تهران-ایرنا- سال انتخابات برای اصلاح‌طلبان از همان ابتدا با تردیدهای بسیار و استراتژی های اندک آغاز شد و در نهایت هم دست‌کم برای چهار سال دست آن‌ها را از کرسی‌های بهارستان دور کرد. یافتن چرایی این فرآیند و ایجاد تعادل میان دو گزاره ماندن در قدرت و همراهی با جامعه می تواند ستاره این جریان را در سپهر سیاست ایران روشن نگه دارد.

انتظارها از جریان های سیاسی در سال انتخاباتی، برنامه ریزی و استراتژی سنجی برای حضور تاثیرگذار در این رویداد بود. اصلاح طلبان اما سال انتخاباتی خود را با شرط و شروط آغاز کردند. گرچه مدیران کل یا سخنگویان احزاب اصلاح طلب از عدم ورود به بحث انتخابات سخن می گفتند اما گمانه زنی در این زمینه که کدام استراتژی به نفع اصلاحات است،  از اواخر فروردین و اواسط اردیبهشت جدی شد. شماری از چهره های سیاسی نزدیک به این جریان در گفت وگوهای مفصلی تاکید می ‌کردند که شرایط حضور اصلاح طلبان که همانا تایید صلاحیت چهره‌های تاثیرگذار آنهاست باید فراهم شود وگرنه شرکت در انتخابات برای این جریان کاری از پیش نخواهد برد. «سعید حجاریان» تئوریسین شاخص اصلاح طلبان درباره این رویکرد گفته بود: «شاید عقلانی‌ترین راهبرد را بتوان در «مشارکت مشروط» ‌ جست؛ از فرصت انتخابات استفاده کرد ولی چنان چه شروط مطرح شده برآورده نشد، عطای انتخابات را به لقایش بخشید.» «عبدالله ناصری» عضو بنیاد باران هم قاطعانه معتقد بودکه اصلاح‌طلبان باید صراحتا انتخابات مشروط را اعلام کنند. مصطفی تاج زاده، معاون سیاسی دولت اصلاحات هم از معتقدان به نظر حجاریان تاکید کرده بود: «با استراتژی حضور بی قید و شرط در قدرت تأثیرگذاری نخواهیم داشت و اصلاحات را بی‌هویت و بی‌خاصیت و جامعه را منفعل می‌کنیم.»

این اظهارنظرها اما عقیده همه جریان‌ها و شخصیت‌های اصلاح طلب نبود. برخی از بزرگان مانند «عبدالواحد موسوی لاری» وزیر کشور دولت اصلاحات یا «بهزاد نبوی» به همراه احزابی چون اعتمادملی و ندای ایرانیان نظری متقاوت داشتند و معتقد بودند تعیین شرط و شروط برای حضور در انتخابات منافی اصول اصلاح طلبی است. و اصلاح طلب به حکم اصلاح طلب بودن حق عبور یا تعیین شرط برای صندوق رای را ندارد. برخی دیگر هم حضور مشروط در انتخابات را  به ضرر مردم و جامعه در شرایط کنونی دانسته و چنین استراتژی را موجب دور شدن اصلاحات از قدرت عنوان کرده و بر بی‌فایده بودن آن تاکید کردند.

این جدال پیدا و پنهان میان دوگروه از اصلاح طلبان کم کم به مهم‌ترین چالش انتخاباتی آن‌ها تبدیل شد، تا روز برگزاری انتخابات ادامه یافت و در نهایت به یکی از دلایل شکست آن­‌ها تبدیل شد و به نظر می‌رسد پس از فروکش کردن بحران کرونا و آغاز آسیبشناسی باز هم مورد پیگیری قرار خواهد گرفت.

فصل دوم فعالیت‌های انتخاباتی اصلاح طلبان از نیمه تابستان آغاز شد و تا زمان تایید صلاحیت‌ها ادامه یافت. در این برهه بسیار مهم اما موضوع انتخابات به حاشیه رفت و مواضع و اقدامات اصلاح طلبان درباره رویدادهای این برهه به مهم‌ترین سوژه قضاوت مردم تبدیل شد. اعتراضات گسترده به موضوع اصلاح و افزایش قیمت بنزین و موضع گیری اصلاح طلبان درباره حوادث تلخ پس از آن، موضوع انتخابات را برای این گروه تقریبا به حاشیه برد اما اظهارنظرها همچنان وجود داشت. محورهای اشاره شده در پایین مهمترین موضوعات مورد مناقشه یا مورد توافق در جبهه اصلاحات بود که بیشترین گفت و گوها، تحلیل‌ها، توییت‌ها و بیانیه‌ها را به خود اختصاص داد.

پارلمان اصلاحات

سازوکاری که قرار بود به پیشنهاد احزاب کوچکتر جایگزین شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان شده و فعالیت همه احزاب را ساماندهی کند و جلوی برخی تصمیمات فرد محور این شورا را بگیرد اما سرانجام نه به انتخابات اسفند رسید و نه مورد تایید اکثریت قرار گرفت.

شورای سیاست‌گذاری آماج انتقادات

شورایی متشکل از افراد حقیقی و نمایندگان احزاب که چهار سال پیش برای فتح کرسی‌های بهارستان تشکیل شد و توانست در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم شورای شهر پنجم هم نقش‌آفرینی کند، این بار بهای عملکرد فهرست‌های مورد تایید خود و نیز نحوه تصمیم گیری را پرداخت و از همان ابتدا برخی احزاب به ویژه کارگزارانی‌ها را در مقابل خود یافت.

تلاش برای اقناع اصلاح طلبان

همزمان با اوج گیری انتقادات از شورای عالی سیاستگذاری اعضای این تشکل به منظور توضیح و تبیین کارنامه خود دیدارهای مختلفی با مجمع روحانیون مبارز، حزب اتحاد ملت، حزب ندای ایرانیان انجام دادند. تشکیل شورای پایش برای بررسی عملکرد این شورا و انتشار مجموعه کارهای انجام شده توسط فراکسیون امید به عنوان مهم‌ترین خروجی شورای عالی از دیگر اقدامان اقناعی این سازوکار بود که مورد توجه قرار گرفت.

اتحاد ملت و کارگزاران سازندگی

اختلافات میان دو حزب اتحاد ملت و کارگزاران سازندگی در سال ۹۸ با پرونده قتل «میترا استاد» به دست همسرش «محمدعلی نجفی» آغاز شد و انتقادات این حزب از عضو خود گلایه اتحادی‌ها را در پی داشت. این اختلافات چند ماه بعد در قالب یک مصاحبه از سوی «غلامحسین کرباسچی» دبیرکل این حزب تکرار شد و کرباسچی اعلام کرد «محمد خاتمی» نه رهبر اصلاحات است و نه خود ادعای رهبری دارد. برداشت نخست از این جمله، خروج کارگزارانی‌ها از جریان اصلاحات بود اما «محمد قوچانی» عضو شورای مرکزی کارگزاران؛ این حزب را بسیار اصلاح‌طلب تر از دیگر احزاب دانست و بر ادامه کار در جبهه اصلاح طلبان تاکید کرد.

چه کسی رهبری جریان اصلاحات را بر عهده دارد  

اشاره های کرباسچی بار دیگر موضوع رهبری جریان اصلاحات را به سرخط خبرها و تحلیل ها برگرداند. کارگزارانی ها بعدها توضیح دادند که خاتمی رهبر معنوی اصلاحات است و این جریان نیازمند رهبری تشکیلاتی برای دستیابی به اهدافی مشخص در انتخابات است.

دیدارهای تعاملی با نهادهای نظارتی

دیدار برخی چهره‌های اصلاح طلبان با مسئولان نهادهای اجرایی و ناظر انتخابات یعنی وزیر کشور و اعضای شورای نگهبان، هر از چندی در رسانه ها منتشر می شد و مورد تحلیل قرار می‌گرفت و البته محل اختلاف هم بود. برخی معتقد بودند که گفت و گو با شورای نگهبان ضرورتی ندارد و این شورا در شرایط فعلی و در مبحث تایید صلاحیت باید برای اصلاح طلبان فرش قرمز پهن کند. گروهی دیگر اما رایزنی و گفت و گو را تنها راه کاستن از سوء تفاهمات می‌دانستند و بر آن اصرار داشتند.

رای لیستی آری یا نه

دوگانه دیگری که اصلاح طلبان با آن دست به گریبان بودند، موضوع رای لیستی و لیست بندی بود. تجربه رای فهرستی در انتخابات مجلس دهم برای گروهی اصلاح طلبان چندان خوشایند نبود و برای تکرار آن رغبتی نشان نمی‌دادند. گروه دیگر اما تنها راه حضور در بهارستان را رای فهرستی می‌دانستند و بر ایجاد سازوکارهایی مانند سرا به منظور رسیدن به لیستی دموکراتیک اصرار داشتند.

 احراز صلاحیت

در نهایت مهم‌ترین دغدغه اصلاح طلبان احراز و تایید صلاحیت چهره‌های شاخص خود بود بر همین اساس این جریان تا زمان قانونی تایید صلاحیتها امیدوارانه به تغییر برخی رویه‌ها نشست. رایزنی‌هایی انجام داد و تصمیم داشت بسیاری از چهره‌ها و دبیران کل احزاب خود را به عنوان نامزد معرفی کند.

هر یک از این محورها در ماه‌های منتهی به انتخابات تحت تاثیر رویدادهایی مانند اصلاح قیمت بنزین، ترور سردار قاسم سلیمانی، سقوط هواپیمای مسافربری بر اثر خطای انسانی در شلیک موشک قرار گرفتند و حتی موضوع حضور و کاندیداتوری اصلاحطلبان را تحت تاثیر قرار دادند. در نهایت اواخر دی و بهمن ماه سال جاری اصلاح طلبان با تراژدی رد صلاحیت‌ها از یک سو و فقدان انگیزه و اراده لازم برای حضور پرشور به سوی شکست در انتخابات حرکت کردند.

اصلاح‌طلبان و تراژدی تایید صلاحیت‌ها

پیشینه چالش اصلاح‌طلبان با شورای نگهبان به مجلس ششم و رد صلاحیت‌های این مجلس باز می‌گردد؛ چالشی که در انتخابات مجلس یازدهم هم پررنگ‌تر تکرار شد. شورای نگهبان مُرقانون را خط قرمز خود اعلام کرد و اصلاح‌طلبان اقدامات این شورا را فراقانونی دانستند. نام هایی چون «علی شکوری راد»، «آذر منصوری»، «شهیندخت مولاوردی»، «هادی غفاری»، «جواد امام»، «جلال جلالی زاده»، «الیاس حضرتی»، «محمود صادقی»، «احمد نقیب زاده»، «مصطفی کواکبیان»، «فاطمه راکعی»، «علی صوفی»، «غلامرضا انصاری» و از مشهورترین چهره‌های اصلاحاتی بودند که نتوانستند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند و خلاء این چهره‌های تاثیرگذار امکان بستن فهرست یا اقناع مردم برای حضور در پای صندوق‌های رای یا حتی انگیزه لازم برای حضور موثر را از اصلاح طلبان گرفت هر چند معلوم نبود که با تایید صلاحیت این چهره‌ها تغییری در اراده مردم درباره مشارکت در انتخابات ایجاد می‌شود یا نه.

انتقادها از این رویه در رسانه ها بیشتر و بیشتر شد. از رئیس جمهوری به عنوان پاسدار قانون اساسی تا بسیاری از مردم عادی جامعه عدم احراز صلاحیت بسیاری از کاندیداهای یک جریان سیاسی خاص را نوعی آسیب به جمهوریت نظام توصیف کردند. شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان که مسئول اعلام نظر پس از رد صلاحیت ها بود، اعلام کرد که فهرستی ارائه نخواهد داد اما هر حزب و جریانی می‌تواند فهرست خود را منتشر کند. برخی از احزاب اصلاح طلب هم نشستن بیرون گود انتخابات را تقبیح کرده و با همان اندک افراد تایید صلاحیت شده عضو؛ تلاش کردند تا فهرستی آبرومند بسته و به مردم معرفی کنند. چند فهرست بسته شد اما تنها ۱۰ نفر نخست چهره‌های آشنای اصلاحات در سیاست بودند. سرلیست هم عموما مجید انصاری بود.

سرانجام و دلایل شکست

ماراتن انتخاباتی اصلاح طلبان دوم اسفند به خط پایان رسید و دونده‌های بی رمق آن نتوانستند حتی در تهران به جمع ۳۰ نفره راه یابند. رقیب کرسی‌های بهارستان را به دست آورده بود و جز معدودی از نمایندگان در شهرهای دیگر اصلاح طلبان از نمایندگی مجلس بازمانده بودند. گرچه شیوع جهانی بیماری کووید ۱۹ و ورود آن به کشور؛ در روزهای انتخابات، این شکست را تا حدودی به حاشیه برد اما درباره دلایل آن می‌توان نکات چندی را بر شمرد. بسیاری از اصلاح طلبان معتقدند که عدم مشارکت گسترده مردم در این انتخابات مهم‌ترین دلیل عدم کامیابی اصلاحات در این انتخابات بود. بر اساس اعلام وزارت کشور میزان مشارکت مردم در این انتخابات و در کل کشور ۴۲ درصد و در استان تهران ۲۶ درصد بوده است. رقمی که نسبت به تمام ادوار برگزاری انتخابات در کشور بی‌سابقه است. پس می‌توان بخشی از دلیل اصلاح طلبان در شکست را با این آمار پذیرفت اما روی دیگر سکه به عملکرد خود این جریان باز می گردد که موجبات ریزش بدنه طرفدار خود را فراهم کرد. خروجی مستقیم تصمیمات اصلاح طلبان و شورای سیاستگذاری، فراکسیون امید و شورای شهر بود که عملکرد آنها هم با ایده آل جامعه هدف اصلاحات فرسنگ‌ها فاصله داشت. رویدادهای منتهی به انتخابات و شیوه برخورد با آن هم بخش بزرگی از آرای به اصطلاح خاکستری ولی عموما طرفدار اصلاحات را با ریزش مواجه کرد.

اختلاف نظرهای بنیادین میان طیف‌های مختلف اصلاح طلب هم از همان ابتدا مزید بر علت شد و کار را دشوارتر کرد. اتحادی که پیش از این در انتخابات ۹۲ و ۹۴ و ۹۶ اصلاحات را به هدف خود رسانده بود در این دوره رنگ باخت و اختلاف نظرها روز به روز بیشتر شد. در نهایت و پس از این شکست اصلاحات برای تداوم هم در سطح نخست قدرت و هم میان مردم و جامعه نیازمند تغییرات اساسی و بازنگرشهای کلی است. تعیین تکلیف بسیاری از مفاهیم و گزاره های مبهم، تعیین اصول اصلی، بنیادین و خلل ناپذیر در تعریف اصلاحات و اصلاح طلب و در نهایت توجه بیشتر به جامعه پذیر کردن مفهوم دموکراسی می تواند این تداوم را ایجاد کند و ثبات بخشد.