خود را «فیلسوف عملی زندگی توده‌ها» می‌دانست، اما بیش از هرچیز یک «آرمان‌گرا» بود. آرمان‌گرایی که در بروز خود حقیقی و باورهای درونی‌اش، هیچ حد و مرزی نمی‌شناخت.

کودکی‌اش در بحبوحه جنبش ملی شدن صنفت نفت گذشت و «محمد مصدق» مرادش شد. دوران دانشجویی‌اش در دانشگاه ملی که در زمانه غلبه اندیشه‌های چپ در جهان سپری گذشت، «بیژن جزنی» را معلم زندگی‌اش کرد. او مسیر زندگی خود را مدیون این دو مرد می‌دانست، اما حتی زندگی و باورهای آنان هم از نقدهایش در امان نماندند.

«فریبرز رییس‌دانا»، مالک‌زاده‌ای بود که اقتصاد را در لندن، پایتخت جهان سرمایه‌داری، خوانده بود اما شاید تنفرآمیزترین چیزها نزد او اقتصاد بازار و لیبرالیسم بود و در دو اصل «عدالت اجتماعی» و «انقلاب به نفع کارگران»، اندک مسامحه‌ای حتی با نزدیکترین دوستان و یارانش نداشت.

برای او ذات و بطن مهم بود، نه ظواهر. خوش‌پوش و آراسته بود و آن را تلاشی عملی برای مقابله با «لمپنیسم»، آفتی که بسیاری از مدعیان هواداری عدالت اجتماعی دچارش هستند، می‌دانست. زمانی‌که هدفمندی یارانه‌ها در ایران اجرا شد، خلاف بسیاری از چپ‌گرایان که نگاهی همدلانه به این تحول اقتصادی داشتند، ابایی از این نداشت که این حرکت را عوام‌فریبانه و نولیبرالی بخواند. معیار او برای حرکت دولت‌ها در جهت عدالت اجتماعی، میزان آزادی عملی بود که دولت‌ها برای «نهادها» و «تشکلات صنفی و کارگری» قائل می‌شدند. مسئله‌ای که دولتِ اجراکننده طرح هدفمندسازی به اعتقاد رئیس‌دانا دشمن‎‌ترینش بود.

بخش مهمی از عمر او در دانشگاه در نقش دانشجو، استاد و پژوهشگر گذشت. در نگاه او، اقتصاد در خدمت توده‌های جامعه معنا داشت. به همین دلیل بخش مهمی از تالیفات و پژوهش‌های پرشمار و ارزشمندش در رابطه با موضوعات اجتماعی خصوصا «آسیب‌های اجتماعی» مانند فقر و اعتیاد است. البته دستی هم در ادبیات داشت. شعر می‌گفت و یکی از اعضای ثابت‌قدمِ کانون نویسندگان ایران بود.

رییس‌دانا به‌دنبال تعالی وطن و هم‌وطنان رنج‌دیده‌اش بود. همین «ملی‌گرایی» او را از بسیاری از هم‌قطاران چپ‌گرایش جدا ساخته بود. تا آخرین روزهای عمر، به مانند جوانی پرشور و پرحرارت از آرمان «سوسیالیسم» و «عدالت اجتماعی» داد سخن سر می‌داد و هر جنبشی که در گوشه‌ای از دنیا، امیدِ «انقلاب» علیه نظمِ موجودِ سرمایه‌داری جهان را زنده می‌کرد، به وجدش می آورد.

برای او مهم نبود که در دنیای امروز غلبه با اندیشه‌های راست‌گرا است، سرنوشت تلخ انقلاب‌های توده‌گرای جهان هم برایش یک هشدار نبود، حتی برایش امکان اجرای ایده‌هایش در عالَمِ واقع هم اولویت نداشت...

برای او تنها و تنها گام برداشتن مصرانه و عمل‌گرایانه برای تحقق آرمانشهرِ زیبا و پرشکوه‌اش مهم بود. آرمانشهری که در آن انقلاب واقعی علیه امپریالیسم محقق شده، عدالت برقرار است و آزادی موج می‌زند.

او مبارز کهنسالی بود که هیچ‌گاه به آرمانش خیانت نکرد. «فریبرز رییس‌دانا» همیشه در میانه میدان ایستاده بود، حتی اگر یکّه و تنها می‌شد، «فریاد» دادخواهی‌اش را قطع نمی‌کرد... او یک آرمان‌خواه مصمّم بود، فارغ از قضاوت دیگران.