تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۵:۳۶

تهران- ایرنا- لودویگ ویتگنشتاین از مهمترین فلاسفه سده بیستم به شمار می‌رود که فلسفه را نوعی درمان برای بشر می‌دانست تا او را از افتادن در ورطه مشکلاتی که راه‌حلی برایشان نیست، برهاند. آثار این نابغه بزرگ در فلسفه زبانی و تحلیلی تاثیرات عمیقی در میان فیلسوفان هم‌عصر و بعد از خودش به‌وجود آورد.

بشر از نخستین روز حیات بر کره خاکی، همواره با پرسش هایی اساسی و معماگونه درباره خود و جهان روبرو بوده است. از همان آغاز پیدایش فلسفه، عقیده متفکرانی که به این نوع پژوهش ها سرگرم بودند، این بود که نظریاتی را که درباره خود و جهان قبول می کنیم، باید مورد رسیدگی دقیق قرار گیرد تا مشاهده کنیم که آیا اینها از نظر عقل پذیرفتنی هستند؟ در میان افرادی که به دنبال فلسفه آفرینش جهان بوده اند می توان به لودویگ ویتگنشتاین‌، فیلسوف اتریشی اشاره کرد. او یکی از فلاسفه نیمه دوم سده بیستم به شمار می رود که توانست نظریه های مختلفی در خصوص زیباشناسی و اخلاق ارایه کند.

زندگینامه ویتگنشتاین‌

لودویگ ویتگنشتاین‌ ۲۶ آوریل ۱۸۸۹ میلادی در وین اتریش و در خانواده ای متمول چشم به جهان گشود. مادرش یکی از موسیقی‌دانان بنام بود، چنانچه اهالی موسیقی صاحب‌نامی همچون یوزف یواخیم، یوهانس بـرامس و گـوستاو مالر به منزل آنها رفت‌وآمد داشتند. ویتگنشتاین نیز از قریحه موسیقی قابل ملاحظه‌ای برخوردار بود. تحصیلات در رشته مهندسی او را به منچستر کشانید و پس از آن علاقه بـه‌ ریـاضیات‌ را در او پرورش داد اما با خواندن کتاب اصول ریاضیات برتراند راسل بود که به فلسفه ریاضی علاقه‌مند شد. ویتگنشتاین در ۱۹۱۱ میلادی به دانشگاه کمبریج رفت و زیر نظر راسل‌ به‌ تحصیل پرداخت و در همان‌جا مطالعاتی‌ را آغـاز کـرد که بعدها در قالب رساله منطقی- فلسفی انتشار یافت.

ویتگنشتاین با وجود معلولیت جسمی و تعلق به خانواده‌ای صاحب نفوذ با شروع‌ جنگ‌ جهانی‌ اول در مقام سربازی ساده به ارتش پیوست‌ و سرانجام‌ بـه درجـه افـسری نایل آمد و همواره خطرناک‌ترین مـأموریت‌ها را مـی‌پذیرفت. هنگامی که به اسارت نیروهای ایتالیایی درآمد، دست ‌نوشته‌ رساله منطقی-فلسفی در کوله سربازیش بود. ویتگنشتاین در این اثر چنین نتیجه گرفته است کـه هـر آنـچه فلسفه سعی در گفتن آن داشته بی‌معناست و به قالب کـلام درنـمی‌آید. صداقت‌ فکری‌ ویتگنشتاین موجب شد تا او فلسفه را رها کرده به تدریس‌ در مدارس روستایی اتریش روی آورد.

ویتگنشتاین از مباحثات خود با دوستان و فلاسفه دیگر چنین نـتیجه گـرفت‌ که‌ رساله‌اش در رفع و حل همه مشکلات فلسفی موفق نبوده است و چنین بود که‌ سرانجام‌ در ۱۹۲۹ میلادی به کـمبریج بـازگشت و بـا ارایه رساله منطقی-فلسفی موفق به دریافت درجه دکتری شد. ویتگنشتاین درپی آن بـه تـدریس در کـمبریج و شرح و بسط اندیشه‌ای پرداخت که بعدها، پس‌ از مرگش در قالب کتاب جستارهای فلسفی انتشار یـافت. او در  ۱۹۳۹ میلادی صـاحب کرسی‌ فلسفه‌ شد که پیش از آن جورج ادوارد مورد عهده‌دار تدریس آن بود اما با شروع جـنگ جـهانی دوم مرخصی گرفت و داوطلب خدمت در جنگ شد.

ویتگنشتاین هرگز مطالب نظام‌مند یا مفصلی در مـوضوع زیـبایی‌شناسی‌ ننوشت‌ اما پیداست که زیباشناسی و اخلاق از علایق همیشگی او بوده‌اند. او در ۱۹۴۹ میلادی‌ اظهار داشت که با وجود جـالب‌بودن پرسـش‌های علمی‌، فقط‌ پرسش‌های‌ مفهومی و زیباشناختی برایش جذاب هستند. او همچنین‌ گفته‌ است: ‌«ممکن است حـل یـک مساله علمی برایم علی‌السویه باشد اما در مورد مسایل زیباشناختی چنین نیست.»

مفهوم عرفان از نظر ویتگنشتاین 

ویـتگنشتاین‌ به هـنر، بـه‌ویژه موسیقی‌ با شگفتی تمام می‌نگریست و اظهار می‌داشت، محال‌ است‌ که بتواند بگوید موسیقی چه مقدار بـر زنـدگی او تـأثیر نهاده است. ویتگنشتاین در رساله‌ منطقی‌-فلسفی میان ۲ چیز تمایز قائل می‌شود: جهان به‌مثابه کلیتی از امور واقع‌ کـه‌ بـه کلام درمی‌آیند و دیگری امـوری کـه‌ به‌ کلام درنمی‌آیند و فقط نمودنی‌اند و اخلاق، زیـباشناسی، دیـن و هـمچنین ارتباط میان زبان و جهان از این‌ دست هستند. ویـتگنشتاین از ایـن امور با تعبیر «عارفانه» یاد می‌کند که‌ شاید تعبیر گمراه کننده‌ای باشد. عرفان ویتگنشتاین عـرفان‌ مـتفاوتی‌ است‌ و جهان‌ را به‌منزله‌ یک «کل محدود» می‌نمایاند که در آن امور اخلاقی و زیباشناختی در بیرون جـهان واقـع قرار دارند و نشان از چیزهایی مـی‌دهند کـه فـقط آن چیزها برای انـسان اهـمیت‌ حیاتی دارند. ویتگنشتاین در یـادداشت‌های کـه بخش عمده رساله از آن گرفته شده، هنر را نوعی از بیان توصیف کرده و عقیده دارد، اخلاق جهانی از مـنظر ابـدیت نگریسته‌ می‌شود، حال آنکه هنر چـیزی اسـت که از مـنظر ابـدیت بـه آن نمی‌نگریم. موضع اخلاقی‌ انسان‌ در قبال جهان در شخصیت‌ یا خصلت مشهود در جهان دیده می‌شود و این شـخصیت شـاید شـخصیت خود انسان باشد زیرا به‌عقیده او دنـیای انـسان سـعادت‌مند بـا دنـیای انـسان نگون‌بخت‌ متفاوت‌ است. در برهه ای از زمان این تصور شکل‌ گرفت‌ که زیبایی‌شناسی‌ از دید ویتگنشتاین مـوضعی مـعارض با جوهرگرایی دارد. هرچند ویتگنشتاین مفهوم هنر را هرگز به این شیوه مورد بحث قرار نداد اما از روش‌های او چـنین بـرمی‌آید کـه تعریف‌ روشن و قابل فهمی از ذات‌ هنر یا وجه مشترک آثار هنری‌ نـمی‌توان ارایه داد. بـراین اسـاس، نگرش ویتگنشتاین نه در تعارض با جوهرگرایی و نه‌ موافق با آن است‌.

تأثیر ویتگنشتاین در زیبایی شناسی و فلسفه

ویتگنشتاین مطالب اندکی درباره موضوعات هنری نوشت اما هـمین نـوشته‌های اندک‌ بر زیبایی‌شناسی‌ و فلسفه هنر تأثیر بسیار گذاشته‌اند. با این‌ حال از زمان انتشار کتاب جستارهای فلسفی تاکنون، فلاسفه هنر دریافته‌اند که بـسیاری از عـقاید مهم ویتگنشتاین در خصوص‌ فلسفه‌ ذهـن‌ و زبـان برای حل پرسش‌های زیباشناختی نیز مهم‌اند و اهمیت‌ تأثیر این عقاید بر مسایل زیباشناختی کم‌تر از تأثیر آنها بر فلسفه ذهن و زبان نبوده است. ویتگنشتاین کـوشید بـه‌جای پذیرش‌ متعبدانه‌ که‌ نـظریه‌پردازان از دیـرباز با آن مواجه بوده و سپس به گمانه‌پردازی‌ درباره آنها پرداخته‌اند، برای گریز از آن مسایل به شیوه تازه‌ای برای حل آنها دست یابد. رویکرد جدید ویتگنشتاین برپایه مفهوم «شـباهت خـانوادگی» بود اما تأثیر بزرگ این‌ رویکرد موجب این فکر شد که اهمیتی که نـوشته‌های فـلسفی او بـرای زیبایی‌شناختی قائل‌ است‌ از موضعی مغایر با ذات‌گرایی قابل تبیین است.

فلسفه‌ ذهن از دیدگاه ویتگنشتاین متضمن‌ مطالب‌ مهمی‌ درباره ماهیت نفس‌ یا خود است اما به‌همان‌ اندازه‌ در موضوع ادراک نیز نکات سودمند دارد. حـوزه دیگر پژوهش‌های مربوط به زیبایی‌شناسی ویتگنشتاین فلسفه فرهنگ است که ‌بالطبع‌ متضمن تحقیق بیشتر در روندهای زیباشناختی و همچنین حوزه‌های مهم فـلسفه زبـان ویـتگنشتاین از جمله‌ زبان‌ خصوصی و قاعده‌جویی است. ویتگنشتاین‌  تردید داشت که نوشته‌های فلسفی‌اش در بستر فرهنگی عـصر او درسـت فهم شده‌ باشد و در پژوهش‌های فلسفی بیان می‌دارد که مواجهه با یک مساله فلسفی مانند سروکله زدن با یک بیماری است. او در ملاحظاتی پیرامون مبانی ریاضیات می‌نویسد: «بیماریِ ناشی از مسایل فلسفی را می‌توان از طریق تغییر شیوه تفکر و شیوه زندگی درمان کرد و نه از رهگذر درمانی که ساخته‌ و پرداخته افراد است.»  ویتگنشتاین می‌گوید: «من به هیچ عنوان مطمئن نیستم که دیگران باید کار من را ادامه دهند تا از این طریق بتوان تغییری در شیوه زندگی مردم ایجاد کرد، کاری که تمام این سنخ پرسش‌ها را بیهوده و زاید می‌سازد.»

ویتگنشتاین و نظریه ادبـی

لودویـگ ویتگنشتاین تأثیر قابل ملاحظه‌ای‌ بر نقد و نظریه ادبی معاصر داشت و این درحالی است که وی تقریبا هـرگز چـیزی‌ دربـاره ادبیات ننوشت و هرگز خود را نظریه‌پرداز زبان و ادبیات قلمداد نکرد. با این وصـف، انـدیشه‌های ویـتگنشتاین‌ برای‌ نظریه‌پردازان‌ ادبی معاصر اهمیت داشته‌اند، زیرا این اندیشه‌ها چشم‌اندازهای بدیعی را در خصوص مفروضات‌ بـنیاد ستیزانه‌ای‌ در مـقابل مـا قرار می‌دهند که عمده آثار مهم نقد کنونی بر آن مفروضات استوارند. 

ژرف‌بینی ویتگنشتاین در باب ماهیت‌ بازی‌های‌ زبانی‌ به بسیاری از نظریه‌پردازان درک عمیق‌تری از تحولات فلسفه غیربنیادگرایی بخشیده است. کـار ویـتگنشتاین وجوه‌ اشـتراک زیاد با عقایدی دارد که نظریه ادبی معاصر از ساختارشکنی و پراگماتیسم نو اقتباس کرده است و در مواردی‌ حتی بر آنـها برتری دارد. در آثار ویتگنشتاین‌، مساله ‌ فلسفی‌ سنتی (متافیزیک) از آنجا ناشی می‌شود که این‌ فلسفه‌ در اسارت آرمان‌های تمامیت و جامعیت نظام‌مندی بوده کـه هـرگز نتوانسته است به آنها دست یابد.

با این‌ همه‌، آثار ویتگنشتاین بـا تـأکید بـر مسایل فلسفه و تحریفات زبانی پدیدآورنده این موضوعات، مـلازم طـنزی‌ است‌ که به‌عقیده رورتی فیلسوف هلندی گفتمان ادبی را از فلسفه متمایز می‌سازد. از منظر اخلاقی و سیاسی، ویتگنشتاین را به هیچ عنوان نمی‌شود یکی از مدافعانِ شیوه زندگیِ به‌اصطلاح سده بیستمیِ تمدن غربی دانست. دلایل متعددی برای این باور وجود دارد که او عمیقاً از فرهنگ طبقه متوسط در دوران مدرن ناخشنود بود، فرهنگی که او را، به‌عنوان یکی از اعضای پرورش‌یافته طبقه اعیان و اشرافِ اتریشی، مستأصل و سرگردان کرده بود. او زمانی این دوران را «دوران بی‌فرهنگی» نامیده بود. درست است که ویتگنشتاین مارکسیست نبود اما برخی از نزدیک‌ترین دوستانش مارکسیست‌های دوآتشه‌ای بودند از جمله نیکلای باختین، جرج توماسون مورخ عصر باستان، موریس داب، اقتصاددان حزب کمونیست و اقتصاددان ایتالیایی پی‌یرو سرافا که دوست و یار آنتونیو گرامشیِ محبوس بود. 

سرانجام لودویـگ ویتگنشتاین

ویتگنشتاین، یگانه فیلسوفی به شمار می رود که ۲بار در اندیشه فلسفی انقلاب به پا کرده است. لودویگ ویتگنشتاین سرانجام در ۲۹ آوریل ۱۹۶۵ میلادی در کمبریج چشم از جهان فروبست.