تهران- ایرنا- مواجه با بیماری کرونا در دوران کنونی، با مواجهه با «مرگ تقدیرگرایانه»، از این نظر که در اثر بی‌مبالاتی رخ داده و تنها خود شخص را درگیر نمی کند؛ مسئولیت‌های زیادی را در قبال جامعه به همراه داشته و چه به لحاظ فرهنگی و اخلاقی و چه به لحاظ ملاحظات دینی، پیامدهای زیادی در پی دارد.

تیتر برجسته "هلهله در میانه میدان رقص مرگ" روایتگر چالاکی و دلدادگی نمادین افراد عاشق‌پیشه از جنس لیلی و مجنون یا خسرو شیرین نیست که دستیابی به معشوق را در «فنای» خود به جستجو نشستند. چون «عشق‌های مجازی» نه‌تنها شایسته سر به کف گذاشتن نیست، بلکه اگر خارج از «عرف» و «شرع» صورت گیرد، مایه ننگ و عار بوده و رسوایی به بارمی آورد.

عشق‌هایی کز پی‌رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

 سریال دراماتیک «عشق مجازی» تداعی‌گر لذات جنسی صرف است. کسانی که در این نقش روی پرده ظاهر می‌شوند، بیشترین لذات را در تماس مستقیم «سکسی» و «هم‌نفس» شدن می‌برند. هرچند استقبال خطر در جهت وصال محبوب غیرحقیقی، درآغوش گرفتن مرگ از چند قدمی است، اما پیشی گرفتن آن از عنوان فوق، آن‌هم در نبود یک جایگزین، بسیار بعید و دور از انتظار می نماید.

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

 باور مکن که دست ز دامن بدارمت

این فراز حتی، روایتگر رقص و سماع «خنیاگران» (اعم از عارف و صوفی) که خود را فنا شده در معبود می‌بینند، هم نیست. زیرا این رقص دارای حرکات موزون همراه با خلسه‌ها و شطحیات است. پیشران در این‌گونه رقص و سماع، لذاتی از جنس عارفان است.

من همان‌دم که وضو ساختم از چشمه عشق

چهار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست.

تازه وصال دوست در این داستان در بسیاری از اوقات بدون هلهله و جذب نگاه‌های بشری است و عافیت و امنیت را در پی دارد.

هرکه را اسرار حق آموختند

 قفل کردند و دهانش دوختند

هلهله و شادی در میانه میدان رقص مرگ، پرده‌ای از یک «نمایشنامه» هم نیست که خیال را با برخی از واقعیت‌ها درهم می‌آمیزد.

«راوی» در این نمایشنامه که با ریتم‌هایی از موسیقی هماهنگ شده و یک داستان شوکه کننده و فانتزی عرضه می دارد، تلاش دارد از طریق این صنعت تا آخرین سکانس، نگاه و ذهن تماشاگران را به خود معطوف سازد. این وضعیت بدون خطر مرگ و در کمال سلامتی انجام می‌شود.

شاید عنوان«هلهله در میانه میدان رقص مرگ» از یک مسئله تلخ حکایت دارد. این مسئله حکایت واقعیت دیروز و فردا نیست، حکایت امروز ماست. به گفته «خواجه عبدالله انصاری»: «دی رفت و باز نیاید، فردا را هم اعتماد نشاید» (گذشته‌ها گذشته و به فردا هم اعتمادی نیست).

روایت تلخ امروز، همان قصه شیوع ویروس کرونا و مرگ مستتر در آن است که در اثر آن، جان شیرین بسیاری را گرفت. (که از این بابت به روح تمامی آنان درود نثار می‌کنیم و علو درجات را برای آنان آرزو داریم).

این عنوان به‌صراحت بیان می‌دارد که: «نه بیماری کرونا عادی است و نه مرگ کرونایی معمولی است». اگر «لاابالی‌گری» در مرگ ارادی و استشهادی عزت‌آفرین است و در تعالیم دینی که صورت یک مانیفیست دارد، گفته‌شده: «بهشت زیر سایه‌های شمشیر است».

اما قصه کرونا قصه بسیار متفاوت‌تر از تمامی قصه‌هاست. در صورت بی‌مبالاتی عمدی نسبت به این ویروس خطرناک و گسترده کردن دایره آن، نه‌ تنها بهشت در انتظار نیست بلکه تعهد و پاسخگویی را هم درپی دارد.

یعنی در اثر بی مبالاتی هم نسبت به خود مسئولیم، چون هشدارها را جدی نگرفتیم و نفس را به نابودی کشاندیم و هم باعث مرگ بندگان دیگر خداوند شدیم.

اگر حضرت «قاسم» در شب عاشورا در فنا شدن بی‌تابی می‌کرد و مرگ را از عسل شیرین‌تر می‌دانست، یا «علی‌اکبر» می‌گفت: «من باکی از مرگ ندارم» یا حضرت «علی»(ع) می‌گفت: «انس من نسبت به مرگ همانند انس فرزند نسبت به پستان مادرش»، اما این موضوع در رابطه با بیماری کرونا کاملاً متفاوت است:

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

به عبارتی، بی‌مبالاتی کردن نسبت به کرونا، مسافرت‌های دسته جمعی درون و برون شهری و گرفتارشدن به این بیماری و در نتیجه مرگ، هیچ افتخاری برایش قابل‌تصور نیست.

این عنوان مخلوطی از «حقیقت» و «واقعیت» است. حقیقی است چون باید از آن ترسید و هشدارها را باید جدی گرفت و علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد، «واقعی» است چون آن را به‌عنوان امر واقع می‌بینیم.

زلیخا گفتن و یوسف شنیدن

 شنیدن کی بود مانند دیدن

کرونا و مرگ نهفته در آن‌، یک واقعیت است. واقعیت، ملموس‌تر از حقیقت است و «وقوع» شرط اصلی آن است. چون ویروس کرونا باعث بیماری و مرگ است، یک «حقیقت» است و چون «واقع» می‌شود، یک «واقعیت» است. پس کرونا یک رخداد حقیقی است که به‌طور مکرر در حال وقوع است. ویژگی امر واقع این است که قابل «تجربه» کردن است اما قرار نیست همه تجربه کنیم تا پند بگیریم. همین‌که هر روز و شب «دیو» فاجعه تکرار می‌شود، برای تجربه و عبرت ما کافی است. «آزموده را آزمودن» خطاست. با این وجود، به‌رغم وقوع و شیوع گسترده کرونا به‌عنوان امر واقع و حقیقی، بسیاری هنوز این مسئله را جدی نگرفته و «بی‌مبالاتی» را پیشه کردند.

تصویری از ترافیک‌های سنگین در شاهراه‌ها حکایت از این دارد که بسیاری «کما فی السابق» مسافرت‌های خود را ترک نکردند. این نشان می‌دهد که هنوز عمق فاجعه درک نشده است. بسیاری گمان می‌کنند از راه دور، دستی برآتش دارند. حال آن‌که در اثر عدم رعایت مسائل بهداشتی و قطع رفت و آمد، کرونا از رگ گردن به ما نزدیکتر است.

با این تفاسیر، ذکر چند نکته در این زمینه اجتناب‌ناپذیر است:

۱. تشکیل زنجیره‌های جدید از شیوع کرونا که در اثر عدم رعایت جنبه‌های امنیتی و مسافرت‌های درون و برون شهری صورت می‌گیرد، ریشه در نگاه‌های هوس آلود و نادیده انگاشتن آژیر خطر و یا رقص مرگ است.

۲. مسافرت، نشست‌های دورهمی، حضور سهل‌انگارانه در مکان‌های پر ازدحام همان شور و شعف در میانه میدان رقص مرگ است.

۳. اوج و تشکیل زنجیره جدید از شیوع این بیماری هوشمند به دلیل عدم درک عمق فاجعه است.

۴. ویروس کرونا ایمان ندارد، مومن و غیرمومن نمی‌شناسد. این‌که گفته می‌شود: بیماری از طرف خداست، واقعیت ندارد. این‌که ما به چیزی ایمان داشته باشیم، آن را تبدیل به واقعیت نمی‌کند.

۵. لاابالی‌گری نسبت به ویروس کرونا باعث شیوع و گسترش آن شده و برای کسی که آن را شایع کرده، مسئولیت داشته و حق سایر افراد جامعه هم بر گردن اوست. کسی که به دیگران ضرر مالی و جانی می‌زند، در نگاه قواعد حقوقی و فقهی «مسئولیت‌آور» است. قتل یک نفر، کیفری همچون قتل همه را دارد. قتل یک نفر باعث سلب امنیت از همه مردم است. چون انسان‌ها به‌منزله اعضای یک پیکرند، پس قتل یکی، قتل همه است. (سوره مائده/ ۲۲)

۶. «احتیاط» راه نجات است. کرونا دشمن هوشمندی است باید با دشمن هوشمند محتاطانه برخورد کرد تا به ساحل نجات رسید. نه‌ تنها باید از ویروس کرونا ترسید و فرار کرد، بلکه از هر چیزی که خطرآفرین و بیم جان در آن وجود دارد، باید احتیاط کرد و به عافیت گذر کرد. به گفته «حافظ»:

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در آن درج است

کلاهی دلکش است اما به تَرک سر نمی‌ارزد.