«فاطمه رهبر برای من یک مخالف قابل احترام، منطقی و اصولی به معنای واقعی کلمه، بر خلاف برخی دیگر از مخالفین جریان فکری و مشرب سیاسی‌ام که حتی در درون جریان خودشان هم جدی گرفته نمی‌شوند، به حساب می‌آید که بخشی از این سیاست ورزی را باید به حساب تشکیلاتی بودن و عضویت و ممارست ایشان در حزب استخوان دار و ریشه داری چون موتلفه گذاشت.»

 امروز نوشتن برای زنده یاد فاطمه رهبر و نوشتن از او که دار فانی را وداع گفته و بمانند سایر قربانیان ویروس خانمانسوز کرونا غریبانه رخ در نقاب خاک کشیده است بسی دشوارتر است از دیروز که رابطه نوشتاریم‌ با او بیشتر از موضع دفاعی و در قالب صدور جوابیه بوده است و باید بیش از پیش مراقب بود ‌تا جانب احتیاط را نگاه داشته و از جاده انصاف خارج نشد.
هر چند دورادور نام خانم رهبر به گوشم خورده بود، اما خاطره‌ها را که مرور می کنم پرنده خیالم پر می‌کشد به سال۱۳۸۲ و انتخابات مجلس هفتم که ایشان برای اولین بار وارد مجلس شد و بعد از مدت کوتاهی طرح تحقیق و تفحص آن مجلس از مرکز امور مشارکت زنان دولت اصلاحات توسط نمایندگان زن کلید خورد و این آغاز ماجرا بود و بالاخره پرونده‌ای برای تعدادی از مدیران مرکز در دادسرای کارکنان دولت تشکیل شد.

خاطرم هست مهم‌ترین اتهامی که به من وارد شده بود برگزاری دوره‌های آموزشی حقوق انسانی زنان و دختران تحت عنوان«اقدام محلی؛ تغییر جهانی» بود که هیئت تحقیق و تفحص آن را منتج به فروپاشی خانواده و افزایش نرخ طلاق در کشور قلمداد کرده بودند که البته لایحه دفاعیه‌ای که در یکی دو جلسه بازپرسی ارائه کردم قرار موقوفی تعقیب را برایم رقم زد، با اینکه مختومه شدن آن‌ پرونده حدود ۷سال بطول انجامید!.

در زمان مجلس هشتم و بخشی از مجلس نهم‌ هم به عنوان یکی از فعالین مدنی و کنش‌گران سیاسی رصد فعالیت‌های فراکسیون زنان از جمله ماموریت‌های نانوشته‌مان بود که بارزترین اقدامی که در آن زمان ظهور و بروز یافت، تشکیل ائتلاف اسلامی زنان متشکل از چهره‌هایی از طیف خاصی از زنان اصولگرا و زنان اصلاح طلب با دستور کار مشخص تاثیرگذاری بر لایحه حمایت از خانواده بود که امروز به عنوان الگویی موفق برای پیگیری مطالبات زنان از آن یاد می‌کنیم. 

بعد هم‌ که ادامه فعالیت مجلس نهم با آغاز دوره دولت یازدهم در سال ۹۲ و پذیرفتن مسئولیت معاونت امور زنان توسط من تلاقی پیدا کرد و قاعدتا ارتباطاتمان از لحاظ کمی و کیفی وارد فاز جدیدی شد؛ از نشست‌های چرخشی در فراکسیون زنان و معاونت و نشست‌های مشترک دولت و مجلس گرفته تا جلسات دو هفته یک‌بار شورای فرهنگی اجتماعی زنان که به عنوان نماینده رییس جمهور شرکت می‌کردم و جلسات شورای اجتماعی کشور که خانم‌ رهبر بعد از مجلس نهم به نمایندگی از کمیته امداد حضور می‌یافت و از سفر به نیویورک جهت شرکت در اجلاس سالانه کمیسیون مقام زن‌ که ایشان همزمان در اجلاس موازی«پارلمان‌ها برای برابری جنسیتی» حضور یافته بود که کلیپی از آن اخیرا در فضای مجازی بازنشر داده می‌شود و...

تقریبا اواخر مجلس نهم بود که بعد از انعقاد پروژه پنجمین برنامه کشوری با سازمان ملل و امضای آخرین برونداد آن که مربوط به همکاری معاونت بود توسط آن فراکسیون بلوایی بپا شد و بقول خانم رهبر از«برجام کوچک زنانه» کاشف بعمل آمد و اینجا ابا دارم از آن هیاهو سخنی به میان آورم و وارد جزئیات آن بشوم، با این باور که به قدر کفایت و در زمان خود به ابهامات و شبهات پیرامون آن پرداخته شده است، به مصداق«در خانه اگر کس است یک حرف بس است...»و فقط به ذکر این اکتفا می‌کنم که هم عنوان و هم محورهای برنامه کاری مشترک مصوب دولت دهم بود با این ‌توجیه که«با طرح موضوع خشونت علیه زنان در دوره اصلاحات برنامه صندوق جمعیت ملل متحد در ایران به انحراف رفته و با جایگزینی موضوع اولویت داری مثل زنان سرپرست خانوار قرار هست به ریل درست برگردد» و صرفا امضای آن‌ در دوره ما بود و اجرای آن هم زمین تا آسمان با آنچه ادعا می‌شود متفاوت است.

نیز بر این باورم که هر چه از ابتدای پیروزی انقلاب فاصله گرفته شده، در حوزه زنان متاثر از سایر حوزه های اجتماعی و فرهنگی دو گفتمان عمده که هم‌ اینک موسوم ‌به اصولگرایی و اصلاح طلبی شده است به موازات هم ادامه حیات داده است، مانند دوخط موازی که نه به هم می‌رسند و نه همدیگر را قطع می‌کنند؛ واقعیتی غیرقابل کتمان و غیر قابل حذف.

در این ۴ دهه به تناسب اقبالی که جامعه به هر کدام از آن دو نشان داده قدرت دست بدست شده است، با این تفاوت که گفتمان اصولگرا در هر دوره ای خود را محق و ذیحق برای مداخله در تمام شوون حکمروایی دانسته و هرگز این گمان را به خود راه نداده است که احتمال دارد بخشی از حقیقت نزد دیگران باشد و اینگونه نیست که همواره تمام حقیقت با ما و نزد ما باشد و بپذیرد بازی دموکراسی لوازم و قواعدی دارد که باید به آن تن‌ داد.

با این نگاه و با اذعان به تفاوت و اختلاف دو گفتمان در نگرش، گرایش، رویکرد، روش و اولویت‌های حوزه زنان، هر گونه قضاوت و مقایسه عملکردها ناممکن می نماید و ارزیابی آن در چارچوب اصول، آرمان‌ها و اهداف همان گفتمان معنا و مفهوم می‌یابد.

بر این اساس نگاهی توام با سوء ظن که بیشتر ریشه در سوء تفاهم دارد به جریان اصلاح طلبی شکل می‌گیرد که تماما مجری سیاست‌ها و برنامه‌های منبعث از اسناد غربی تلقی می‌شوند و حتی یک‌ نقطه سفید در کارنامه اعمالشان نمی‌توان یافت و بلعکس جریان دیگر متهم به کژاندیشی و عدم درک اقتضائات زمان و مکان و واقعیات اجتماعی می‌شود و اتفاقا از این منظر نیز به زحمت میتوان به نمره قابل قبولی در کارنامه‌شان رسید. حاصل این کشمکش‌ها و جدال‌هایی که لاینقطع در جریان است، فرصت‌هایی است که از کف زنان و جامعه ربوده می‌شود.

این روزها و در شرایط کرونایی که هر کداممان مجال کافی برای اندیشیدن به گذشته یافته ایم این نکته قابل تامل به نظر می‌رسد که آیا نمی‌شد با تعامل بیشتر و به اصطلاح امروزی‌ها با پارادایم شیفت و کمی کوتاه آمدن از آرمان‌ها و انتظاراتمان بر فصولی مشترک تمرکز کرده و دردهایی از جامعه هدف را درمان می‌کردیم؟ آیا متعاقب آن اساسا سهمی برای خود در پدیداری وضعیت موجود و فرصت‌های از دست رفته قائل می‌شویم؟ آیا ارزش آن را دارد کماکان در بر همان پاشنه بچرخد؟! و آیاهای دیگر...

بعد از مجلس نهم خانم رهبر مسئولیت حوزه ای را پذیرفت که کمتر محل مناقشه و اختلاف بود؛ معاونت حمایت و سلامت خانواده کمیته امداد امام خمینی(ره) و خدمت به محرومان را پیشه خود ساخت که فصل مشترک‌مان هم در ادامه مسئولیتم در حوزه زنان با امضای تفاهم‌نامه همکاری با آن کمیته بود و هم در حوزه حقوق شهروندی.

تا جایی که در جریان بودم می‌توانم شهادت دهم در آن حوزه به جِدّ خود را وقف مددجویان در مناطق روستایی دورافتاده و صعب العبور کرد که ان شاالله ذخیره آخرتشان خواهد بود و بی‌سبب نیست که تشییع پیکرشان با روز میلاد امیر مومنان علی(ع) که به حق روز مددکار نامیده شده است تقارن پیدا می‌کند.

با این اوصاف فاطمه رهبر برای من یک مخالف قابل احترام، منطقی و اصولی به معنای واقعی کلمه، بر خلاف برخی دیگر از مخالفین جریان فکری و مشرب سیاسی‌ام که حتی در درون جریان خودشان هم جدی گرفته نمی‌شوند، به حساب می‌آید که بخشی از این سیاست ورزی را باید به حساب تشکیلاتی بودن و عضویت و ممارست ایشان در حزب استخوان دار و ریشه داری چون موتلفه گذاشت.

اینک با قلبی مالامال از درد و با کمال تاسف و تاثر از فقدان ایشان اعلام‌ می کنم من از او راضی هستم، خدایش هم از او راضی باشد. 

روحش شاد و قرین رحمت الهی باد.

«حرفهای ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:

وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش از آنکه باخبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان 

چقدر زود دیر می شود!»

فعال حوزه زنان و دبیر کل جمعیت دفاع از حقوق بشر زنان