تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۲

تهران- ایرنا- هر یک از اوصاف کلیم، مسیح و خلیل برای پیامبران مانند حضرت ابراهیم (ع)، موسی (ع) و عیسی (ع) با پشتوانه الهیاتی است که به آنها نسبت داده می‌شود و الهیات نجات به عنوان پشتوانه وصف منجی برای حضرت حجت (عج) در قرآن کریم آمده است.

 ۱. روایات معتبره زیادی به طرق مختلف از رسول الله (ص) و حضرات معصومین (ع) نقل شده که خبر از ظهور مردی از نسل پیامبر و ذُریة امام حسین (ع) داده اند. او در وقتی ظهور خواهد کرد که سراسر زیست جهانی بشر را ظلم و بی عدالتی فرا گرفته است و او با ظلم، ستیز می کند و به مدد الله تعالی عدالت را بر پهنه زیست جهانی بشر می گستراند. پس، او یک منجی است. زیرا در وقتی ظهور می کند که مردمان به منجی نیاز دارند. در مقدمه این گفتار، دو نمونه از این قبیل روایات که توسط محدثین بزرگ شیعه و سنّی نقل شده است، ذکر می شود:
عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیه‌السلام ذَاتَ یَوْمٍ فَلَمَّا تَفَرَّقَ مَنْ کَانَ عِنْدَهُ قَالَ لِی یَا أَبَا حَمْزَةَ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا تَبْدِیلَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ قِیَامُ قَائِمِنَا فَمَنْ شَکَّ فِیمَا أَقُولُ لَقِیَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ بِهِ کَافِرٌ وَ لَهُ جَاحِدٌ ثُمَّ قَالَ بِأَبِی وَ أُمِّی الْمُسَمَّی بِاسْمِی وَ الْمُکَنَّی بِکُنْیَتِی‏ السَّابِعُ مِنْ بَعْدِی بِأَبِی مَنْ یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً . ابوحمزه ثمالی می‏‌گوید: روزی در خدمت امام باقر (ع) بودم، وقتی مردم از حضورش مرخص و پراکنده شدند، خطاب به من فرمود «ای اباحمزه از مسائل مسلّم و حتمی در نزد خداوند که به هیچ ‏رو قابل تغییر نیست، قیام قائم ماست؛ پس هرکه در آنچه می‏‌گویم شک کند خدا را در حالی ملاقات خواهد کرد که به او کفر ورزیده و او را انکار کرده باشد». سپس فرمود «پدر و مادرم فدای آنکه همنام من است و کنیه‏‌اش همان کنیه من می‏‌باشد و هفتمین فرزند از نسل من است. پدرم فدای آنکه زمین را از عدل و داد پُر می‌کند همان‌گونه که از ظلم و جور پُر شده است». (الغیبة، نعمانی، ص۸۶ )
احمد حنبل از ائمّه چهارگانه اهل سنّت در کتاب مسند خود از ابوسعید خدری نقل می‏‌کند که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لاتَقُوم السّاعَةُ حَتّی تَمْتلاٌ الاَرْضَ ظُلْماً وَ عُدْواناً، قال ثُمَّ یخْرُجُ رَجُل مِنْ عِتْرَتی اَوْ مِنْ اَهلِ بَیتی یمْلاُها قسْطاً  وَعَدْلاً کما مُلِئَتْ ظُلماً وَ عُدواناً. قیامت بر پا نمی‏‌شود تا آن زمانی که زمین پر از ظلم و ستم گردد، سپس مردی از عترت یا اهل بیت من قیام می‏‌کند و زمین را پر از قسط و عدل می‌‏سازد آن گونه که ظلم و ستم ان را پر کرده بود.» (مستدرک احمد، ۳/۳۶ ).
۲ . برخی از روایات دلالت بر این نکته دارند که حضرات معصومین (ع) اصرار بر این داشتند که امام عصر (عج) را منجی جامعه انسانی معرفی کنند. به همین دلیل، تعبیر «یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً » از اختصاصات آن حضرت شمرده می شود. چنانکه از عبدالعظیم حسنی رحمت الله علیه نقل است که روزی به محمد بن علی بن موسی ( امام جواد) عرض کردم که امید دارم که آن کس که زمین را پر از عدل و داد می کند، شما باشید ولی امام علیه السلام این سخن را نفی کرده و فرمودند (نقل به مضمون) که از نسل من است (الاحتجاج/ ترجمه غفاری؛ ج ۴، ص ۲۱۵ ).

اما پشتوانه وصف منجی برای امام عصر (عج)، ثبوت الهیات نجات در آموزه های اسلامی است. باید چنین وصفی در آموزه های دینی مفروض باشد تا آن امام همام بتواند به منجی بودن توصیف شده باشد. مانند وصف کلیم برای حضرت موسی ( نساء: ۱۶۸ ) یا نام مسیح برای حضرت عیسی بن مریم که بشارتی بود از ناحیه فرشتگان بر مریم عذرا (آل عمران: ۴۵) و یا وصف خلیل برای حضرت ابراهیم (علی نبینا و علیه السلام) (نساء: ۱۲۵). هر یک از این اوصاف (کلیم، مسیح و خلیل) با پشتوانه الهیاتی است که به پیامبران بزرگ الهی نسبت داده می شود. بر این اساس، باید الهیات نجات، پشتوانه وصف منجی برای حضرت حجت (عج) باشد؛ اما برای فهم الهیات نجات هیچ منبع قابل اعتمادتری از کتاب وحی نمی تواند باشد. بعد از این منبع است که می توان به عقل رجوع و از او درباره الهیات نجات پرسش کرد. اکنون به اختصار، سراغ کتاب وحی رفته شمّه ای از الهیات نجات در قرآن کریم را معلوم می سازیم. بدیهی است پرداختن به این موضوع مهم، مجال مبسوطی را طلب می کند.  
۳. پیش از پرداختن به آیات شریفه، لازم است اشاره شود مفهوم نجات برآمده از حس فطری بشر است. هر گاه انسان گرفتار مساله ای می شود که خود قادر به حل آن نیست و احساس می کند به کمک نیاز دارد تا گرفتاریش حل شود، وقتی چنین حسی در انسان پدید می آید، مفهوم نجات و امداد در ذهن او شکل می گیرد و بعد از آن شروع به تماس گرفتن یا صدا زدن و فریادن دیگران می کند تا کسی بیآید، به او کمک کند و او را از گرفتاری پیش آمده نجات دهد. مانند وقتی که ماشین خراب می شود یا تصادف کرده است یا خانه یا محل کارش آتش گرفته است و او در میان آتش گیر افتاده است یا در لبه پرتگاهی است و نمی تواند خود را نجات دهد و یا دزدان بر او هجوم برده اند و او به تنهایی نمی تواند از خود دفاع کند و نظایر دیگر.

در تمام این موارد، حس نیاز به منجی در انسان پدید می آید. حتی آن دسته از کسانی که در پذیرش این معنا سرسختی می کنند، از جهت اینکه به آدمی آرامش می دهد  (اگرچه آرامش کاذبی باشد) آن را قابل توصیه می دانند. حس منجی خواهی حتی در وضعیت هایی که وجود هر گونه منجی را غیر ممکن تلقی می شود، باز قابل تصور است. مثل آنکه در وسط اقیانوس در قایقی کوچک گرفتار شده ای و هیچ روزنه ای برای نجات متصور نیست ولی باز امید به منجی احساس می شو یا دچار بیماری صعب العلاج شده است و پزشکان همگی او را جواب کرده اند ولی باز حس نجات در او حضور دارد. همه این موارد دلالت بر این نکته دارد که مفهوم نجات، منبعث از حس فطری بشر است و امر اکتسابی نیست. حال، الهیات نجات ضمن تایید این حس پاک، به تبیین آن می پردازد تا معرفتی تفصیلی نسبت به آن پیدا شود.
۴ . واژه نجات به همراه مشتقات اسمی و فعلی آن، در قرآن کریم زیاد استفاده شده است. این واژه بیش از ۵۰ بار در قرآن بکار رفته است. در کنار آن، واژگان دیگری؛ مانند ولیّ، ناصر، صراط و کشف که در قرآن کریم پُرکاربرد هستند، متضمن معنای نجات اند. بنابر این، نظام مفهومی با مرکزیت مفهوم نجات در متن قرآن کریم قابل استخراج است. این نظام مفهومی را می توان در اصطلاح فلسفی – کلامی، الهیات نجات نام گذاری کرد. بر پایه این نظام مفهومی، نجات وصفی از اوصاف الهی و ناظر بر توحید افعالی است. در این جهان و همه جهان های دیگر، یگانه منجی بالذات، خداوند سبحان است. او وجود مطلقی است که نجات بخش همه کائنات است و در زیست بشری هم خدا یگانه نجات بخش است. خدا منجی بالذات شمرده می شود. در اینجا به برخی آیات الهیات نجات در قرآن کریم اشاره می شود.
اول: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ »؛ هنگامی‌که به انسان زیان [و ناراحتی] رسد، ما را [در هر حال] درحالی‌که به پهلو خوابیده، یانشسته، یا ایستاده است، [برای حل مشکل خود] می‌خواند؛ امّا هنگامی‌که زیان را از او برطرف ساختیم، چنان می‌رود که گویی هرگز ما را برای برطرف‌کردن زیانی که به او رسیده بود، نخوانده است. این‌گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است [که زشتی این عمل را درک نمی‌کنند] (یونس: ۱۲ )
قرآن کریم آن حس منجی خواهی انسان را تایید کرده است. انسان ها در وقت گرفتاری، خداوند را به عنوان کسی که می تواند او را نجات دهد، یاد می کنند لکن قرآن کریم توضیح داده است این حس تا وقت گرفتاری به انسان دست می دهد، ولی وقتی که از آن رهایی پیدا کرد، فراموشی به او دست می دهد و از یاد می برد که خدا بود که او را از گرفتاری نجات داد. بنابر این، عنصر فراموشی در انسان یکی از عوامل به حاشیه رفتن حس منجی خواهی می شود و گرفتاری هم عاملی برای احیای این حس است.

دوم: «قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ »؛ بگو: «چه کسی شما را از تاریکی‌های صحرا و دریا رهایی می‌بخشد؟! درحالی‌که او را با حالت تضرّع [و آشکارا] و در پنهانی می‌خوانید؛ [و می‌گویید]: اگر از این [خطرات و تاریکی‌ها] ما را رهایی بخشد، از شکرگزاران خواهیم بود ( انعام:   ۶۳ ).
این آیه شریفه تاکید مجددی بر همان حس فطری منجی خواهی است. همه ما در بیابان و دریا که گرفتار می شویم، متضرّعانه از خدای خود درخواست کمک و نجات می کنیم و برای اینکه نظر خدا را جلب کنیم، به او اطمینان می دهیم که اگر از این گرفتاری خلاص شویم؛ همواره او را سپاسگزار خواهیم بود. گویی فطرتاً می دانیم که عوض نجات یافتن از بلاء چیزی غیر از شاکر و سپاسگزار بودن نیست ولی بعد از نجات، اصل سپاسگزاری را فراموش می کنیم. بلکه در گذر عمر، خود گرفتاری را فراموش می کنیم. حفظ خاطره یا بقایای گرفتاری خود می تواند نجات تلقی شود. 

سوم: «فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ»؛ ولی امروز، بدنت را [از آب] نجات می‌دهیم، تا عبرتی برای آیندگان باشی و بسیاری از مردم، از نشانه‌های [عبرت انگیز] ما غافلند (یونس: ۹۲).
قوم بنی اسراییل به همراه موسی علیه السلام از دریا عبور کردند و نجات یافتند اما فرعون به همراه لشکریانش در دریا غرق شدند با این حال هنوز بنی اسراییل نگران بودند که مبادا فرعون نجات یافته باشد و دنبال آنها بیاید. خداوند برای اینکه بنی اسراییل از این نگرانی در آیند، جسد بی جان فرعون را نگذاشت در دریا غرق و از دیده ها پنهان شود؛ بلکه آن جسد را بیرون انداخت تا همه بدانند نجات یافته اند. در این آیه شریفه، امر نجات به جسد فرعون نسبت داده شده است؛ یعنی خداوند به جای نجات جان فرعون، جسد او را نجات داده است. یعنی آنچه از گذشتگان باقی می ماند، خود نوعی نجات یافته است تا درس عبرتی برای زندگان باشد. 

چهارم: «وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ»؛ و خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده‌ است، در آن هنگام‌ که گفت «پروردگارا! نزد خود برای من خانه‌ای در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش! (تحریم: ۱۱). قرآن کریم مثال های زیادی از انبیاء و اولیاء الهی ذکر کرده که از خداوند درخواست نجات از گرفتاری کرده اند اما گرفتاری همگی آنان کفر و ظلمی بوده است که فراگیر شان شده است. همسر فرعون در آسایش و فراوانی نعمت زندگی می کرد ولی از خدا می خواهد که او را نجات دهد. گرفتاری او ظلم و بی عدالتی است که اختصاص به فرعون نداشته است بلکه قوم فرعون هم با او در این ظلم شریک بودند. پس ممکن است انسان در فراوانی نعمت بسر برد ولی باز، از خداوند درخواست نجات می کند و البته چنین انسانی قطعاً از اهل ایمان است. زیرا آن کس که در رفاه و آرامش قرار دارد، مفهوم نجات را از خاطر می برد. تنها آنان که خدا را بیاد دارند، درخواست نجات می کنند.

پنجم: «وَ نُوحاً إِذْ نادی مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ »؛ و نوح را [به یاد آور] هنگامی‌که پیش از آن [زمان، پروردگار خود را] خواند و دعای او را مستجاب کردیم و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایی بخشیدیم (انبیاء: ۷۶). «فَأَنجَیْنَاهُ وَ أَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَ جَعَلْنَاهَا ءَایَةً لِّلْعَالَمِین»؛ ما او و همراهانش را که بر کشتی سوار بودند رهایی بخشیدیم و آن را آیتی برای جهانیان قرار دادیم. (عنکبوت: ۱۵) نوح علیه السلام از جمله انبیاء عظیم الشأنی است که از ناحیه قومش مصیبت دیده بود. او آنها را به رستگاری فرا می خواند ولی آنها او را به سخره می گرفتند و بر کفر و نافرمانی از دعوت رسول خدا اصرار می ورزیدند. از این رو، حضرت نوح تقاضا می کند او و اهلش را از این بدکاران نجات دهد. قرآن کریم گرفتاری نوح علیه السلام را بلای عظیم (الکرب العظیم) توصیف کرده است. به این اعتبار می توان گفت عظیم ترین گرفتاری انسان همان کفر و نافرمانی خداوند است.

ششم: «وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ»؛ و از میان آن دو نفر، به آن‌کس که می‌دانست رهایی می‌یابد، گفت: «مرا نزد آقایت (سلطان مصر) یاد کن [تا از زندان رهایی یابم]». ولی شیطان یاد او را نزد آقایش از خاطر وی برد؛ و از این‌رو، [یوسف] چند سال در زندان باقی‌ماند (یوسف: ۴۲). بزرگترین ترک اولی از ناحیه انبیاء، این است که از غیر خدا درخواست نجات کنند. این امر، موجب تشدید گرفتاری می شود و البته اختصاص به انبیاء ندارد. وقتی خدا از نبی خود نپذیرد درخواست نجات را به غیر ببرد، از مردمان مومن هم نمی پذیرد که از غیر خدا طلب نجات کنند. حضرت یوسف علیه السلام از آن کس که گمان می کرد نجات پیدا می کند و دوباره به دربار عزیز مصر باز می گردد، از او خواست شفاعتش را بکند تا نجات پیدا کند. این خواسته نابجا موجب تاخیر در خلاصی او شد. عزیز مصر مامور به نجات یوسف علیه السلام نبود تا چنین درخواستی مشروعیت پیدا کند. پس، باید منجی بودن شخص از خدا بر ما اعلام شده باشد.

هفتم: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلیمٍ»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می‌بخشد؟! (صف: ۱۰). قرآن کریم اشاره دارد به اینکه خیلی از امور می تواند برای انسان نجات بخش باشد. از جمله آنها، امر تجارت است. اما این چگونه تجارتی است که انسان را نجات می دهد؛ زیرا قرآن مجید از تجارت هایی هم سخن گفته است که سودی در آن نیست تا چه رسد به آنکه نجات بخش باشد. مثلا «أُولئِکَ الَّذینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ »؛ آنان کسانی هستند که گمراهی را با [از دست‌دادن] هدایت خریده‌اند؛ و [این] تجارت آن‌ها سودی نداده؛ و هدایت نیافته‌اند. (بقره: ۱۶). پس، تجارت خاصی است که می تواند آدمیان را نجات دهد. آن تجارت در کلام معصومین علیهم السلام تفسیر شده است. از حضرت علی علیه السلام روایت شده است که آن تجارت نجات بخش، من هستم. عَنْ أَبِی‌عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ أَمِیرُ‌الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَنَا التِّجَارَهً الْمُرْبِحَهً الْمُنْجِیَهً مِنَ الْعَذَابِ الْأَلِیمِ الَّتِی دَلَّ عَلَیْهَا فِی کِتَابِهِ فَقَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ.
امام صادق (ع) نقل کرده است که امیرالمؤمنین (ع) فرمود «من همان تجارت پرسودی هستم که از عذاب دردناک نجات می‌دهد و من همان هستم که خداوند در قرآن بیان کرده» و فرموده است: یَا أَیُّهَا الذِینَ آَمَنُوا هَل أَدُلکُمْ عَلی تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلیمٍ. (تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۶، ص۲۳۴/ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۳۰/ تأویل الآیات الظاهره، ص۶۶۴/ البرهان ).

درباره الهیات نجات در قرآن کریم سخن بسیار است؛ لکن در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم. جمع بندی سخن اینکه پشتوانه وصف منجی بودن برای امام زمان (عج)، الهیات نجات است که به شکلی کاملاً آشکار وگسترده در قرآن کریم آمده است. حضرت حجت (عج الله تعالی فرجه الشریف) تجلی اسم نجات باری تعالی است.