در تهران و دیگر شهرستانهای ایران اردیبهشت ۱۲۷۵ خورشیدی حال و هوایی دیگر داشت و همه خود را برای جشن مفصلی به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاجگذاری ناصرالدین شاه آماده کرده بودند و نمایندگان بسیاری از دولتهای خارجی با هدایای روسای دولتهای خود قرار بود در این جشن حضور داشته باشند. کارمندان ادارات سرگرم آذینبندی عمارات دولتی بودند و مقرر شده بود که بازار و خیابانهای شهر با چلچراغ، آیینه، گل و سبزه تزیین شوند در واقع در این روز تدارکات بسیار زیادی با هزینههای گزاف چه در ایران و چه در نمایندگیهای رسمی ایران در دیگر ممالک جهان فراهمشده بود تا به این مناسبت جشنهایی برپا شود اما قبل از شروع این مراسم شاه میخواست به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهر ری برود تا جشنهای پنجاهمین سالگرد سلطنت خود را با اعمال مذهبی آغاز کند. او برخلاف همیشه دستور داد که حرم هنگام زیارت خالی نشود و مردم اعمال مذهبی خود را انجام دهند به این ترتیب میرزا رضای کرمانی این خبر را به طور اتفاقی می شنود، بنابراین وی این روز را بهترین روز برای کشیدن انتقام ظلمی که از طرف حکومت به او و مرشدش، سید جمال الدین اسدآبادی روا داشته شده بود، تشخیص داد. میرزا رضا یکی از ساکنان کرمان بود که از طرف حاکم کرمان ظلم زیادی به وی شده بود از همین رو برای عرض شکایت به تهران آمد اما مورد آزار نایب السلطنه وقت کامران میرزا قرار گرفت و حتی مدتی زندانی شد، بنابراین وی که از رفتار ستمکارانه کامران میرزا و مأمورانش به خشم آمده بود پس از آزادی جزو مریدان سید جمالالدین اسدآبادی شد و بهشدت تحت تأثیر تعلیمات وی قرار گرفت. بعد از مدتی بهقصد کشتن کامران میرزا یک پنجلول روسی خرید اما مدتی بعد، قصدش را تغییر داد و تصمیم گرفت تا شخصی را که فکر میکرد، ریشه تمام ستمها است از میان بردارد. میرزا رضا هنگام ورود شاه به حرم حضرت عبدالعظیم در داخل حرم نماز میخواند. شاه از سمت راست دور ضریح میپیچد و میرزا رضا از طرف چپ دم در امامزاده حمزه پاکتی به وی میدهد و زیر پاکت طپانچه داشت و درست به قلب شاه شلیک میکند و به این ترتیب با کشتن ناصرالدین شاه زمان پایان طولانی ترین زمامداری در عصر معاصر ایران هم فرا میر سد.
میرزا رضا کرمانی در پاسخ این پرسش که چرا نایبالسلطنه کامران میرزا را نکشته با اینکه او به میرزا ستم کرده بود، گفت: خیال کردم که اگر او را بکشم، ناصرالدین شاه با این قدرت هزاران نفر را خواهد کشت. پس قطع اصل شجر ظلم را باید کرد نه شاخ و برگ را. همچنین میرزا قبل از مرگش در بازجویی ها که از وی پرسیده شد به چه دلیل شاه را به قتل رساند و شاه چه گناهی کرده بود، گفت: وقتی در کشورم این همه ظلم و جور و فساد میدیدم و حق خوری و حق کشی با تمام این حرفها وقتی میدیدم، قدرت اول مملکت شاه است پس با خودم گفتم اگر شاه خبر ندارد از وضعیت کشورش که وای به حال مملکتی که شاه آن ایشان باشد و اگر شاه خبر داشت از وضعیت کشور پس حق او بود، قتل و کشتنش و من از این اقدامم خرسند هستم.
کشتن ناصرالدین شاه در واقع پایههای حکومت قاجاریه را سست و ضعیف کرد و همانطور که میرزا رضا کرمانی میگوید: من به تمام خلایق و همچنین به ملت و مملکت خدمت کردم، من این شجره را آب دادم و دارد، ثمره میدهد. مردم همه خواب بودند و حالا دارند، بیدار میشوند. بنابراین در حقیقت ترور ناصرالدینشاه زمینهای را فراهم ساخت که برای نخستین بار در تاریخ ایران انقلابی مردمی شکل گیرد که توانست در دوران محمدعلی شاه، پادشاه را از تخت سلطنت فرود آورد و جنبش مشروطیت به پیروزی برسد. در واقع ترور ناصرالدینشاه، ایران را وارد مرحلهای جدید در عرصه سیاسی و اجتماعی کرد. مرحله ای که این بار مردم را برای تصمیم گیریها وارد عرصه ساخت.
همچنین عهد ناصری از نگاه محافظهکاران دورانی باثبات و امنیت بود که ایران را به عصر نوین جهانی نزدیک کرد اما در مقابل از نگاه تجدد خواهان حکومت وی عصر انحطاط و فساد بود، این تصویر دوگانه در توصیفات زمان پهلوی بهخوبی مشهود است، تاریخنگاری دولتی عصر پهلوی ناصرالدینشاه را پیوسته سرزنش و مسخره می کرد و او را مستبد، خائن و فرومایه می خواند که نه جلو رخنه دولت های خارجی را گرفت و نه درصدد نوسازی مملکت برآمد، اگرچه تاریخنگاران دولتی که در زمان پهلوی چهره خشک و انعطافناپذیر رضاخان و تکاپوی او برای حصول به تجدد را بسیار خوب و درخشان مینگاشتند اما درباره ناصرالدینشاه که وی نیز چهرهای خشک و انعطافناپذیر و در تلاش برای تجدد بود، فاسد و کارهای وی را خیانت قلمداد کردند اما باید گفت دوره پهلوی هم با تأکید بر قدرت شاه، گونهای بازگشت به عصر ناصری بود و تنها فرق آن ۲ تجدد بر پایه نفت بود که پهلوی داشت و ناصرالدینشاه از داشتن چنین ابزار قدرتی محروم بود.
اهداف و انگیزه میرزا رضا کرمانی از قتل ناصرالدین شاه
میرزا رضای کرمانی برخلاف غالب سوءقصدکنندگان به پادشاهان سلطنتهای پیشین ایران فردی در زمره طبقه رعیت بود به عبارت دیگر میرزا رضا نه خواهان انتقامجویی از ایل رقیب بود، نه مدعی تخت و تاج شاهی و نه عضوی از خدمه درباری. اما از طرفی ظلمهایی که میرزا رضا از ناحیه حاکم تهران تحمل کرده بود به تنهایی انگیزهای قوی برای قتل شاه توسط وی را فراهم نمیکرد و دلایل دیگری هم وجود داشت که در ادامه به آن می پردازیم. انگیزههای میرزا رضاکرمانی از کشتن ناصرالدینشاه را میتوان از خلال گفتههایش در زندان دریافت، البته این گفتهها تا زمان پیروزی جنبش مشروطه هیچگاه به معرض دید ملت درنیامد تا اینکه بعد از آن در روزنامه صوراسرافیل منتشر شد. محمدکاظم ملکالتجار یکی از تاجران سرشناس تهران و تبریز از میرزارضا میپرسد: مگر انوشیروان عادل را پشت دروازه شهر داشتی که جانشین ناصرالدین شاه شود؟ میرزا جواب میدهد: من یک درخت خشک و بیثمری را که زیرش همه قسم حیوانات موذی درنده جمع شده بودند از بیخ انداختم و آن جانورها را متفرق کردم.
انگیزه دیگر وی با توجه به این که مرید سیدجمال الدین اسدآبادی بود، بدرفتاری ناصرالدین شاه با اسدآبادی و تبعید وی می تواند باشد. وی در بخشی از بازجویی خود در خصوص این پرسش که برای این قتل از اسدآبادی دستور گرفته است، چنین میگوید: دستور العمل مخصوصی نداشتم الّا اینکه حال سید واضح است که از چهقبیل گفت وگو میکند، پروایی ندارد، میگوید ظالم هستند و از این قبیل حرفها میزند. میرزا رضای کرمانی در ادامه بازجویی درباره انگیزه قتل ناصرالدین شاه میگوید: چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آنکه بهخیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم... پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را بهاشتباهکاری بهعرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیلالدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امینالخاقان و این اراذل و اوباش و بیپدرومادرهایی که ثمر این شجره شدهاند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. اگر ظلمی میشد، از بالا میشد. وی معتقد بود که بسیاری از مردم ایران با او هم عقیده هستند و در این خصوص میگوید: همعقیده من در این شهر و مملکت بسیار است. در میان علما بسیار، در میان وزرا بسیار، در میان امرا بسیار، در میان تجار و کسبه بسیار، در میان جمیع طبقات بسیار هستند. شما میدانید وقتی که سیدجمالالدین در این شهر آمد، تمام مردم از هر دسته و طبقه چه در طهران و چه در حضرت عبدالعظیم به زیارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنیدند، چون هرچه میگفت لله و محض خیر عامه مردم بود، همه کس شیفته مقالات او شدند و تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب پاشید. مردم بیدار بودند، هوشیار شدند و حالا همه کس با من همعقیده است.
اما باید گفت که مهمترین علت و انگیزه میرزا رضا کرمانی برای قتل ناصرالدین شاه ظلم و ستمی بود که او در دوران زندگی خود با آن مواجه شد؛ در دوران کودکی پدرش بر اثر ظلم و تعدی حاکم ناصری کرمان مجبور به ترک شهر و دیار خود میشود، در دوران جوانی کامران میرزا ابتدا برای پرداخت پولی که حق میرزا بوده است، او را تحقیر و آزار میکند و سپس با سندسازی علیه او، سالها او را به زندان میاندازد، در زندان نیز شرایط سخت و دشواری را پشتسر گذاشت...همه این مشکلات بهعلاوه شرایط بسیار بد اقتصادی و اجتماعی جامعه باعث آن شد تا خانوادهاش از هم بپاشد و با کورانی از مشکلات و مصیبت زمانه روبهرو شود.
سرانجام میرزارضا کرمانی در ۲۲ مرداد ۱۲۷۵ خورشیدی در میدان مشق تهران بهدار آویخته شد. اگرچه مظفرالدین شاه خیال کشتن او را نداشت و بارها از قول او نقل شده بود که «قصاص و کشتن میرزا تشفی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم، باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام بگذرانم.» با این همه اما شاه جدید به تحریک یکی از درباریان دستور به قتل قاتل پدر داد و آنگونه که ناظمالاسلام کرمانی مولف تاریخ بیداری ایرانیان مینویسد: از مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار طهرانی شنیدم که میگفت من به اعلیحضرت مظفرالدین شاه گفتم چرا در کشتن میرزا رضا مسامحه دارید و کشتن او را چرا به تاخیر انداختید. مظفرالدین شاه فرمود این شخص قابل کشتن نیست. من جواب دادم، اعلیحضرت از حق خود گذشتند و ما رعایا که فرزندان شاه سعید شهید هستیم تا قاتل پدر خود را به دار نبینیم، چشممان گریان خواهد بود. مرحوم مظفرالدین شاه فرمود که آیا اینطور کشتن موافق با شرع است و آیا قانون اسلام اجازه میدهد که اینطور فردی را به قتل رسانند. چون مقصود مظفرالدین شاه طفره از کشتن بود، جناب آقا شیخ محمدرضا مجتهد ملتفت شده با شاه همراهی کرد ولی مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار یا ملتفت نشده یا به غرضی دیگر اصرار به کشتن میرزا رضا میکرد تا شاه متغیر شده رو کرد به اتابک میرزا علی اصغرخان امینالسلطان و فرمود فردا بدهید، سر این پسره را ببرند.» و بدین ترتیب میرزا رضا کشته شد.
هیچ فردی انتظار مرگ ناصرالدین شاه قاجار را نداشت، از این رو، هیچ بنای یادبود یا آرامگاهی برای او در نظر گرفته نشده بود. شهرت حسین نجار از استادان برجسته حجاری یزد سبب شد تا درباریان قاجاری او را برای ساخت سنگ قبر ناصرالدین شاه انتخاب کنند. حسین حجارباشی چهار سال زمان صرف ساخت این سنگ قبر مرمرین کرد و در آن تمثالی از شاه حک کرد. دورتا دور این سنگ را با شعری ۱۲ بیتی در سوگش نوشت و آن را چنان تزئین کرد که مانندش در دوران قاجار را نمیتوان دید. اما پایان این چهار سال مشقت بار، تازه آغاز راه داستان این سنگ بود، هیچ فردی به فکر وزن سنگین تکه بزرگی از سنگ مرمر نبود. سنگی یک تکه با ۲ متر طول، یک متر و ۲۵ سانتی متر عرض چهار وجب ضخامت و زیرپایهای یکپارچه که حاشیهای از مروارید داشت. برای انتقال این سنگ از یزد به تهران مقرر شده بود، حاکم نایب الحکومه، کدخدا و اعیان در مسیر سنگ صف بکشند و کشاورزان در هر آبادی سنگ را روی تیرهای چوبی بغلتانند. گفته میشود در میان راه یزد به تهران، ۳۰ تا ۵۰ تَن به دلیل تحمل وزن سنگین آن کشته شدند.