جامعه شناسی یکی از رشته های علوم اجتماعی است که برای سیاستگذاری های خرد و کلان جامعه دست به تبیین پدیده های اجتماعی می زند. بنابراین هر کدام از تحلیل های اجتماعی خواه ناخواه براساس یک نظریه اجتماعی به معنای عام کلمه انجام می شود. نکته مهم اینکه هر نظریه مبتنی بر مبانی و اصول موضوعه ویژه خود است و به کارگیری آن نظریه در محیط اجتماعی و فرهنگی که نظریه در آن شکل گرفته راهگشا و در محیط بیگانه با نظریه مشکل آفرین خواهد بود. روش شناسی نظریه های علوم انسانی غربی می تواند گام نخست در ارزیابی و گزینش آنها باشد و نیز در مقام بازسازی علم مدرن و بازخوانی علم دینی ما را یاری رساند. یکی از این نظریه پردازان مهم و تاثیرگذار امیل دورکیم فیلسوف فرانسوی است که نظریاتش چه در زمان حیات و چه پس از آن، تاثیرات بسیاری بر علومی انسانی مدرن و سیاست گذاری های مبتنی بر آن داشته است.
تولد و مذهب
امیل دورکیم در ۱۸۵۸ میلادی در شهر اپینال از ایالت لورن فرانسه به دنیا آمد. وی که از تبار فقیهان ریشهدار کلیمی بود و در آغاز تصمیم گرفته بود یک فقیه کلیمی شود اما به کاتولیسیسم علاقه پیدا کرد و دیری نپایید که از هر گونه تعلق مذهبی دست کشید، هر چند که علاقه به بررسی پدیدههای مذهبی را همچنان برای خود نگه داشته بود.
تحصیلات و کارهای آکادمیک
دورکیم در ۱۸۷۹ میلادی در اکول نورمال سوپریور مدرسه سنتی تربیت نخبگان فکری فرانسه پذیرفته شد و بعد از سه سال تحصیل، راه زندگیاش را مشخص کرد. او نمیخواست یک فیلسوف بهمعنای سنتی آن باشد، بلکه خواستار آن بود که خودش را وقف رشتهای کند که در روشن ساختن مسایل اخلاقی بزرگ زمان و راهنمایی علمی جامعه معاصر نقش داشته باشد.
در آن زمان جامعهشناسی هنوز بهعنوان یک موضوع درسی در دبیرستانها و دانشگاههای فرانسه تدریس نمیشد، به همین دلیل هم دورکیم ناچار شد، کارش را به عنوان معلم فلسفه آغاز کند. در این میان سال تحصیلی ۸۶-۱۸۸۵ را در آلمان سپری کرد و به مطالعه تحولات معاصر در فلسفه اجتماعی و روانشناسی جمعی در آن کشور پرداخت. در آنجا به درک روشنتر چگونگی واقعیت اجتماعی و پیچیدگی ارگانیک و تحول آن نایل آمد. مقالاتی که دورکیم در خصوص تفکر اجتماعی آلمان نوشت به وی کمک کرد تا در ۱۸۸۷ میلادی در دانشگاه بوردو به مقام دانشیاری علوم اجتماعی و آموزش به دست آورد و در همان سال نیز ازدواج کرد.
سال هایی که در بوردو بود، برای دورکیم یک دوره فعالیت آفرینشگرانه بود. او در این سال ها یک رشته مقالات انتقادی مهم از جمله «نقد تاب جامعه سنتی جامعه نوین» فردیناند تونیس را منتشر کرد و سخنرانیهای افتتاحیه درس هایش را به صورت یک رشته مقالات به چاپ رساند.
وی در ۱۸۹۳ میلادی از رساله دکتری خود به زبان فرانسوی با عنوان «تقسیم کار» و نیز از رساله لاتینی خود که درباره منتسکیو نوشته شده بود، دفاع کرد. انتشار قواعد روش جامعهشناسی که در سال ۱۸۹۴ به صورت یک سلسله مقاله بود، باعث مشاجراتی شد. به دنبال قواعد، کتاب خودکشی در ۱۸۹۴ میلادی منتشر کرد و در آن بر عهده گرفت که مفید بودن برداشت خود از روش جامعهشناسی را با کار بستن آن به یک موضوع تجربی خاص نشان دهد.
دورکیم در همان سال که خودکشی چاپ شد به تأسیس مجله مشهور «سالنامه جامعهشناسی» کمک کرد. سالنامه اهمیت خاصی به آثار مربوط به جامعهشناسی دین میداد، رشتهای که دورکیم به طور فزایندهای در دورههای آخر زندگیاش به آن علاقمند شده بود.
این جامعه شناس در ۱۹۰۲ میلادی به سوربن رفت و کرسی آموزش را به دست آورد، هر چند که تا ۱۹۰۶ میلادی مقام استادی کامل را به دست نیاورد. در ۱۹۱۳ میلادی نام کرسی تدریس دورکیم طبق یک فرمان خاص وزارتی بهعنوان «علم آموزش و پرورش» تغییر پیدا کرد و تا پایان عمر در سوربن به تدریس مشغول بود.
آثار
نوشتههای دورکیم طیف وسیعی از عناوین و موضوعات گوناگون را شامل میشود. سه مضمون عمده مورد توجه او، یکی اهمیت جامعهشناسی به منزله یک علم تجربی؛ دیگری پیدایش فرد و فردیت و شکلگیری نظم اجتماعی نوین و سرانجام ریشهها و خصوصیات اقتدار اخلاقی در جامعه بود. وی در همین خصوص کتاب های تقسیم کار اجتماعی، خودکشی، صور ابتدایی حیات دینی و قواعد جامعه شناسی را به رشته تحریر در آورد.
البته بخش عمده آثار دورکیم بیشتر شامل جزواتی بود که وی برای درس های متعدد نوشت و پس از مرگش به چاپ رسید که مهمترین این آثار عبارتند از: ۲ مطالعه درباره آموزش (آموزش اخلاقی و تحول تعلیم و تربیت در فرانسه)، درس های بوردو و درباره سوسیالیسم، بحثی در سیاست مدنی و دولت (اخلاق حرفهای و اخلاق مدنی)، عملگرایی و جامعهشناسی، درس های جامعهشناسی؛ فیزیک سوم و حقوق.
اندیشههای جامعهشناسانه
همه زندگی فکری دورکیم صرف کوششی بسیار منسجم و پیگیر برای رسیدن به ۲ هدف بههم پیوسته بود: نخست اینکه او میخواست جامعهشناسی را بهعنوان علم دقیق جامعه مستقر کند؛ علمی که استقلال خود را از علوم دیگر، مانند روانشناسی با تعریف قلمرو واقعیتهای اجتماعی بهعنوان موضوع مناسب و مشروع خود اعلام دارد. دوم اینکه دورکیم درصدد بود این علم را در توضیح شالودههای جدید همبستگی که صنعتی شدن آن را ضروری ساخته بود بهکار گیرد و بدینسان، نقشی حیاتی در تعیین دوباره پایههای اخلاقی نظم اجتماعی جدید بازی کند.
دورکیم به عنوان یک جامعه شناس هیچ علاقهای به مارکسیسم انقلابی نداشت و معتقد بود، انقلاب ها تغییرات بسیار اندکی به وجود میآورند. او می گفت که دگرگونی عمیق همواره نتیجه تکامل اجتماعی دراز مدت است از طرفی دیگر وی به گرمی به سوسیالیسم اصلاح گرا متمایل بود و آن را با آرمان های بازسازی ترقی خواهانه اجتماعی خود سازگار میپنداشت.
وی عنوان میکند که جامعهشناسی به هیچ علم دیگری پیوسته نیست بلکه خود علمی ممتاز و مستقل است و احساس اینکه واقعیت اجتماعی جنبه خاصی دارد، چنان برای جامعهشناسی ضروری است که تنها معارفی که تنها بر جامعهشناسی مبتنی باشد، میتواند او را برای فهم واقعیتهای اجتماعی مهیا کند.
بهنظر دورکیم واقعیت اجتماعی مشخص و ممتاز از پدیدههایی است که در دیگر علوم مورد بحث است. وجود جبر اجتماعی؛ یعنی اجباری که هر فرد احساس میکند و بر اثر آن خود را ناچار از تطبیق و تلفیق با جامعه و قوانین اجتماعی میداند و وجدان جمعی که مافوق وجدان هریک از افراد است، خصوصیت ویژهای به پدیدههای جمعی داده که متمایز از پدیدههای فردی است.
تئوری وجدان جمعی اساس جامعهشناسی دورکیم محسوب میشود. بهنظر او وجود وجدان جمعی است که به واقعیت اجتماعی ویژگی میبخشد و آن را غیرقابل تخفیف بههرگونه واقعیت دیگر میکند. منظور دورکیم از وجدان جمعی و روح جمعی، مجموعه اعتقادات و احساسات مشترکی است که میان اعضای یک جامعه وجود دارد.
در مساله وجدان جمعی، دورکیم معتقد است که بخش عمده حالات وجدانی ما از طبیعت روانشناسی انسان بهطور کلی مشتق نمیشود، بلکه نتیجه طرز برخورد افرادی است که بههم پیوستهاند و یکدیگر را تحت تأثیر قرار میدهند و برحسب تعداد، دوری و نزدیکی از یکدیگر این اثر متقابل کم و زیاد میشود. از آنجا که وجدان جمعی نتیجه زندگی گروهی است، تنها ماهیت گروه میتواند آن را توجیه کند. بنابراین حجم و تراکم گروه نیز در چگونگی ظهور وجدان جمعی مؤثر است.
قواعد جامعه شناسی دورکیم
بهنظر دورکیم نخستین قاعده در جامعهشناسی این است که واقعیتهای اجتماعی بهعنوان اشیا مورد توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر مانند امری خارج از وجود فرد، بهطوریکه افکار و نظریات شخصی و پیشداوریهای ساخته و پرداخته قبلی در آن هیچ تأثیری نگذارد و موضوع تحقیق آنطور که هست مورد بررسی واقع شود.
دومین قاعده آنکه واقعیتهای اجتماعی بر افراد تحمیل میشود و بر آن فشار وارد میآورد. احکام اخلاقی هنجارها و قوانین، نمونههای روشنی در این زمینه هستند.
سوم آنکه پدیدههای اجتماعی از استقلال و موجودیت برخوردار هستند و برای تبیین آنها باید از توسل بهعلل بیولوژیکی و روانی احتراز کرد و بهعلل اجتماعی روی آورد. بدین ترتیب استقلال جامعهشناسی بر پایه واقعیتهای اجتماعی نهفته است. بنابراین دورکیم از یک طرف از خارجی بودن پدیدههای اجتماعی نام میبرد و از طرفی دیگر از شرایط ذهنی و درونی بودن تصورات افراد؛ یعنی وجدان جمعی سخن به میان میآورد. خلاصه آنکه به عقیده دورکیم برای اینکه پدیده اجتماعی خاصی را بیان کنیم تنها کافی نیست که علل آن را تعیین کنیم بلکه باید وظایف آن را در کل نظام اجتماعی تجزیه و تحلیل کنیم.
درگذشت
سرانجام این جامعه شناس مطرح فرانسوی که پیش از کریسمس ۱۹۱۵ میلادی مطلع شده بود که پسرش آندره درجنگ جهانی اول کشته شده با ضربه روحی شدیدی مواجه شد که دیگر هرگز ترمیم نشد تا اینکه ۲ سال بعد در ۱۵ نوامبر ۱۹۱۷ میلادی خودش نیز چشم از جهان فروبست.