خودشیفتگی یا نارسیسیسم در روانشناسی بیانگر عشق افراطی به خود و تکیه بر خودانگاشتهای درونی است. نارسیسیسم از ریشه لغت یونانی شده نارسیس (نرگس، اسطوره نارسیسیوس) گرفته شدهاست. نارسیس یا نرگس، مرد جوان زیبایی بود که از عشق اخو (اکو) دوری کرد و برای همین محکوم به عشق ورزیدن به تصویر چهره خود در یک استخر آب گردید. نام گل نرگس برگرفته از این افسانه است.
جون آکوچلا در کتاب دگردیسیهای اووید در توضیح داستان نارسیس مینویسد: مرد جوان زیبایی که زنها شیفتۀ اویند اما خودش نمیداند چرا و آرزو دارد که تنهایش بگذارند، روزی در جنگل، به آبگیری میرسد و خم میشود تا آب بنوشد. عکس خود را در آب میبیند و عاشق خود میشود. از شدت این غم (که نمی تواند به عشق خود یعنی چهره انعکاس یافته خود در آب) برسد، نه چیزی میخورد و نه میخوابد. در آخر، سرش را روی چمنزار میگذارد و میمیرد.
واژۀ نارسیسیسم در زبان انگلیسی از نام او برگرفته شده و به معنای خودشیفتگی افراطی است. با پیشرفت روانشناسی، باورها دربارۀ خودشیفتگی بسیار پیچیدهتر شده است. فروید که خودشیفتگی را مشکلی صرفاً زنانه تلقی میکرد، معتقد بود زنها تنها به این دلیل خود را میآرایند که به مردها دست یابند. این تمرکز روی زیباییهای فیزیکی سبب شده است که آنها ازخودراضی و از نظر احساسی ضعیف باشند. بعدها اساتید روانشناسی تلاش کردند علمیتر از فروید با موضوع برخورد کنند و به بررسی علائم بیرونی خودشیفتگی بپردازند. در سال ۱۹۸۰، این موضوع جای خود را در راهنمای تشخیصی و آماریِ اختلالاتِ ذهنی «انجمن روانپزشکی آمریکا» باز کرد. طبق آخرین نسخۀ این راهنما، ویژگی اصلی خودشیفتگی، تکبر است. افراد خودشیفته دربارۀ موفقیتهای خود اغراق میکنند، معتقدند که آدمهای خاصی هستند و تنها افراد خاص میتوانند درکشان کنند. نسبت به دیگران، احساس همدردی ندارند، به سایرین حسادت میکنند و معتقدند که در مقابل، دیگران هم به آنها حسادت میورزند و توانایی تحمل نقد را ندارند. ما معمولاً قضاوت میکنیم و میگوییم فردی خوب است یا بد اما در این راهنما افراد یا بیمار هستند یا سالم.
قطعا سبک زندگی و موقعیت فرد در زندگی اجتماعی میتواند نقش مهمی در زندهشدن یا تقویت خودشیفتگی در شخصیت وی ایجاد کند. براین اساس برخی از مشاغل بالقوه در معرض خودشیفتگی و نگاه متکبرانه به سایر افراد و دیگر ردههای منزلتی در جامعه هستند. یکی از مهمترین ردههای شغلی و پایگاههای منزلتی که بعضا به صورت بالقوه در معرض خودشیفتگی قرار دارند، کسانی هستند که تحت عنوان سلبریتی از آنان یاد میکنیم. آدمهایی که اگرچه تنوع و تکثر گوناگونی از تربیت و شخصیت و پیشینههای فردی را پشت سر خویش دارند اما در یک موقعیت باهم اشتراک دارند و آن برجستگی نام و شهرت در فضای حقیقی یا مجازی است.
این برجستگی به صورت بالقوه موقعیت منحصر به فردی را برای فرد ایجاد میکند که افراد بسته به داشتههای قبلی و آنچه شخصیت امروزینشان را شکل داده است، در این جایگاه واکنشها و رفتارهای متفاوتی را بروز میدهند.
بر این اساس، شاهد این موضوع هستیم که برخی سلبریتیهای داخلی و خارجی گاهی رفتارهایی عجیب و بعضا بسیار دور از فرهنگ رایج و حتی در ضدیت با آن را از خود بروز میدهند. برخی عقیده دارند که چنین رفتارهایی در راستای برجسته ساختن بیش از پیش فرد صورت میگیرد؛ البته نگاهی تخصصیتر به این موضوع و تحلیل آن در قالب نظریات روانشناختی و جامعهشناختی با محوریت خودشیفتهگی رفتار آنان را نتیجهای از تصورات و موقعیت برتری میداند که به آنان اجازه رفتاری متفاوت می دهد؛ متفاوت در مقایسه با رفتارهای دیگرانی که از نظر آنها پایین تر از آنان هستند و باید که در چارچوبها رفتار کنند.
رفتارهایی که فعالیت های انسانی و چهره رسته ای دیگر از این قشر را نیز علیرغم همراهی و همدلی با جامعه در شرایط نامساعد و دوری از هرگونه حاشیه رفتاری نامناسب تحت تاثیر قرار می دهد و در بسیاری موارد باعث القای ذهنیتی جمعی در مورد آنها می شود در حالیکه جمع بستن این ذهنیت به تمام سلبریتی ها دور از انصاف خواهد بود.
نمونههای بیشمار مثالهایی از سنتشکنی (نه در معنای مثبت)، قانونگریزی و بیاخلاقیهایی که از برخی سلبریتیها گزارش میشود را میتوان در قالب همین موضوع درک کرد.
هر از چندگاهی و به ویژه این روزها و به لطف گسترش فناوریها در فضای مجازی، شاهد رفتارهای ناپسندی از برخی سلبریتیها هستیم که برای مدتی وجدان جمعی را آزرده خاطر میکنند. از توهین و تحقیر به ارزشهای جامعه و فرهنگ گرفته تا زیرپاگذاشتن اخلاق انسانی و تحقیر دیگر ردههای منزلتی جامعه و رفتاری که به تازگی از سحر قریشی در مواجهه با یک پاکبان صورت گرفته است.
رفتاری که با اعتراض و واکنش های مختلف در جامعه مواجه و وی را به توضیح و عذرخواهی در فضای مجازی واداشت، اما متاسفانه به نظر می رسد که این رفتار (اشتباه و عذرخواهی) تعمدا (جهت مطرح شدن بیشتر) و یا سهوا در حال تبدیل شدن به یک رویه و عادت شده است.
اگرچه بررسی و تحلیل این موضوعات به صورت موردی میتواند درکی از چرایی نوع مواجهه برخی سلبریتیها به دست بدهد اما شاید چاره و درمان کار جزءنگری نباشد و برای اثرگذاری لازم باشد تا چنین رفتارهایی را در قالبی کلانتر یعنی نوع جامعهپذیری و باز جامعهپذیری مشاغل تعریف کرد.
خبرنگاران در جشنوارۀ های فیلم فجر کم شاهد رفتارهای خودبرتر بینانه برخی از سلبریتیها و چهرههای محبوب در مقام بازیگر و کارگردان و ... نبودهاند که اساسا نه تنها رنگی از حرفهایگری نداشت که تمام اصول اخلاقی و انسانی را هم به چالش میکشید. درحالی که خبرنگاران به عنوان رسانه، در کاخ جشنواره حضور دارند تا بازتاب دهنده محصول کار بازیگران و فیلمسازان و واسطه رساندن صدای آنان به مردم باشند.سلبریتیهایی که در نشستهای رسانهای فیلمهایشان خودشیفتگی را به بارزترین نحو نمایش میدادند و صراحتا و بارها اعلام میکردند که رسانه و خبرنگار در جایگاهی نیست که ما را به چالش بکشد و یا توضیحی از باب چرایی کارمان مطرح کند.
این همه توهم دربارۀ خود و منِ برتر از کجا میآید؟ آیا اگر رسانه در معنای رسمی و غیررسمی (فضای مجازی) و مخاطب این رسانه (یعنی مردم) نباشد، سلبریتی وجود خواهد داشت؟ چرا با تغییر نقشهای اجتماعی، تصور و ادراکات ما در این حد نسبت به خودمان مغشوش میشود؟
همه اینها درحالی است که برخی از سلبریتیها که همواره و در هر بحران روزنی برای نمایش مییافتند، در روزها و ماههای اخیر جزو خنثیترین گروهها بودند و این سوال به شکل جدی در جامعه مطرح شد: چرا در زمانی که مردم (که آنان همواره سرمایههای مادی و اجتماعیشان را به آنان مدیوناند و هر زمان که مغتنم است از آنها یاد میکنند) بیش از هر زمان دیگری به کنشگری گروهها و قشرهای اثرگذار نیاز داشتند، انفعال پیشه کردند؟
رفتار افرادی چون سحر قریشی موضوع جدیدی نیست و بسیاری از سلبریتیها و غیرسلبریتیهایی که در ردههای برجسته مالی، نخبگی یا قدرت قرار دارند این خودبرتربینی و بالابودن نسبت به تودۀ یا عامۀ مردم را در درون دارند؛ گاهی آن را بروز میدهند و برخی در نهان به آن معتقدند. موضوعی که نمود بیرونی آن را امروز و در مواجهه این افراد با بحران کرونا میتوان برجسته دید.
اتفاقا که این موضوع هم بار دیگر با نظریه خودشیفتگی قابل تحلیل است و نشان می دهد که چگونه برخی از سلبریتیها که علاقۀ وافری به نمایش خود و منِ برتر خویش دارند، در هنگامۀ یک بیماری و بحران جدید که این بار تهدیدی فردی محسوب میشد، پا پس کشیدند چرا که فردیت خویش را برتر از جامعه یافته و نمایش را فدای سلامتی خویش کردند. موضوعی که روی دیگر آن مواجهۀ کادردرمان با موضوع و از خودگذشتگی برای جمع و فاصله گرفتن از فردیت در بین این ردۀ شغلی بود.
شاید یکی دیگر از نکات مثبت کرونا به چالش کشیده شدن تعاریفی باشد که در ذهن نسبت به جایگاه و ارزش افراد و مشاغل داریم؛ مانند دانشمند اسپانیانی که بیان کرد «وقتی حقوق مادی یک دانشمند در جامعه چیزی حدود یک دهم (یا بعضا یک صدم) سلبریتیهایی چون لیونل مسی است، در بحران هم به سراغ آنها بروید!» (نقل به مضمون)، شاید باید تعریفی دوباره از جایگاه و پایگاه آدمها، مشاغل، مناصب و موقعیتها به دست داد تا کمی به تعریف جامعهشناختی نقش (نقش مجموعهای از حقوق و انتظارات در هر جایگاه است و نه صرف انتظارات و توقعاتی که افراد نسبت به جایگاه خویش دارند) نائل شویم.