به گزارش روابط عمومی معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، محسن جوادی در پی درگذشت رضا بابایی، نویسنده و ویراستار پیام تسلیتی صادر کرد.
در متن این پیام آمده است:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
خبر درگذشت نویسنده متعهد و دردمند مرحوم آقای رضا بابایی علاوه بر خانواده و دوستان نزدیک وی، بسیاری از کسانی را در سوگ نشاند که در نوشتههای کوتاه ولی پربار او دینداری و خردورزی را با هم میدیدند و بهره میگرفتند.
این ضایعه بزرگ را به خانواده ارجمند ایشان و نیز دوستان و علاقهمندان آن مرحوم تسلیت عرض مینمایم و از خداوند متعال برای آن مرحوم که از درد و رنجهای این جهان رها شد، مغفرت و رحمت الهی و برای خانواده محترم ایشان که داغدار عزیز خود هستند صبر جمیل مسئلت مینمایم.
استاد رضا بابایی، نویسنده، منتقدادبی و پژوهشگر سرشناس دین و ادبیات، پس از یک دوره طولانی بیماری سحرگاه دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ بر اثر ابتلا به سرطان در قم درگذشت.
پژوهشهای او در حوزه مثنوی معنوی در جامعه ادبی کشور بسیار مهم و اثرگذار بود. از او به عنوان یکی از سرشناسترین اساتید ادبیات فارسی در حوزه علمیه قم نام میبردند.
وی در طول حیات خود بیش از ۲۰ کتاب و افزون بر ۵۰ مقاله در زمینههای دینشناسی، فرهنگی، تاریخی و ادبی به نگارش درآورد. از جمله آثار ایشان می توان به مولوی و قرآن، درآمدی بر دینشناسی حافظ، بهتر بنویسیم، خارج از نوبت، آیین قلم، نیایشنامه، اعجاز بیانی قرآن، پیششرطهای پژوهش در علوم دینی، دین و دینداری، محمد برگزیدۀ خدا، علی پیشوای مؤمنان، پیوند جان و جانان و حکایت خوبان اشاره کرد.
مرحوم استاد بابایی که در سال ۱۳۴۳ در قم دیده به جهان گشوده، در سن ۵۶ سالگی جان خود را از دست داد.
آیین نکوداشت استاد رضا بابایی با عنوان «فرزند قلم» پنجم بهمن ماه ۱۳۹۸ با حضور مسئولان و اهالی قلم در مجتمع ناشران قم برگزار شد.
در یکی از یادداشت های مرحوم بابایی با عنوان اگر عمری باقی باشد آمده است:
اگر عمری باشد پس از این هیچ فضیلتی را همپایۀ مهربانی با آدمیزادگان نمیشمارم. اگر عمری باشد کمتر میگویم و مینویسم و بیشتر میشنوم و میخوانم. اگر عمری باشد دیگر هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمیکنم. اگر عمری باشد از دینها تنها مذهب انصاف را برمیگزینم و از فلسفهها آن را که سربههوا نیست و چشم به راههای زمینی دارد . اگر عمری باشد همچنان برای آزادی و آبادی کشورم میکوشم. اگر عمری باشد خدایی را میپرستم که جز محراب حیرت، در شاُن او نیست. اگر عمری باشد هر درختی را که دیدم در آغوش میگیرم؛ هر گلی را میبویم و هر کوهی را بازیگاه میبینم و تنها یک تردید را در دل نگه میدارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن... اگر عمری باشد، قدر دوستان و عزیزانم را بیشتر میدانم.