تهران- ایرنا- شیوع ویروس کرونا و ماندن اجباری در خانه به عنوان وقفه و گسستی از کار، می‌تواند فرصتی غنیمت برای بازاندیشی‌ در نگاه ما به جهان، طبیعت، انسان و کار باشد؛ بازاندیشی‌ فراتر از نگاه‌های متعارف و رایج.

در گفتار پیشین سخن از ملالِ خانه‌نشینیِ اجباری این روزها به خاطر شیوع کرونا به میان آمد و برخلافِ گریز از تنهانشستن کسالت‌بار و فرهنگ نامأنوس با خلوت، دعوت به غنیمت‌شمردن تجربۀ خلوتِ این روزها شد. اما تبیین احساس کسالتِ بلافاصلۀ ما از چند روز خانه‌نشینی، فقط غریبی تجربۀ خلوت و دعوت به آشتی با آن است؟

در بخش دوم از منظری دیگر این پدیده را بررسی می‌کنیم. خانه‌نشستن در جهانِ جدیدِ سرمایه‌سالار،  معادل بیکاری است و نقطۀ مقابل کار. در فهمی عمومی، تصوری متعارف و تصویری عینی از کار داریم. کار اما صرفاً یک عمل عینی و بیرونی است؟ نسبت کار با نگاه ما به جهان و نحوه مواجهه ما با آن از جمله طبیعت و انسان‌های دیگر چیست؟ کار اصلا به این امور مربوط می‌شود؟ شکل کار مبنای مواجهه ما با جهان است، یا محصول آن؟ آیا ساعات مشغولیت ما در کارِ مدرن می‌تواند نگاه ما به هستی را در ساعات غیرکاری هم تحت تاثیر قرار دهد؟ آیا کنار نشستن از کار در روزهای خانه‌نشینی می‌تواند موجب بیرون نشستن و نگاه از دور ما به خود، کار و جهان پیرامونی و احتمالاً تجدیدنظر در برخی از آنها شود؟ تعطیلات و آیین‌ها چنینی ظرفیتی دارند؟

از تعریف کار آغاز کنیم؛ کار در تعریف اجتماعیِ اقتصادی امروز، معادل مجموعه وظایفی است که در چیرگی نظام بازار و سرمایه‌داری برای کسب دستمزد و به منظور تولید کالا و خدمات صورت می‌پذیرد.(قاضی مرادی، ۱۳۹۱:ص۱۶) اما اجازه بدهید از این تعریف آشنا و عینی بگذریم و کمی با مفهوم آشنای کار فلسفی‌تر مواجه شویم. مارتین هایدگر (۱۹۷۶-۱۸۸۹ م) فیلسوف شهیر آلمانی، کار را در معنای وسیعی تعریف می‌کند. کار در اینجا به عنوان یک وضعیت انسانی، ایجاد هرگونه تغییر تعمدی در محیط زیست و محیط طبیعیِ انسان است. همچنین از نظر او انسان‌ها نه فقط در نقطۀ مقابل ایام فراغت، بلکه تقریباً در تمام اوقات در کار به سر می‌برند. چون انجام دادن در نقطه مقابل بودن و روزمرگی وجودِ آدمی است. (یانگ، ۱۳۹۵:ص ۴۳۵) به عبارت دیگر و به این معنا، ما بودن و هستی خودمان را با انجام دادن و مشغولیت با کار از یاد می‌بریم.

هایدگر، کار و تعطیلات

از همین تعریف هایدگر تحلیل را پی می‌گیرم. هایدگر در همین جا، یکی از جدّی‌ترین مفاهیم و نقدهای خود به مدرنیته را مطرح می‌کند. او با چنین تعریفی، کار را در دنیای مدرن مستلزم دیدن جهان در شیوه‌های مناسب کار می‌داند و آن را گِشتِل تعریف می‌کند. ترجمه این عبارت چندان آسان نیست و بهتر است آن را به همان صورت آلمانی ترجمه‌ناشده به کار ببریم. حال شیوه‌های مناسب کار و گِشتل به چه معنی است؟ چکیدۀ چکیده گشتل به این معناست که انسان زیسته در جهان سرمایه‌سالار مدرن، جهان را هیچ چیز نمی‌بیند مگر یک منبع صرف که به دردِ بهره‌برداری می‌خورد. به عبارت دیگر، گشتل عبارت است از آشکارسازی اشیا و جهان به عنوان منبع و نه چیز دیگر. یا تعمیم نگاه بهره‌بردارانه به همه عناصر طبیعت و هستی. به عنوان مثال در نگاه گِشتِلی از سوی انسان جدید، به یک رودخانه باشکوه و دلفریب به خودی خود در قامت هستیش نگاه نمی‌شود. بلکه چنین رودخانه‌ای صرفاً به عنوان بستری برای برگزاری ورزش‌های آبی یا منبع تولید برق، آبیاری مزارع تولیدی یا تامین آب یک واحد صنعتی یا واحد پرورش ماهی است. از نظر هایدگر چنین نگرشی «ذات مدرنیته» است. مشخص است که در اینجا در-خود-بودن اشیا و عناصر از برای-ما-بودن تفکیک شده است.

فارغ از اینکه با این تعریف ذات‌انگارانه از یک مفهوم موافق باشیم یا خیر، او با الهام از جهان‌بینی یونانیان عصر باستان، زوال حاکمیتِ نگاه گِشتِلی به عالم و اشیاء را در قرار گرفتن در وضعیتی مشابه جشنواره یا تعطیلات معرفی می‌کند. شبیه همان که یونانیان داشتند که در معابد و کلیساها گرد هم جمع می‌شدند. وضعیتی که در گذر از روزمرگی معمول، به معنای حقیقی و اصیل کلمه گسست از کار رخ می‌دهد. چنین تعطیلاتی البته ظاهری نیست، طوری که به عنوان بخشی از نظام کار صرفا برای تجدید قوا و برگشتن پُرتوان به کار از روز شنبه یا دوشنبه باشد. چیزی که در نظام تولیدی سرمایه‌سالار و حداکثریِ مدرن دنبال می‌شود.

 حال آن موقعیت مطلوبی که هایدگر در این میان به دنبال آن است و مصداقش را در تعطیلات اصیل می‌یابد، کدام است؟ به نظر هایدگر در تعطیلات اصیل و جشنواره‌ای اتفاقی که می‌افتد این است که اشیاء و عناصر دیگر به عنوان منبع صرف آشکار نمی‌شوند. بلکه عناصر طبیعت در این وضعیت وقفه و گسست از کار مدرن، در حالت خودبودگی‌ شان ظاهر می‌شوند، نه از برای ما بودن. در وقفه بازی‌های المپیک یا در حین یک جشن آیینی، یک کوهستان سرسبز و دل‌انگیز صرفا از منظر یک منطقه حاصلخیز کشاورزی برای تولید غذای ما یا منطقه مستعد گردشگری برای تفریح ما نخواهد بود و دستکم چنین انتظاری می‌رود. بلکه این کوهستان از موضع مستقلِ بودنِ سرشار خودش در نگاه ما پدیدار می‌شود و این چنین عرضه‌ای دیگر از نظر ما پوشیده نیست. مایی که دیگر غرق در کار مدرن نیستیم که باز همچون قبل، به طبیعت نگاهی صرفاً منبعی و بهره‌بردارانه داشته باشیم و بودن برای خود طبیعت از نظر ما پوشیده باشد. به همین دلیل هایدگر از چیزی به نام ناپوشیدگی جشن (یا تعطیلات اصیل) سخن می‌گوید.

از نظر هایدگر ثمرۀ قرار گرفتن در این وضعیتِ ناپوشیدگی و روشناییِ هستی چیست؟ اول، پا گذاشتن در درون سرشاریِ هستی که می‌یابیم از بودن پُر است. دوم، تجربه حس ژرفی از سپاسگزاری برای این جهانی که ما هستیش را به روشنایی درک می‌کنیم. سپاسگزاری از اینکه به جای هیچ چیز، چیزی هست. (همان، ص ۴۴۵) شاید در پاسخ به آن سوال دیرین فلسفه که اشیاء و عالم به جای آنکه نباشند، چرا هستند؟

خانه‌نشینی و بازاندیشی در نگاه به طبیعت و انسان

خوب به بحث بازگردیم. ارتباط این اندیشه‌های هایدگر با وضعیت تعطیلات اجباری و خانه‌نشینی این روزها چیست؟ او از تعطیلات مرتبط با جشن می‌گفت، وقفه و خانه‌نشینی و تعطیلات ما امروز تا حدی هراسناک و نگران است. در پاسخ باید گفت اولاً بهترست ما به دست خود شدت هراس و نگرانی به حق این روزها را بیشتر از حد معقول دامن نزنیم. ثانیاً اشتراک آن نکته و وضعیت مورد اشاره هایدگر در موقعیتِ گسست از کار مدرن است؛ زیرا هر کدام از ما در جامعه نیمه‌مدرن و مدرن خود، به نحوی درگیر کار مُدرنیم.

این گسست می‌تواند برای ما به همان دو گونۀ اصیل و غیراصیل مورد اشاره هایدگر باشد. غیراصیل به این معنا که برای ما در دوری از کار و خانه‌نشینی، جهان مثل سابق باشد. هیچ گونه تغییر بنیادینی در نگرش ما به جهان رخ ندهد. به قول حافظ هیچ گونه «خلاف‌آمدِ عادتی» دست ندهد و اندیشۀ ما یکدم از به تعبیر هایدگر، نگاه گِشتِلی فارغ نشود. اگر هنوز صبح زود برمی‌خیزیم، طلوع «برای ما» همچنان محرک و نشانۀ شتاب بیشتر برای رسیدن به کار موظفی باشد، نه چیز دیگر. نه نشانۀ سرشاریِ هستی، نه نشانۀ دعا، نه بهانه فکر و ذکر، نه محرک شنیدن یک موسیقی گوش‌نواز یا نقاشی فریبا، نه قاب تماشای هوش‌رُبایی‌های سرخ و زردی که همواره بدیع است. اگر هنوز باران می‌بارد، خیسی خیابان و ماشین‌ها و سرشاری جوی‌ها، مایه نگرانی ما برای انجام بهینه و کامل فردای کار و تولید باشد، نه استعاره‌ای از بی‌وقفگی جریان هستی و جاری بودن حیات، نه دریچه‌ای برای تجربه‌ای معنوی و الاهی، نه درنگی در تماشای تحول طبیعت از مُردگی و خشکی به تازگی و طراوات. چیزهایی که برای یک انسانی دیندار می‌تواند آیۀ تجلی امر قدسی باشد، برای یک هنرمند انگیزش خلق یک اثر و برای یک انسان مادیگرا، فرصت لذتی ناب. اگر این دگرگونی‌ و خلاف‌عادت‌ها یکسره غایب باشد، این تعطیلی و هر نوع تعطیلی‌ای اندک آورده‌ای برای ما به غیر از لختی و کسالت و بیخیالی ندارد.

نکته دیگر آنکه ثمرۀ بالقوه تعطیلات و جشن‌ها از نظر هایدگر، اهمیت یافتن نگهبانی و پاسبانی جهان است. پس از خروج از این نگاه خودخواهانه، بهره‌بردارانه و منبع‌نگر (گِشتلی) که نتیجه کار مدرن است، عالم هستیِ مستقل و روشن خودش را به ما نشان خواهد داد. این روشنایی و ظهور که خارج از نگاه گِشتِلی است، ما را متوجه وجود و بودِ عالم می‌کند و چنین توجهی برای نگهبانی و مراقبت از جهان ضروری است. این وجه ارتباط دومِ نکات هایدگر به خانه‌نشینی‌های این روزهای ما است.

به مثال خورشید و باران برگردیم. تا وقتی ما طلوع خورشید و بارش باران و وزش باد را فارغ از منبع تولید و بهره‌برداری نبینیم، تا وقتی وجودِ مستقل آنها را آشکارا مزه نکنیم و به رسمیت نشناسیم، مسلم است که به فکر مراقبت از جهان پیرامونی نمی‌افتیم. به عکس تا حداکثر ممکن با عقلانیت فایده‌جو می‌اندیشیم که چنین پدیده‌هایی برای ما چگونه و چقدر به درد بهره‌برداری و تصرف و تولید بیشتر می‌خورند. هایدگر در همین جاست که فناوری درن را فناوری خشونت و هجوم بر طبیعت می‌نامد. در حالیکه فناوری یونیانیان را فناوری پاسبانی و نگهبانی از طبیعت می‌دانست. با این اوصاف در این روزها می‌توانیم با گسست از کار مدرن و نگاه عادت زدۀ آن به بهره‌برداری از طبیعت و یافتن نگاهی تازه به جهان پیرامون و درک وجود مستقل آن، نگهبان بهتری برای طبیعت پیرامونی باشیم، به مخاطرات طبیعت که نتیجه دست‌اندازی‌های متجاوزانه و نامراقب ما به آن است بیندیشیم و به سهم خود در توقف این هجوم بی مبالات نقشی ایفا کنیم. از کارهای کوچکی مثل کاهش مصرف پلاستیک، پرهیز از تجمل و مصرف‌گرایی‌ و تفکیک زباله گرفته تا مشارکت در کارهای بزرگی همچون کارزارهای جهانی برای مقابله به گرمایش زمین و التزام کشورها به پیمان‌نامه‌های بین‌المللی. از یاد نبریم چنین فلسفه‌ورزی ها و مبانی فکری انتقادی‌ نظیر کارهای هایدگر در دهه‌های گذشته و امروز بوده که در یک موقعیت پسامدرن، امروزه توجه به ملاحظات محیط‌زیستی و حساسیت‌های انتقادی و نگهبانانه نسبت به تجاوز به طبیعت و منابع زمین را در جهان شکل داده است.

دیگر ثمره بالقوه شُستن چشم‌ها در گسست از کار و تعطیلات در این روزها، نگاه تازه به انسان است. اگر در مورد قبل، مثال طبیعت و اشیاء را می‌زدیم، اینجا مثال انسان را می‌توان جایگزین کرد. در تسلط همان نگاه بهره‌بردارانه و منبع‌اندیش در کار مدرن، انسان هم می‌تواند صرفاً منبع دیده شود. آنهم منبعی از منابع، در ردیف دیگر منابع. اتفاقاً هایدگر در جایی در نقد این نگاه از عبارت بسیار متداول شدۀ منابع انسانی با وصف عبارتی نامیمون یاد می‌کند (Heidegger, ۱۹۷۱:P۱۱۱) که نتیجه نگاه محبوس در اندیشۀ بهره‌بردارِ گِشتِلی است. در اینجا انسان هم به دیگر چیزهایی که صرفاً منبع هستند، اضافه می‌شود.

چنین بصیرت و تلنگری می‌تواند در وقفه و گسست از کار مدرن ( مثل خانه‌نشینی‌های امروز) ما را دوباره متوجه انسان به عنوان امری فراتر و فربه‌تر از منبعِ صرف کند. موجودی که صرفاً ابزار تولید نیست، صرفاً یکی از منابع انسانی نیست. موجودی که وسیله نیست و خودش غایت و هدفی از اهداف است. انسانی که حرمت و ارزش و کرامتی یگانه دارد و به اعتبار همین‌ها ذاتاً بهره‌مند از حقوق است. همچنانکه ایمانوئل کانت پیشتر از هایدگر مبنای این اصل انسان‌مدار را گذاشته بود و در یکی از سه تقریر مشهور اخلاقی خود از امر مطلق اخلاقی گفته بود: چنان رفتار کن که انسانیت را چه در شخص خودت و چه در شخص دیگری همیشه به عنوان یک غایت بدانی و نه صرفاً وسیله (کانت، ۱۳۶۹: ص۷۴) ما به این بصیرت و بازاندیشیِ تازه اتفاقا در وضعیت شیوع بیماری کرونا به شدت نیازمندیم تا با مراقبت‌های بهداشتی و رفتاری‌مان، علاوه بر خود به حقوق و احوال دیگران هم بیندیشیم و عملی نسبت به آن اهتمام داشته باشیم. اینکه آنها انسان هستند، انسان‌های محترم و گوشت و پوست و استخواندار،که با بی مبالاتی من ممکن است دچار رنج و اندوهی بی پایان شوند.

در خاتمه باید یادآور شوم این یادداشت به دنبال نقد و بررسی آرای هایدگر نبود که موارد انتقادی در آن ذکر نشد. به علاوه موضعی ضدمدرن و سنت‌گرا هم نداشت و ندارد. به واسطه همین نقدهای رویداده در خود فضای مدرن نسبت به رویکردها است که در دوران پسامدرن، اصلاحات و بازاندیشی‌های جدی دستکم در وادی نظر و نسبتاً در عرصۀ عملی بین‌المللی رخ داده است. چنین بازنگری‌های اصلاحی‌ و همچنان دنباله‌دار، از ویژگی‌های ممتاز جهان مدرن در خوداصلاحگری و گشوده بودن نسبت به تغییر است. البته اینکه در عرصه عمل در دنیا چه اصلاحی و چقدر محقق شده، بحث دیگری است. همچنین باید تدریجی بودن همیشگی اصلاحات را هم در نظر گرفت.

مقصود این نوشته امکانِ باز بودن دریچه‌های تازه‌ای از بصیرت‌های عملی و نظری، در فرصت خانه‌نشینی این روزهاست. چیزی‌که اتفاقاً خلاف ملال‌انگیزیِ روزمرگی‌های مدام و بی‌وقفه و مسمای پیشاپیشْ اندوهبارِ قرنطینه است. در صورت تامل بر این قبیل موارد و بازاندیشی‌های آن، چه بسا سرزندگی و رهایی و شادی عمیق درونی به ارمغان می‌آید، نه احساس کسالت و ملال و خفگی و حصر و اسارت در خانه.

منابع:

کانت، ایمانوئل (۱۳۶۹) بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، تهران، نشر خوارزمی

قاضی مرادی، حسن (۱۳۹۱) کار و فراغت ایرانیان، تهران، کتاب آمه

یانگ.جولیان (۱۳۹۶)، فلسفه قاره‌ای ئ معنای زندگی، ترجمه بهنام خداپناه، تهران، انتشارات حکمت

(Heidegger, M.(۱۹۷۱) Poetry, Language, Thought, trans A. Hofstadter(New York: Harper & Row