1- از همان روزهای نخست ورود مهمان ناخوانده، با این تحلیل توییت کردم که «پسلرزههای ابرجنگ جهانی کرونا با کامیابی نسبی هوش صنعتی چین و ناتوانی جهان در مدیریت آن، همچنان ادامه خواهد داشت و پیامدهای شگرفی بر اقتصاد، علم، فرهنگ، محیط زیست، سبک زندگی و حتی اندیشه آینده بشریت خواهد گذاشت» و ادامه دادم که کره خاکی ما، پیش و پس از این مرحله، به صورت حیرتآوری متفاوت خواهد بود». اما امروز با گذشت بیش از دو ماه از انتشار ویروس در ووهان چین، کسی تصور نمیکرد که پیامدهای شگفتآورش با این سرعت و شتاب، عالمگیر شود و دنیای پرادعای غرب را اینگونه زمینگیر و مغلوب خود کند!
البته سخنوران، نظریهپردازان و تحلیلگران هرکدام از زاویهای به کالبدشکافی این پدیده پرداختهاند؛ لذا از تکرار مطالب گفته شده، پرهیز میکنم. اما آنچه که مایل هستم به آن اشاراتی داشته باشم، ناظر بر تأثیر کرونا بر نظام نئولیبرالیسم و جهانیسازی آن و دریدن نقاب از چهره واقعی این مکتب فکری وبه اصطلاح نظام نوین بین المللی است.
2- کرونا بیش از هرچیزی، توانست با قدرت فوقالعاده، هوش شگرف و مهارت ابداعگونهاش در هدفگیری، غرب و به اصطلاح تمدن نوظهورش را مورد اصابت دقیق قرار دهد. این رویداد، نظریههای «پایان تاریخ و آخرین انسان» فرانسیس فوکویاما و «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگتون را که با نگاه برتریجویانه غرب نسبت به تمام بشریت مطرح شد و بهنوعی حاصل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و سرمستی حاصل از آن بود که بر مفاهیمی مانند دموکراسی، حقوق بشر و ابرتکنولوژی ادعایی غرب استوار شد را آشفته ساخت و مفاهیم غیر واقعگرایانه این مکاتب و نگاه مزورانه شان به انسان را عریان و با رسوایی هرچه تمامتر به نمایش گذاشت.
3- اگر 11 سپتامبر، سیستم امنیتی آمریکا را فروپاشانید و پای واشنگتن را با این بهانه به منطقه کشاند و نظام بعثی در بغداد را ساقط کرد و پایتختهای دیگری را نیز در آستانه سقوط قرار داد، کرونا، عمق بنیه به ظاهر پولادین و ساختار فکری، سیاسی، اقتصادی و نظام مالی آمریکا و اقمار غربیاش را چنان ضربهای زد که سالیان سال نیاز است تا به حالت اولیه خود بازگردد. جنگ جهانی کرونا، سست بودن نظام جهانیسازی و تکقطبی نئولیبرالیسم و مؤسسات وابسته به آن را بهویژه در زمینههای بهداشت، درمان و خدمات، بر ملا کرد و بیاخلاقی، وحشیگری و بیقید و بندی همهجانبه کارگزاران آن در ابعاد مختلف و میزان کینهتوزی تاریخی، بدخویی ذاتی، نژادپرستی و برتریجویی آن نسبت به همنوعانش را آشکار ساخت.
وپوشالی بودن ساختارها ، تشکیلات ونهادهای رسمی وپرطمطراق بین المللی را عیان کرد ونقاب از چهره دروغین شان درید .
4- حتی اگر بپذیریم که ویروس کرونا ارتباطی با جنگ بیولوژیک نداشته باشد، اما با سخنان مقامات نظام سلطه و بهویژه مسئولان آمریکایی و نحوه برخورد آنها با این وبای فتّاک، میتوان به حجم این وحشیگری و افسارگسیختگی به اصطلاح تمدن غربی پی برد. ترامپ و تیمش با ممانعت از هرگونه کمکهای پزشکی و بشردوستانه به ایران و جلوگیری از برداشتن تحریمها، حتی در زمینه خدمات پزشکی و نیز برخوردهای غیر انسانی، منفعتجویانه و چپاولگرانه با هموطنان آمریکایی و همپیمانان اروپاییشان، امروز نماد تمامنمای این نظاماند. برخوردهای انسانی چین که نقطه آغاز این ویروس بوده است، کمکهای همهجانبه و اعزام کادر پزشکی و در اختیار گذاشتن تجربههای خود در نحوه کنترل این ویروس، بهرغم خسارتهای فوقالعاده اقتصادی و مالی، توانست تا حدودی رسوایی آمریکاییها وهمپیمانانش را به نمایش بگذارد و آن سوی چهره پلید آنان را رونمایی کند.
فراموش نکنیم که قبلاً ترامپ در رابطه با جنگ اقتصادی اش باچین گفته بود که " خداوند مارا برای این جنگ وانجام این مأموریت برگزیده است ..".
اخیراً هم وزیر بازرگانی اش ، انتشار ویروس کرونا در چین را برای اقتصاد آمریکا وبهبود فرصتهای شغلی آمریکائیان ، سودمند خوانده بود !!
5- این اپیدمی نشان از وجود بیماری ریشهای در تار و پود ذهنی و ناکارآمدی عمیق نظام سرمایهداری غیر انسانی دارد که به مراتب خطرناکتر و هولناکتر از ویروس کروناست.
رفتاری مشابه گله گوسفندان که در دستور کار غربیها نسبت به بیماران کرونایی قرار دارد و براساس آن باید انتشار این ویروس در میان بیشتر افراد جامعه گسترش یافته تا سالمندان که قدرت پرداخت هزینه درمان را ندارند و به نوعی سربار جامعه به شمار میروند، به سوی خداوند گسیل شوند تا جوانترها و توانمندان بتوانند از این بیماری جان سالم به در برند و مصونیت پیدا کنند تا بتوانند چرخه اقتصاد سرمایه داری را به حرکت در آورند، چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ جز قانون ضد انسانی و جنگلی تنازع بقای مدرن داروین؟
که آنهم با زشتترین شکل امروزین خود به نمایش گذاشته میشود. این همان داروینیسم اجتماعی مدرنی است که ما را به یاد ایدئولوژی نژادپرستانه نازیسم و چگونگی قتل عام وحشیانه عقبماندگان ذهنی و کشتار جمعی و بیرحمانه طبقات اجتماعی فرودست و غیر مولد جامعه توسط هیتلر میاندازد. و همچنین این صحنهها، یادآور سیاستهایی است که فوکو آن را «مدیریت مرگ» مینامد. صحنههایی که هر روز مقابل دیدگانمان رژه میروند و گویی تاریخ، بار دیگر با زشتترین چهره در حال تکرار شدن است.
6- کرونا نشان داد که جهان بیش از تصورات پیشین، حتی کوچکتر از یک دهکده است و البته آسیبپذیرتر. کرونا اگر هم بیوتروریسم دولتی باشد، تأثیرات جهانی زیانبارش بازدارنده جنگهای احتمالی اینچنینی در آینده است و هم نوعی پادزهر. در رویارویی با این بیماری همهگیر و ناتوانی مداوم در مبارزه با آن، بازگشت جدی به فلاسفه باید داشت. تا کتابها بار دیگر حکمت و متانت خود را بدست آورند و از قرنطینه شدن در غارهای مدرن خود رهایی یابند، پاسکال و فلسفه معنوی او درباره ظرفیت محدود عقل در مقایسه با وسعت و گستردگی فضای ایمان نیز.
آری! باید به فیلسوفان هستیگرا یا اگزیستانسیالیستها مانند سورن کییرکگارد بازگشت که عقل را فرودستتر از ایمان میدانست و به «پَرِش ایمان» دعوت میکرد که هیچگاه استدلال عقل نتوانست بر آن چیره شود.
امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند ایمان رمانتیک این گروه از فلاسفهای هستیم همانند کرک گارد، برکسون و شلایر ماخر که معتقد بود زندگی بشر در نبود ایمان تُهی است. حیاتی که عقل را میپرستد و صرفاً به علم، گرایش دارد و برای روح، نقشی در کشفِ راز هستی نمیبیند، چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟! اندیشمندان در برابر پوچ بودن آنچه که رخ میدهد با فلسفه میشل فوکو مبنی بر برتری «آزادی» بر «سلامتی» بپاخیزند؛ آزادیای که غرب به نام او، چه جنایتهایی که مرتکب نشد؛ چه جنگهای ویرانگری که بر ملتها تحمیل نکرد و چه نهرهای خونی که جاری نساخت!!.
امروزه خیلی ها در غرب این پرسش را مطرح میکنند که: آزادی دیگر چه ارزش، ارمغان و مفهومی دارد وقتی که انسانها گله گله در سراشیبی قبر سوق داده میشوند و یا در گوشهگوشه پیادهروها و خیابانهای واشنگتن و پاریس و رُم رها شده تا با مرگ دست و پنجه نرم کنند و از حداقل امکانات اولیه بهداشت و درمان و نیز عزت وکرامت انسانی محروم باشند؟!
7- با اینکه عدهای کرونا را آدمکش و وحشی میدانند اما به نظر بسیاری، او هشداردهنده و انذارکننده است. اینکه یک جرثومه نامرئی! بتواند قدرتهای برتر دنیا را به زانو درآورد، علم و دانش را به چالش بکشاند، سیمهای خاردار مرزها را مجدداً احیا کند، ناوگانهای عظیم هوایی را زمینگیر و انسان پُرادعا را خانهنشین و زندگیاش را مختل کند، نشان از چیست؟!
کرونا چه طبیب حاذق و جراح ماهری باشد که مأموریت جراحی اندیشه و فلسفه زندگی بشر را داشته باشد و رابطه او با آفریدگارش را التیام و مجدداً سامان دهد یا اینکه یک ناجی انتقامگیر از یاغیان ستمگری باشد که اینگونه طبیعت، انسان و دیگر جنبندگان خاک را به خاک سیاه مذلت نشاندند (البته همیشه درچنین شرایطی، چاقوی جراحی، بخشهایی را نیز که هیچ نقشی در این ویرانگری نداشتهاند، آسیب رسانده است)، هرچه باشد، فریاد رسا و بانگ بلند را برآورده که وقت آن رسیده است که نظام امپریالیسم نوین و نئولیبرال که کره زمین را بهویژه در دهههای اخیر، اینگونه مورد هجوم وحشیانه خود قرار داده، کنار رود و بار سنگین بیماریهایی که میان بشر منتشر و طبیعت را نابود و هوا و محیط زیست را بهصورت فاجعهآمیزی آلوده کرده و ساخت و سازها و انبوهسازی آن و قرار دادن آن در مضاربه بازارهایی که از سودها متورم شدهاند، بدون آنکه نتیجهای مثبت در جهت سعادت بشریت در پی داشته باشند و ورشکستگی بانکها و بالا نشان دادن ارزش اوراق نقدی و فروپاشی اقتصاد کشورها، از روی دوش کره خاکی بردارد تا فرصت لازم به زمینیان برای استراحت از رنجهای حاصل از جهانیسازی و وحشیگری آن داده شود.
جهان امروز باید به صورت جدی درباره ضرورت رها شدن از این بازیگرها و سلطهگرانی که هیچ ارزشی برای کرامت انسانی و اصول اخلاقی قائل نیستند، چارهای بیاندیشد.
8- امروزه آنچه که در حال رخ دادن است، نتیجه طبیعی جهانیسازی و نظام سرمایهداری سرکش و بردهداری مدرنِ فاقد ارزشهای انسانی و اصول اخلاقی است. کرونا هنوز در آغاز راه است و اکنون نقابهای تزویر بنیانگذاران و مدیران مدرنیته افسارگسیخته، یکی پس از دیگری کنار رفته و چهره واقعی و وحشتناک آنان به نمایش گذاشته شده است. به نظر میرسد که در شُرُف تولد یک جهان جدید هستیم. این جهان، نه جهان «کابوی ترامپی» است که با اسلحه کشیدن به روی دیگران اراده خود را تحمیل کند و نه جهانی که قدرتهای سلطهگر به تنهایی بر آن هیمنه داشته باشند و نه جهانی است که میراث بشری در آن قابل انکار است. این «جهان نوین» محصول جنگی است سخت و نابرابر با دشمنی گمنام که بدون آنکه دیده شود، ضربه میزند و «امپراطوری سلطه» را مقتدرانه به تسلیم وامی دارد و وادار میکند که آینده خود را بین دو پرانتز ببیند...!
9- وانگهی چرا نباید پیشگویی کاندولیزا رایس که سالها پیش از آنکه به منصب وزارت خارجه امریکا برسد و زمانی که دانشجوی دکتری علوم سیاسی بود، درباره فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مطرح کرده بود ، در مورد قدرتهای غربی هم صدق کند؟ این سخن که درباره اتحاد شوروی درست بود، چرا نمیتوان صحت آن را درباره امپراتوریهای دیگر تأیید کرد؟ به گفته او «امپراتوریهای تاریخی و کشورهای بزرگ معاصر به طور ناگهانی فرو میریزند و از صحنه خارج میشوند؛ بدون آنکه مقدماتی را تا فروپاشی طی کنند. همانند طوفان و زلزله به طور ناگهانی این اتفاق خواهد افتاد و دیگر تمام». حال که این سخن درباره شوروی درست بود، چرا نباید آن را درباره امپراطوریهای دیگر واز جمله بلوک غرب تعمیم داد؟!!!
۱۰- امام خمینی(ره) با نگاه ثاقب و هوش فوقالعاده، این فروپاشی را تیزبینانه و هوشمندانه پیشبینی کرده بود. ایشان در یازدهم دی ماه ۱۳۶۷ هجری شمسی و در نامه تاریخیاش، گورپاچف را از گرایش و توهم «باغ سبز دنیای غرب » برحذر داشته بود . سالها بعد هم با حادثه خونین ۱۱ سپتامبر، بازگشت تدریجی روسیه به قدرتنمایی منطقهای و حتی بینالمللی، ظهور شگفتانگیز و خیزش چین در همه عرصهها، گسترش اندیشه والا و قدرت محور مقاومت و جغرافیای آن، شکست پروژههای متعدد آمریکاییها ازجمله خاورمیانه بزرگ، خاورمیانه جدید، هرج و مرج فعال، سایکس-پیکوی۲ و بازتجزیه جهان اسلام و معامله قرن، انقلابهای رنگین در آمریکای لاتین، اروپای شرقی، آسیای میانه و جنگهای نسل چهارم و پنجم و بالاخره بحرانهای اجتماعی و فرهنگی و چالشهای بزرگ و بیسابقه در سطح داخلی و ساختاری و تنازعات مداوم با اتحادیه اروپا، بهویژه با کشورهای فرانسه، آلمان، ایتالیا و یونان و موارد دیگر، آغازِ پایان این امپراتوری را رقم زد تا اکنون که ویروس کرونا تلاش دارد تیر خلاص را بر پیکره نیمهجان غرب بزند.
با امید به آیندهای بهتر، امید به عزت، کرامت، برابری و مهمتر از همه دنیایی سرشار از قسط وعدل ...