‌ حضور واژه از دست برود.» دوراس در تمام آثار خود به این شیوه‌ که جریان سیال ذهن خوانده می‌شود، وفادار می‌ماند و قاعده‌های وضع‌شده‌ دستور زبان را در تمام موارد از جمله‌بندی گرفته تا چگونگی کاربرد اسم، صفت و قید... زیر پا می‌گذارد. همین امر دنبال کردن ترتیب زنجیره‌ای و پیوسته‌ حالت یا موضوع مطرح‌شده در داستان را دشوار می‌سازد، هر چند که هر حرکت و رویدادی در آن به‌خودی خود، روندی منطقی را پی می‌گیرد.

پیروی از شیوه‌ نگارش «جریان سیال ذهن» به دوراس از جمله این امکان را داد که داستان را از دیدگاه‌ها و نگاه‌های گوناگون بازگو کند. ویژگی وفاداری به طبیعت زبان در لحظه و موقعیت خاص، در برگردان آثار مارگریت دوراس، دست مترجم را در عدم رعایت قاعده‌های دستور زبان باز می‌گذارد و فهم و درک نوشته‌های او را برای خواننده‌ غیرفرانسوی، دشوارتر می‌سازد. ترجمه‌های آثار او به زبان فارسی نیز از این قاعده مستثنا نیست. برگردان‌های متفاوتی که از یک اثر واحد در بازار کتاب ایران وجود دارد، گواه این مدعاست.

بیشتر رمان‌ها و نوشته‌های مارگریت دوراس به زبان فارسی ترجمه شده‌اند. قاسم روبین، مترجم با تجربه‌ای به شمار می رود که بیشتر آثار این نویسنده را از جمله «عاشق، عشق و نایب کنسول»به فارسی برگردانده است. همچنین ترجمه رمان «مدراتو کانتابیله» به وسیله رضا سیدحسینی، ترجمه هیروشیما، عشق من به دست هوشنگ طاهری و رمان «شیدایی ل. و. اشتاین» را پرویز شهدی ترجمه کرده است. دوراس خودش اعتراف می‌کند که تا قبل از رمان «مدراتو کانتابیله»  آنچه را می نوشته به رسمیت نمی‌شناسد. در واقع بعد از این رمان است که او کار واقعی خود را آغاز می کند و می گوید در آثار نخستین خود «هیچ جایی برای خلاقیت خواننده باقی گذاشته نشده است.»

دوراس، نویسندگی، نوشتن، تولد کلمه و تولید اثر را در ‌نهایت زیبایی چنین توضیح می‌دهد: «نویسنده بودن، بیش از هر چیز، از تاریکی گذشتن است از تاریکی جنگل‌ها، در اختیار گرفتن نوشته و عبور دادن آن از دل تاریکی، ترس از تاریکی را تاب آوردن در تمام طول سفر و بعد نوشتن. خیلی‌ها گمان می‌کنند، نویسنده ‌اند و می‌نویسند، ولی نیستند، ادبیاتی که ارایه می‌دهند، بیجان است، کلام کفن‌پیچ شده است، چیزی در نگاه و چشم ‌اندازشان ندارند جز این تندی و زمختی عمومیت یافته. این‌ها هیچ وقت نوشتن را یاد نخواهند گرفت، مطمئنم، می‌دانم. ظرافتی لازم است برای تولد کلمه. برای من آشناست، بن ظرافت».

کتاب ۱۹۰ صفحه‌ای «عشق معلق» شامل ۱۲ فصل با عناوینی همچون؛ «کودکی، سال‌های پاریس، شیوه نویسندگی، تحلیل متن، ادبیات، نقد، سینما، نمایش، عشق، زن، شخصیت‌ها و جاها» است. یکی از اظهارات جالب دوراس، اظهارنظر او درباره هم عصرانش است. او آثار نویسندگانی مثل بوتور و رب گریه را در اغلب موارد «خسته‌کننده» توصیف می‌کند و می‌گوید: «فکر می‌کنم همه این نویسندگان کتاب‌هایشان را به یک شکل و با یک ترفند می‌نویسند.»

رمان های دوراس به خصوص رمان های دوران پختگی و کمالش، سرشار از انواع سکوت در تمامی سطوح آن است. البته باید این امر را در نظر گرفت که این سکوت ها تنها یک مکث ساده یا غیاب واژه نیست، بلکه می توان این سکوت ها را به منزله ظهور عینی یک نقصان یا کمبود عاطفی در نظر گرفت. در واقع سکوت در این رمان ها بروز انفصالی عاطفی یا احساسی ناخوشایند است که تمامی شخصیت های اصلی این سه رمان از آن رنج می برند. می توان گفت که وجه مشترک آنها، تنهایی و جدایی از خانواده و جامعه ای است که به آن تعلق دارند اما علت و ریشه تنهایی هر یک با دیگری متفاوت است. این احساس ناخوشایند عامل و محرک احساسات ثانویه ای است که در روند داستان شخصیت را وا می دارد که به سکوت پناه ببرد.

سرانجام مارگریت دوراس

دوراس پس از سال ها نویسندگی سرانجام در آوریل ۱۹۹۶ در ۸۱ سالگی چشم از جهان فروبست.