به گزارش نیویورک تایمز، اگرچه برخی بلایا مانند توفان ها و زمین لرزه ها ممکن است مردم را به هم نزدیک کنند، اما تاریخ همواره نشان داده است که بیماری های همه گیر برعکس عمل کرده و منجر به جدایی جوامع انسانی می شوند. به عبارتی در میانه بحران های ناشی از بیماری های همه گیر، انزوای اجتماعی یک برتری بشمار رفته و بیم و هراس همیشه بر پیوندهای انسانی غلبه کرده است.
«جووانی بوکاچیو» (از چهره های تاثیرگذار ادبیات ایتالیا) در کتاب معروف خود «دکامرون» درباره آنچه در نتیجه طاعون در ایتالیا در سال ۱۳۴۸ میلادی رخ داده است، از چگونگی تاثیر طاعون بر پیوندهای میان انسان ها و حتی روابط پدران و مادران و پرهیز آنها از فرزندان خود می نویسد.
«دانیل دفو» نویسنده انگلیسی قرن ۱۷ و ۱۸، در کتاب خود در مورد همه گیری طاعون در سال ۱۶۶۵ میلادی در لندن هم نوشته است: خطر مرگ آنی به حدی بود که همه پیوندهای عشق را از میان برد.
در واقع ترس سبب سوق جامعه به لحظاتی می شود که در آن اقدامات سختگیرانه ای باید انجام شده تا سرعت گسترش بیماری کمتر شود.
«فرانک اسنودن» مورخ تاریخ پزشکی از دانشگاه ییل که کتاب «اپیدمیک و جامعه» را نوشته، بر این باور است که بیماری های همه گیر آینه ای را در مقابل جامعه قرار می دهند تا ما را مجبور به طرح این پرسش اساسی کنند که مرگ قریب الوقوع قرار است چه واقعیتی را به ما بگوید؟ مسئولیت ما در برابر یکدیگر چیست؟
از سوی دیگر، بیماری های همه گیر سبب ایجاد احساسات فناتیک می شود. انسان ها در این لحظات در می یابند که چقدر کم بر زندگی خود کنترل دارند. «آنتون چخوف» که در نهایت در اثر بیماری سل جان خود را از دست داد، در اواخر قرن نوزدهم به سرتاسر روسیه سفر کرد و نمایشنامه هایی که وی در دوران بهبودی خود نوشت، در مورد افرادی است که احساس می کنند هیچ راه برگشتی از بیماری های این چنینی ندارند و در چنین لحظاتی منتظر حوادث خارج از کنترل خود هستند.
نویسنده این مطلب در ادامه بر نکته دیگری تاکید می کند و آن اینکه بیماری های همه گیر به طبقه فقرا ضربه سختی وارد و اختلاف طبقاتی را افزایش می دهد.
بیماری وبا در سال ۱۸۸۴ در ناپل از شهرهای مهم ایتالیا شایع شد و به ویژه به محله های فقیرنشین این شهر حمله ور گشت. در آن زمان شایعاتی در این محله ها دست به دست می شد که مسئولان شهر به عمد این بیماری را در میان طبقات فقیر شهر گسترش داده اند. به گونه ای که هنگامی که کارمندان بهداشت طبقات مرفه به کمک این دسته شتافتند، مردم محلی شورش کرده، وسایل خانه خود را به سمت آنها پرتاب می کردند و آنها را از پله ها پایین می انداختند.
همه گیری آنفولانزای اسپانیایی در آمریکا در سال ۱۹۱۸ هم شرایط پیچیده ای به وجود آورد. «جان باری» نویسنده و مورخ آمریکا و صاحب کتاب "آنفلوانزای بزرگ" در کتاب خود از وخامت اوضاع و وضعیت کارکنان بهداشت می نویسد و اینکه در آن زمان تنها عده کمی از مردم داوطلبانه برای کمک آمده بودند.
در نهایت هنگامی که بیماری تمام شد دیگر کسی در مورد آن صحبت نمی کرد. کتاب ها یا نمایشنامه های بسیار کمی در مورد آن نوشته شده است. این در حالی است که وسعت بیماری به اندازه ای بود که نزدیک به ۶۷۵ هزار آمریکایی جان خود را در اثر آنفلوانزای اسپانیایی از دست دادند؛ رقمی که در مقایسه با ۵۳ هزار مرگ در نتیجه جنگ جهانی اول بسیار قابل ملاحظه است.
نباری در کتاب خود خاطرنشان می کند که شاید دلیل سرکوب خاطرات آن دوران این باشد که مردم دوست ندارند به یاد آورند در آن دوران چگونه تغییر کرده بودند.
هرچند در میانه تمامی این بحران ها همواره استثنائاتی وجود دارد؛ پزشکان و پرستارانی که با قهرمانی و دلسوزی باورنکردنی به میدان می آیند.
«مایک بیکر» از خبرنگاران روزنامه تایمز به تازگی در گزارشی در مورد بیمارستان «اورگرین هلث» (EvergreenHealth) در کرکلند آمریکا، نوشته است که در آن کارکنان بخش بهداشت با دلسوزی وصف ناپذیر به کمک بیماران می روند و حتی مدیر اجرایی این بیمارستان در این خصوص می گوید: ما هیچ مورد کارمندی نداریم که نخواهد برای کمک به بیمارستان نیاید.
شاید این افراد الگویی هستند که ما باید از آنها بیاموزیم انجام همزمان اقدامات لازم برای مبارزه با زوال اخلاقیات در با مبارزه با بیماری های همه گیر مانند کرونا ضرورت دارد.