ویلیام شکسپیر در ۲۶ آوریل ۱۵۶۴ میلادی در دهکده ایوان انگلیس دیده به جهان گشود. در زندگی نامه وی اینگونه آمده است: در اوایل سده ۱۶ میلادی در دهکدهای نزدیک شهر استراتفورد در ایالت واریک انگلیس زارعی موسوم به ریچارد شکسپیر زندگی می کرد. یکی از پسران او به نام جان در حدود سال ۱۵۵۱ به شهر استراتفورد آمد و در آنجا به شغل پوست فروشی پرداخت و ماری اردن دختر یک کشاورز ثروتمند را به همسری برگزید، این زن پسری بدنیا آورد و نامش را «ویلیام» گذاشت، این کودک به تدریج پسری فعال، شوخ و شیطان شد و به مدرسه رفت و مقداری لاتین و یونانی آموخت اما به علت کسادی شغل پدر ناچار شد، برای امرار معاش مدرسه را ترک کند و شغلی برای خود دست و پا کند.
این نمایشنامه نویس نامدار انگلیسی در ۱۸ سالگی با دختری به نام آن هثوی ازدواج میکند و حاصل این ازدواج ۲ دختر و یک پسر هستند. شکسپیر بعد از ازدواجش به لندن رفت و تحت تأثیر هنر پیشگان سیار و هنر نمایی آنان قرار گرفت. شکسپیر پس از ورود به لندن به سراغ تماشاخانه های مختلف رفت. در آغاز بیشتر به حفاظت اسب های مشتریان مشغول بود اما کم کم به درون تماشاخانه راه یافت و به تصحیح و تکمیل نمایشنامههای ناتمام پرداخت و خود روی صحنه آمد و نقش هایی ایفا کرد و وظایف دیگر پشت صحنه را بر عهده گرفت، باید خاطر نشان کرد که در زمان شکسپیر اجرا نمایشها به گونهای بود که نمایشنامه نویس در نقش کارگردان اثر هم بود. البته باید گفت که با ۲ چکامهای که شکسپیر در سالهای ۱۵۹۳ و ۱۵۹۴میلادی به چاپ رساند، اشعار او زودتر از نمایشهایش چاپ شدند و در ۱۵۹۴ میلادی شکسپیر در نمایشنامهای کمدی در حضور ملکه الیزابت اول در قصر گرینیچ بازی کرد و در ۱۵۹۷میلادی نخستین کمدی خود را به نام تلاش بیهوده عشق در حضور ملکه نمایش داد از آن پس نمایشنامه های او مرتباً با حمایت ملکه نمایش داده می شد.
شکسپیر در نگاه منتقدین
شکسپیر در زمان حیاتش توانست، معتبرترین نشان ملی انگلیس را دریافت کند و بسیاری از منتقدین بر این باور هستند که بهتر از شکسپیر در زمینه نمایشنامه نویسی وجود ندارد و نخواهد داشت به همین دلیل از او با عنوان بزرگترین نمایشنامهنویس تاریخ ادبیات انگلیس یاد میشود. نمایشنامهنویسی که با آثار فاخر خود توانست یکی از شاخصترین افراد در ادبیات نمایشی جهان شود. همچنین نقشی که شکسپیر در ادبیات انگلیس ایفا کرد، آن قدر پررنگ و قابل تحسین است که او را همتراز با فردوسی در شعر فارسی و هومر در شعر لاتین میدانند و او را پدر ادبیات امروزی انگلیسی نیز مینامند چرا که تعداد لغات غیرتکراری آثار او ۲۹ هزار و ۶۶ عدد بوده و محققان کلمات جدیدی که او به انگلیسی افزود را تا یک هزار و ۷۰۰ کلمه شمردهاند، برای نمونه کلمات Critical به معنای منتقدانه یا unscarred به معنی شخصی که نترسیده یا حتی کلمه useful نیز جز کلماتی به شمار می رود که وی خلق کرده است.
بن جانسن که از نویسندگان معاصر شکسپیر بود، در باره شکسپیر گفت: من این مرد را دوست داشتم و به خاطره او، مثل دیگران، به حد پرستش احترام می گذارم، شکسپیر در نیمه سده ای می زیست که انگلیس یکی از مهمترین ادوار تاریخ خود را طی می کرد. پیرامونش مملو از سیاستمداران، مکتشفان، نویسندگان و سیاحان نامدار بود؛ ولی او توانست بین این مشاهیر مقامی بلند پایه برای خود کسب کند. در ۵۲ سال عمر خود ۳۶ نمایشنامه و غزلهای بسیار، باضافه قطعات منظوم دیگر نوشت. اگر چه شکسپیر در عصری می زیست که حوادث شگفت انگیز بیشمار روی می داد، ولی این وقایع برای وی موضوع نمایشنامه هایی که مورد پسند مردم همان دوره باشد، قرار نگرفت. تمایل او بیشتر بر این بود که به گذشته بازگردد و به دنیای تصویر و خیال و عشق و ارواح و پریان پا گذارد. بنابراین باید گفت به همان درجهای که سعدی، حافظ و فردوسی مظهر تفکر و زبان و ادبیات ایرانیان هستند و گفتههای آنان زبانزد خاص و عام است، شکسپیر هم در تمدن انگلیس مقامی بسیار ارجمند دارد که شواهد آن در تشکیل انجمنهای مخصوص برای قرائت نمایشنامههای او دستههای سیار یا ثابت هنر پیشگان حرفهای یا تفننی به نام گروه شکسپیر و همچنین تصاویر و مجسمههای متعدد از او و بازیگران نمایشنامههای او، نامگذاری خیابان ها و خانهها به نام او کاملاً مشهود و محقق است. حتی جملات و گفتههای او به صورت کلمات قصار و ضرب المثل در گفت وگوهای روزمره به گوش میرسد، بدون این که گوینده یا شنونده از منبع حقیقی آن آگاه باشد.
خدمات فرهنگی و هنری و ویژگی آثار شکسپیر
شکسپیر ۳۹ نمایشنامه، ۱۵۴ غزلواره و ۲ قصیده در کارنامه ادبی خود بر جای گذاشته است و این آمار او را به پرکارترین نویسنده سده شانزدهم میلادی تبدیل میکند. نمایشنامههای شکسپیر را میتوان به چند دسته اصلی تقسیم کرد: نمایشنامه تراژدی که در این خصوص آثار بیبدیل و ستودنی از خود به یادگار گذاشته برای نمونه میتوان به شاه لیر، هنری ششم، هملت، اوتللو، جولیوس سزار، آنتونی و کلئوپاترا، کوریوانوس، رومئو و ژولیت و مکبث اشاره کرد. شخصیتهای این داستانها برداشتی زنده از خلقوخوی نامناسب و عالمگیر انسانی هستند. برای نمونه شخصیت هملت در نمایشنامهای به همین نام، نشانگر خیانت، کیفر، زنا و فساداخلاقی است. این فسادهای اخلاقی معمولاً قهرمان داستان را در طول نمایش تخریب کرده و روند داستان را تغییر میدهد.
یکی از دیگر از آثار وی، نمایشنامه های کمدی هستند که شامل: شب دوازدهم، رویای شب نیمه تابستان، تاجر ونیزی، حکایت زمستان، درد بیهوده عشق، دو نجیبزاده ورونایی، رام کردن زن سرکش، کمدی اشتباهات و هیاهوی بسیار برای هیچ را میتوان نام برد. همچنین باید خاطر نشان کرد که بیشتر نمایشنامههای وی مضمونی تاریخی داشتند، برای نمونه نمایشنامههای ریچارد دوم، هنری ششم (قطعات ۱و ۲و ۳) و هنری پنجم نتایج مخرب حکومتهای ضعیف و فاسد را به نمایش در میآوردند که توسط مورخان درام به عنوان روش شکسپیر در توجیه ریشههای سلسله تئودور تفسیر شده است. نمایشنامه های تاریخی او به وقایع بی روح و کهنه روح تازه می بخشند و شخصیت های واقعی ادوار مختلف را با طرز فکر، عادات و خصوصیات هر کدام برای خواننده مجسم می سازند. قدرت او در تلفیق و ترکیب صحنه های پراکنده و ارایه آنها به صورت یک جریان واحد، حاکی از زبردستی بی نظیر او در فن نمایش است. او قادر است تا تماشاچی را بی اختیار به خنده وادارد یا اشک تاثر او را سرازیر کند.
در اغلب نمایشنامه های او ارواح یا پریان و جادوگران نقش دارند. نمونه آن اوبرون و پک، روح قیصر، روح پدر هاملت و سه خواهر جادو گر(در مکبث) است، بنابراین نمایشنامه های او از لحاظ تنوع موضوع، دامنه وسیع واژگان، طرز تشریح وقایع و وحدت هدف و نتیجه کم نظیر است و اگر چه در هر نمایشنامه وقایع متعددی مانند رشته های رنگارنگ به هم بافته شده اما گویی که همه این رشته ها تزییناتی است که در عین حالی که به این قالب بزرگ ادبی شکوه و جلوه خاص می بخشد، سادگی و پیوستگی و وحدت زمینه اصلی را از میان نمی برد و از لطف و تناسب آن نمی کاهد. همچنین بسیاری بر این باور هستند که هنر شکسپیر در نمایشنامه نویسی تنها از لحاظ توجه کامل به وضع صحنه و تغییرات آن نیست، بلکه او مانند یک روان شناس می داند که چطور صحنه غم انگیز را با صحنه خنده آور تلفیق کند تا جنبه های مختلف حواس پنجگانه را اقناع کند و با ایجاد اوضاع متضاد بر یک احساس معین با نکته مخصوص تاکید ورزد و از پیمودن راه افراطی خودداری نماید.
وی در سده شانزدهم و هفدهم میلادی میزیست و به زبان انگلیسی باستان صحبت میکرد، این زبان با زبان انگلیسی معاصر بسیار متفاوت است. به همین دلیل خواندن آثار شکسپیر به زبان اصلی بسیار مشکل است اما آثار وی آنقدر مهم و دارای اهمیت هستند که در طول سالیان علاوه بر ترجمه به زبانهای مختلف در زبان انگلیسی هم متناسب با اقتضای زمان آسانسازی شدهاند، بنابراین نخستین نمایشنامههای شسکپیر به سبک مرسوم آن دوران و با بهکارگیری استعارهها و عبارات لفظی سنگین و استادانه نوشته میشد که به طور طبیعی با طرح داستانها و شخصیتهای نمایشنامههای او همتراز نبود اما از آنجایی که شکسپیر نویسندهای خلاق بود، اهداف خود را با سبک نوشتاری سنتی آن دوران تطبیق داد و جریان تازهای را در ادبیات راه اندازی کرد.
نخستین آگاهی ایرانیان از شکسپیر
اهمیت آثار شکسپیر آن قدر زیاد است که محققان معتقدند شکسپیر تنها نویسنده انگلیسی زبان است که آثارش به همه زبانهای دنیا ترجمه شده است. در ایران نام شکسپیر برای نخستین بار در زمان فتحعلی شاه بر سر زبانها افتاد و میرزا صالح شیرازی موسس نخستین روزنامه ایرانی در سفرنامهاش به غرب از اندیشه شکسپیر نام میبرد، بنابراین از آن زمان به بعد هم گروه بزرگی از مترجمان، آثار شکسپیر را به فارسی برگرداندهاند. یوسف اعتصامی پدر پروین اعتصامی در نخستین شماره مجله فرهنگی بهار، شرح جامعی از زندگی وی نوشت و منتشر کرد. بعد از مجله بهار، مجلات و مطبوعات دیگری اشعار شکسپیر را چاپ میکردند اما نخستین شخصی که مکبث شکسپیر را کامل ترجمه کرد، علی اصغر حکمت بود که میان سال های ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۰ خورشیدی این نمایشنامه را در مجموعه کتابی به نام شاهکارهای شکسپیر همراه با ۲ نمایشنامه دیگر، هملت و رومئو و ژولیت، منتشر کرد. اما یکی از بهترین ترجمهها از نمایشنامه مکبث را داریوش آشوری ارایه داده است این ترجمه توسط نشر آگه در ۱۳۷۸خورشیدی چاپ شده است.
وفات
این نمایشنامهنویس مطرح در دنیا در ۲۳ آوریل ۱۶۱۶میلادی در حالی که ۵۲ سال داشت، دیده از جهان فروبست و گنجینه بیبدیل ادبی خود را برای تمام مردم جهان به یادگار گذاشت آرامگاه او در کلیسای ترینیتی در استراتفورد قرار دارد. او قطعهای ادبی نیز برای روی سنگ قبر خود گفته که بر آن حک شدهاست:
تو را به مسیح از کندن خاکی که اینجا را دربرگرفته دست بدار!
خجسته باد آنکه این خاک را فروگذارد و نفرین بر آنکه استخوانهایم بردارد!