شعر مظاهر مصفّا برای چند دسته از شعرخوانان کشش دارد و سلیقه‌های آنان را خرسند می‌کند.

یکی آن‌ها که از خواندن شعر در پی دیدن تصویرپردازی و فضاسازی هستند، دیگر آن‌ها که به دنبال هنر کلامی و قدرت سخنوری می‌گردند، دیگر آن‌ها که روایت‌گری و ماجراگویی را خوش دارند، دیگر آن‌ها که واکنش‌های عاطفی شاعر بر ایشان اثرگذار است و می‌خواهند شعر هر گونه که باشد به دل بنشیند و حالتی را در خواننده برانگیزد. او در بسیاری از قالب‌های شعر فارسی شعر سروده و برجسته‌ترین سروده‌هایش محدود به یک قالب خاص نیستند. منحصر دانستن هنر او به قصیده‌سرایی نادیده گرفتن بخش بزرگی از کارنامۀ هنری درخشان اوست. نکتۀ مهم اینجاست که مصفّا قالب­‌های گوناگون را برای سرودن به کار می­‌گرفت نه برای طبع‌آزمایی. او بخش مهمّی از خلاقیت هنری و توانایی ادبی خود را در قالب‌های متنوع بروز داده‌است و در این قالب‌های متنوع شعرهای جدی و عاطفی خود را سروده‌است و حرف‌های اصلی و عمدۀ خود را زده. نگاه او به چهار­پاره و مسمّط و ترکیب‌بند و دیگر قالب­‌های ترکیبی مانندِ یک شاعر انجمنی و تقلیدپیشه نبوده‌است که بخواهد در کارنامۀ ادبی‌­اش نمونه‌هایی از طبع‌آزمایی‌های خود را در قالب‌هایی به جز قصیده و غزل نیز ثبت کند و به یادگار بگذارد.

مهم­‌تر از قالب و جنبه‌­های لفظی، جوهر شعریِ سروده‌­های مصفّاست. این جوهر شعری به اعتقاد نگارنده در واکنش عاطفی شاعر به رخدادهای زندگی نمود می‌یابد. هنگامی که این واکنش عاطفی با توانایی شاعر در تعبیر و بیان همراه شود شعر برجسته و تأثیرگذار پدید می­‌آید. شعر مصفّا شعر رخدادمحور است. یعنی او از حادثه‌­هایی که در زندگی برایش پیش آمده‌­است برای ما سخن می­‌گوید. بی‌­تأثیریِ شعرِ برخی از شاعرانِ تقلیدگرا با همۀ سخندانی و استادیشان از آن روی است که مایۀ سرودنشان بیشتر تتبّع دیوان­‌های دیگران است تا رخدادهای زندگی خودشان. امّا در بسیاری از شعرهای برجستۀ مصفّا با همۀ پیوندی که درآن­ها با سنّت شعر فارسی دیده می­‌شود، آشکار است که مایۀ سرودن، زندگی شاعر بوده‌ ­است و واکنش او به رخدادهای زندگی. چنین است که شعر او از نظر جنبه‌­های انسانی غنی است. و این برخاسته از خنثی نبودنِ شاعر و موضع داشتن او نسبت به جهان است. چنین شاعری نمی­‌تواند از رخدادهای زندگی­‌اش بی­‌تفاوت بگذرد. چنین شاعری ناراحت می‌شود برمی‌آشوبد می‌ستاید می‌نکوهد دریغ می‌خورد نهیب می‌زند مویه می‌­کند و واکنش نشان می‌دهد و همۀ این‌­ها را به شعرش راه می‌دهد. از همین روی شعر او اثرگذار است و درگیرکننده و حتّی گاه برخورنده. شاعر چنین شعرهایی به جای دم زدن از عالم لاهوت و ملکوت و هپروت برای ما از زندگی خود می‌­گوید و از این که روزگار با او چه کرده‌­است و برایش چه سرنوشتی رقم زده­. و طبیعی است که سخنش کشش خاصّی داشته باشد، برای ما که هم‌سرنوشت و هم­‌روزگار اوییم.

در ادامه شعری از استاد می‌آید که برای نخستین‌بار در «ایرنا» منتشر می‌شود.

من کیستم؟

نه ذوق گفتار کسی در گوش سنگین

نه شوق دیدار کسی در چشم گریان

در جان و دل افسردگی در جسم سستی

در چشم و گوش آزردگی در دست نقصان

جان خانهٔ دل‌مردگی تن لانهٔ درد

قربان‌سرای شوق، این، گور امید آن

فرمان‌پذیر ظلمِ تب در ظلمت شب

فرمان‌بر حکمِ تعب در روز رخشان

شوریده از غوغای دل جان‌خانهٔ تن

آشفته از شکوای تن دل‌خانهٔ جان

حسرت‌فزای تن دلی صد جا شکسته

غربت‌سرای جان تنی یکباره ویران

تدبیرسازِ سر دلی یکدل جنون‌رای

سامان‌ترازِ دل سری یکسر پریشان

افتاده در پای غمی بنیان‌کنِ عمر

فرسوده در دست بلایی مرگ‌بنیان

۸ آبان ۱۳۵۱