کتابفروشی در شیراز، مانند دیگر شهرها، تابعی بوده است از به راه افتادن چاپخانهها در آن شهرها. تا پیش از آن، کتابها خوشنویسی میشد و در بمبئی و کلکته هند به چاپ میرسید. حتی خوشنویسانی چون ابراهیم اولیاء سمیع (صفا) و میرزا محمد ملکالکتاب شیرازی به هند رفتند و در آنجا به استنساخ نسخ و چاپ آنها پرداختند.
اما با ورود صنعت چاپ، این روند هم به نوعی برچیده شد و حالا شهرهای ایران خود دارای چاپخانه شدند. نخستینِ آنها در تبریز بود و بعد، تهران - که دارالخلافه قاجاری بود - و به مراتب اصفهان، شیراز، اورمیه، بوشهر، مشهد، انزلی، رشت، اردبیل، همدان، خوی، یزد، قزوین، کرمانشاه، کرمان، کاشان، اهواز، زنجان و ساری صاحب سازوکار چاپ شدند. در برخی منابع نخستین اثر چاپ شده در شیراز - که طبیعتا به سیاق چاپ سنگی بوده است - را در سال ۱۲۵۴ قمری میدانند، اما کوروش کمالی سروستانی، نظر دیگری دارد. او در نشست «پیشینه پیشه کتابفروشی در شیراز» که دوشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۴ در مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس برگزار شد، گفت: «اگرچه نخستین کتاب چاپ شده در شیراز، براساس فهرست کتابهای چاپی خان بابا مشار، تاریخ ۱۲۶۰ هجری قمری را بر صفحه نخست خود دارد، اما اسناد حکایت از آن دارند که نخستین چاپخانه سنگی در شیراز در سال ۱۲۸۰ هجری قمری تأسیس شده است.»
اگر گفته او را درست بدانیم، فاصله ایجاد نخستین چاپخانه شیراز و نخستین کتابفروشیِ این شهر، با یک حساب سرانگشتی به حدود چهل میرسد. در این اثنا هرچه کتابفروشی در شیراز بود، سیّار بود. سیاربودن آنها به این معنا بود که آنان کتابها را به مدارس میبردند و میفروختند. بعضی از آنان کتابهای خود را در جلوخان مساجد بزرگ یا سرگذرها مرتب میچیدند و به مردم عرضه میکردند، چنانکه شاید دستفروشان کتاب که همین امروز هم هستند و مقابل موزه پارس شیراز بساطشان را برپا میکنند، میراثداران آن کتابفروشیها سیار باشند، و حتی شاید بتوان بر آنها هم چنین نامی را اطلاق کرد.
کتابفروشی معرفت
بر این اساس، چهار دهه طول کشید تا کتابفروشیهای ثابت در این شهر پا بگیرد و جان بگیرد. نخستینِ آنها، «معرفت» بود و بنیانگذارش، شیخ محمدتقی معرفت خوانساری، از تبار خوانساریهای اهل کتابپردازی و کتابفروشی. آغاز بهکار او را سال ۱۲۸۲ خورشیدی نوشتهاند، اما برخی هم، سال ۱۳۱۹ قمری را ذکر کردهاند، که میشود ۱۲۸۰ خورشیدی.
کتابفروشیاش، پس از مشروطه، شد به اصطلاح پاتوق فرهنگیان و دانشیان این شهر. از میان بسیار آثار به طبع رسیده توسط او، از جمله میتوان از مثنوی مولوی و دیوان قاآنی به خط عباس فاضلزاده بدیع شیرازی نام برد. شیخ معرفت، که خود از مشروطهخواهان و آزادیجویان آن روزگار بود، معترضان را در نشر اعلامیهها و شبنامهها یاری میکرد و البته مدارس جدید مانند مدرسه مسعودیه که در این شهر تاسیس شد، از نشر کتابهای درسی هم غافل نماند. ویژگی دیگر او این بود که بنا بر گزارش سیدفرید قاسمی که در «جُنگ کتاب» آورده، «او برای نخستین بار در ایران به طبع و نشر «قرآن مجید» همت گماشت و بر این اساس نخستین قرآن چاپی در شیراز منتشر شده است.» معرفت تا سال ۱۳۳۲ که در ۶۳ سالگی درگذشت، خود هرروز کرکره کتابفروشی را بالا میبرد.
او چون خود شخصیتی فرهنگپرور داشت، فرزندانش را نیز چنین بار آورد و از میان دو فرزندش، حسین در شیراز ماند و کتابفروشیِ پدر را تا سال ۱۳۷۲ - که آن کتابفروشی نود ساله شد اما اجل به خودش مهلتِ بیشتر نداد - سرِ پا نگاه داشت. او هم آثاری چون دواوین صحبت لاری و باباکوهی شیرازی را منتشر ساخت. جز این، او فعالیت صنفی را هم مطمح نظر داشت، چنانکه به نوشته حسن امداد در مقاله «کتابفروشیهای شیراز» در روزنامه اطلاعات (چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۳، شماره ۲۵۹۲۳)، «در سال ۱۳۳۸ ش به اتفاق نُه تن از کتابفروشان معتبر شیراز همت به تأسیس شرکت مطبوعاتی فارس گماشت و نخستین کتابی که آن شرکت چاپ کرد کتاب شیراز در گذشته و حال تألیف نگارنده بود».
فرزند دیگر که حسن نام داشت، پس از شهریور ۱۳۲۰، به پایتخت آمد و کانون (کتابفروشی) معرفت را در خیابان لالهزار راه انداخت که او هم آثار زیادی چون «یک سال در میان ایرانیانِ» ادوارد براون و «راز بزرگِ» موریس مترلینگ، هردو با ترجمه ذبیحالله منصوری به چاپ رساند. اگرچه از بحث دور میشویم، اما از قضا گلی ترقی در داستان «دو دنیا»ی خود، درباره همین کتابفروشی نوشته است: «... و کتابفروشی معرفت تهِ خیابان لالهزار مرکز شعر و ادبیات دنیا، آن همه کتاب، آن همه کلمه، آن همه فکر، آن همه خوشبختی!»
کتابفروشی فسایی
درست همزمان با معرفت، میرزا محمدصادق فسایی دست به ایجاد کتابفروشی میزند. او که نوشتهاند «جایگاه رفیعی در حکمت و فلسفه داشت»، بنا بر آنچه محمدحسین رکنزاده آدمیت در کتاب «دانشمندان و سخنسرایان فارس» نوشته «چون به تدریج برای خود کتابخانه مفصلی تهیه دیده بود و عشق فراوان به کتاب و مطالعه داشت به خیال افتاد که از راه خرید و فروش و معامله کتاب برای خود سرگرمی ایجاد و ضمنا از این راه اعاشه کند...» هرچند این خیال، چهار سال بعد، رنگ باخت و حجرهاش در «سرای حاجآقاجان» تعطیل شد.
کتابفروشی احمدی
کتابفروشیای که خلاف سلف خود، هنوز و همچنان دایر است و در پنجمین مکانش در این ۱۱۴ سال، حالا در خیابان طالقانیِ این شهر، نرسیده به مجموعه تاریخی وکیل، فعالیتش دوام یافته است، «احمدی» است. آنچه بر تابلویش حک شده، قدمت آن را به ۱۳۲۶ قمری میرساند، که مصادف با ۱۲۸۷ خورشیدی است. هرچند سوی دیگر تابلو، سال ۱۲۸۵ نوشته شده، که محل سوال است.
صاحب آن، محمدکریم احمدی ملقب به تاجالفقرا و معروف به کربلایی آقاداداش بود. اهل اردبیل و از مریدان میرزا احمد عبدالحی مرتضوی تبریزی (وحید الاولیا)، سیوهفتمین قطب سلسله ذهبیه بود که وقتی مرادش به اشاره سیدجلالالدین محمد مجدالاشراف، سیوهفتمین قطب سلسله ذهبیه و تولیت آستان حضرت شاهچراغ، در سال ۱۲۷۵ خورشیدی به شیراز آمد، او هم، همراهیاش کرد و در شیراز ماند. کتابفروشیاش را در سال ۱۲۸۵ بنا نهاد و آنجا در دهههای بعد، به محلی برای رفتوآمد بزرگانی چون «علیاصغر حکمت، محمدجعفر واجد، خلیل رجایی، قاسم غنی و بسیاری دیگر از فرهنگوران فارس و ایران» بدل شد. اگرچه احمد شعبانی، استاد کتابداری دانشگاه اصفهان در مقاله «کتابفروشان و مجموعهداران خصوصی کتاب در شیراز از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۰ هجری قمری (۱۲۸۱ تا ۱۳۱۰ هجری شمسی)» در مجله «علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز» (دوره دوازدهم، شماره دوم، بهار ۱۳۷۶) نوشته است که وحیدالاولیا بود که «ارکان صناعت نشر را در این دگرگون کرد... و توانست نخستین چاپخانه سربی را در حوالی بازار مسجد نو مستقر سازد. همین فعالیتهای فرهنگی میرزا احمد و رشد وی در خانقاه سلسله خویش به پیروان او جرات بخشید تا در کنار مطبع احمدی به تاسیس یک کتابفروشی درخصوص فروش مکتوبات آن مطبعه و کتب همسنخ مبادرت نماید» و همو در مقاله خود از رساله «وحیدنامه: شرخ مختصری از احوال و آثار شخصیت کامل عرفان حضرت وحیدالاولیاء قدس سره» نیز نقل آورده است که: «پس از مراجعت به شیراز و تاسیس و افتتاح چاپخانه سربی مزبور به نام مطبع احمدی در هملان منزل مسکونی، آقای کربلایی داداش هم تصمیم میگیرد به خرید و فروش کتاب اشتغال ورزد و همین مقدمه و شالوده کتابخانه احمدی در شیراز میگردد» ولی این درحالی است که سیدمحیالدین حسینی ارسنجانی در مقاله «کتابخانه احمدی شیراز؛ گنج و میراث ماندگار علم و فرهنگ» در روزنامه تماشا، چاپ شیراز (پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۷، شماره ۱۶۵۱) مرقوم کرده است: «وحیدالاولیا در سال ۱۳۲۹ هجری قمری به منظور خریداری یک دستگاه چاپ با حروف سربی که در آن روزگار در تمام ایران بسیار کمیاب بود و در فارس هم اصلا وجود نداشت عازم هندوستان گردید و آن دستگاه را در شهر بمبئی فراهم آورد و با زحمتی تمام آن را به شیراز آورد و به این ترتیب مطبعه احمدی به وجود آمد. همچنین یک دستگاه چرخ سوزنزنی و کاغذبُری و صحافی که همگی با دست و پا کار میکرد ضمیمه این دستگاه بود...» و این یعنی ابتدا کتابفروشی راه افتاد و بعد چاپخانه.
محمدیوسف نیری، استاد ادبیات دانشگاه شیراز در مقاله «کتابخانه احمدی و خدمات فرهنگی آن»، پیشینهای از این کتابفروشی نوشته که در بخشی از آن آمده است: «مرحوم داداش دو ردیف قفسه ساخته بود و از چپ و راست خود میآویخت و کتابها را در آن میگذاشت و با خود حمل میکرد و به مدرسه شعاعیه [یکی از نخستین مدارس نوین شیراز] و سایر مراکز علمی میبرد و به اهلش میرسانید. مرحوم میرزای رحمت رئیس اداره معارف آن روزگار تحتتأثیر خدمات او قرار گرفت و به دستور او و پایمردی مرحوم امین خاقان ـ رئیس مدرسه شعاعیه ـ در سال ۱۳۳۰ قمری (۱۲۹۰ خورشیدی) اتاقی در محل مدرسه در اختیار آقاداداش قرار گرفت و او با سرمایه شخصی کتابهای موردنیاز را از بیروت و دیگر نقاطی که میسر بود فراهم میآورد و در اختیار افراد قرار میداد».
احمدی، اداره کتابفروشیاش را از همان ابتدا به علیاکبر نوریزاده سپرد. روایتکردهاند که او خود نیز صاحب فضل بود و با صلاحیتی حیرتانگیز، چراغ این کتابفروشی را هشتادوسه سال، یعنی تا سال ۱۳۶۸ که دار فانی را وداع گفت، روشن نگاه داشت. او از آغاز کتابفروشی را بهصورت کتابخانه درآورده بود و دانشمندان و فاضلان و ادیبان، ساعتها را در روز در آنجا به مطالعه میگذرانیدند. به نوشته مرحوم حسن امداد «از سال ۱۳۳۱ که کانون دانش پارس به همت گروهی از فضلای زمان همچون مرحوم استخر، علیاکبر بصیری، محمدرضا حقیقی، صدرالدین محلاتی، دکتر محمدتقی میر، دکتر عبدالوهاب نورانی وصال و فریدون توللی بر پاشد، کتابخانه احمدی بازوی انتشاراتی آن کانون بود و بسیاری از آثار آن انجمن را به زیور چاپ بیاراست... تصور میکنم آخرین کتابی که چاپ کرد کتاب هزارمزار ترجمه شَدّالاِزار است که شادروان دکتر نورانی وصال آن را تصحیح کرده است.» احمدی در اول خرداد ۱۳۳۳ درگذشت و در حجره مرحوم مجدالاشراف - که پیش از وحید الاولیا، قطب سلسله ذهبیه بود - واقع در ایوان حرم شاهچراغ به خاک سپرده شد.
نخستین کتاب مطبعه احمدی، با عنوان «آیین دانش» به قلم ابوالقاسم برهان در ذیحجه ۱۳۴۶ (خرداد ۱۳۰۷) منتشر شد. و پس از آن، آنطور که احسان اکبرپور در نوشتهای با نام « شیراز؛ شهر راز کتابها» در خبرگزاری ایبنا (پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶) آورده «آثاری چون دیوان جنید شیرازی، درسی از دیوان حافظ (علیاصغرخان حکمت)، گلشن راز (شیخ محمود شبستری)، گنج سعادت (شیخ علی ابیوردی)، مدارجالفتوه (سید قطبالدین تبریزی)، اسرار تختجمشید (علیاکبر نصیری)، شیرازنامه (ابوالقاسم زرکوب شیرازی)، مراثی وصال (وصال شیرازی) و... » ازسوی آن منتشر شد. همچنین «نخستین کتابی که انتشارات احمدی منتشر کرد، الفبای ذهنی (میرزا ابوالقاسمخان فیوضات) به سال ۱۲۹۲ خورشیدی بود و آخرین کتاب منتشرشده این انتشارات نیز آداب و رسوم منطقه شبیکوه فسا (سارا بختیارینسب) در سال ۱۳۹۵ است.» این کتابفروشی اکنون، با همان نام قدیم خود، یعنی کتابخانه احمدی فعال است و محمود فهلیانی آن را مدیریت میکند.
کتابفروشی حسینیه شیراز
در این اثنا، میرزا محمدحسین پرتو جایی به نام «کتابخانه حسینیه شیراز» را در سال ۱۲۸۹ تاسیس کرد که البته از سرنوشت آن و حتی کم و کیف قعالیتش، خبری در دست نیست.
کتابفروشی جهاننما
اما محمدحسین ذوالانوار (نوریزاده)، برادر نوریزاده - که ادارهگر کتابفروشی احمدی بود - پنج سال پس از آنها، یعنی در سال ۱۲۹۰، دکان کتابفروشی میگشاید و بر آن، «جهاننما» نام میگذارد و در سال ۱۳۰۵ هم، روزنامهای در شیراز منتشر کرد که نامش را «جهاننما» گذاشت اما کتابفروشی دوام چندانی نیافت.
کتابفروشی آدمیت
در آغاز سده چهاردهم خورشیدی، محمدحسین رکنزاده آدمیت، در شیراز کتابفروشی راه انداخت و نامش را «آدمیت» نهاد. او البته اصلا بوشهری بود و متولد ۱۳۱۷ قمری که میشود ۱۲۷۸ خورشیدی. وقتی پدرش فوت کرد، در سال ۱۲۹۴، در همان بوشهر، منشی تجارتخانه جاج محمدعلی دهدشتی شد. چهار سال بعد، راهی شیراز شد. خودِ او در کتاب «دانشمندان و سخنسرایان فارس» نوشته است: «عدم سرمایه کافی برای ادامه شغل اجدادی (تجارت) و عشق وافر به مطالعه و تحصیل در علم و معرفت و نفرت شدید از مشاغیل غیر آزاد در شیراز مرا به تاسیسی کتابخانه و قرائتخانه آدمیت مشوق آمد و در همان که برای اشاعه خود و عائلهام به کار خرید و فروش کتاب مشغول بودم و در مدارس قدیمه شیراز و هم در محل کتابخانه در خدمت اساتید و دانشمندانِ آن زمانِ شیراز... به تحصیل... همت گماشته...» و جالب آنکه همهگونه کتابی از قرآن و تفاسیر و ادعیه و و فقه و اصول و حدیث تا دواوین و رُمان و طب و فنون و تاریخ و حتی مجلات و کتب عربی انگلیسی و فرانسه و موضوعات دیگر در بساطش پیدا میشد. جالب آنکه او کتابهایی که در «اسلامبول، برلین، بمبئی، بیروت، لکنهو، بندن و مصر» چاپ شده بودند را هم داشت و اگر هم کسی «طالب کتاب یا نقشه یا غیره» بود، اگر «وجه [را] قبلا بفرستند یا شناسایی و اطمینان کامل از طرف حاصل باشد» به دستش میرسیده است.
آنطور که خود نوشته است: «در سال ۱۳۰۱ کتابخانه آدمیت را تاسیس کردم و تا سال ۱۳۰۹ بدین کار اشتغال داشتم. در آن سال به واسطه کسادی بازار کتاب و عدم تکافوی دخل و خرج ناچار وارد خدمت وزارت دارائی شدم» و ایامی را به هند رفت و در نهایت مقیم تهران شد تا در سال ۱۳۵۲ درگذشت. ناگفته نماند که او در همین مدتِ حضور در شیراز، روزنامه «آدمیت» را پایه گذاشت اما آن هم نگرفت.
کتابفروشی محمدی
یک سال پس از رکنزاده آدمیت، کتابفروشی «محمدی» راه افتاد که محمدرحیم محمدی مشهور به ناظم آن را در سال ۱۳۰۲ خورشیدی بنیان نهاد. البته پیشینه آن را باید به پدربزرگ او نسبت داد. کوروش کمالی سروستانی در نشست «پیشینه پیشه کتابفروشی در شیراز»، چنین گفته است: «حاج محمدصادق مشهور به علاقهبند در سال ۱۲۷۰شمسی در خانه شخصی خود چاپخانه محمدی را به همراهی فرزندش محمدهادی محمدی بنیان میگذارد. پس از مدتی و به دلیل افزوده شدن دستگاههای چاپ که از هند وارد میکردند، محل چاپخانه به درب امامزاده سیدعبدالها واقع در خیابان طالقانی کنونی منتقل میشود. آخرین محل چاپخانه محمدی در تیمچه حاجی در بازار حاجی شیراز بوده است. در سال ۱۳۲۸ شمسی به دلیل آتشسوزی اسناد و مدارک تاریخی چاپخانه از بین میرود. محمدرحیم معروف به ناظم فرزند محمدهادی مدیر بعدی این چاپخانه است و کتابفروشی محمدی را همو در سال ۱۳۰۲ در جوار چاپخانه بنیاد مینهد. کتابفروشیای که به همت جناب محمد محمدی فرزند ایشان میبالد و به خیابان داریوش منتقل می شود و هم اینک نیز در خیابان ملاصدرای شیراز به عنوان یکی از معتبرترین کتابفروشیهای شیراز توسط ایشان و فرزندشان، بهنام، اداره میشود.»
کتابفروشی پارس
هشت سال بعد، کتابفروشی دیگری در شیراز احداث میشود که عمرش دیری نمیپاید. رکنزاده آدمیت در همان کتاب خود، درباره کتابفروشی «پارس»، که حالا دیگر نیست، نوشته است: «عباس فرشید شیرازی از نویسندگان معروف این شهر... در سال ۱۳۱۰ کتابخانه و قرائتخانه پارس را برای فروش کتاب و مطبوعات تدارک دید ولی با خسارتی سنگین روبهرو شد و آن را منحل کرد».
کتابفروشی دادآیین
در همین سال، کتابفروشی دیگری با عنوان «دادآیین» در شیراز گشایش مییابد. مرحوم حسن امداد در همان مقالهاش درباره «کتابفروشیهای شیراز» نوشته است: «کتابفروشی دادآیین که در سال ۱۳۱۰ روبهروی درِ ورودی مدرسهخان تأسیس شده بود [در اوایل دهه بیست] توسط آقای علی دادآئینی به خیابان لطفعلیخان انتقال و توسعه بیشتری یافت و آقای دادآیین در انتشار کتابها و دیوان شاعران قدمهای مؤثر برداشت و اکنون در خیابان اردیبهشت آن کتابفروشی با موضع بسیار آبرومندی دایر است.»
جالب آنکه زندهیاد صادق همایونی در گفتوگو با عبدالرحمن مجاهدنقی که در روزنامه عصر مردم، چاپ شیراز (۲۳ و ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۲) منتشر شد، در بیان خاطرات خود آورده است: «یکی از معلمان ما در کلاس درس، به ما گفت کلاس هیچ نقشه ای ندارد، چه کسی داوطلب می شود نقشه ای از فارس یا ایران یا هر نقشه دیگری را تهیه کند و بیاورد؟ دو نفر رقیب درسی من دستشان را بلند کردند، اما من دستم را بالا نبردم. احتیاط کردم که آمدیم و نشد. شب که پدر به منزل آمد ماجرا را گفتم. اتفاقاً پدر می خواست به شیراز برود و پذیرفت که مرا هم با خودش ببرد. سر جاده خاکی ایستادیم و با ماشین کامانکار به شیراز آمدیم. شب منزل یکی از آشنایان خوابیدیم و صبح فردای آن روز، پدر مرا به «کتابفروشی دادآیین» برد که از دوستان پدرم بود. از کوچه های سنگفرش آن زمان شیراز گذشتیم و در «محله ی گود عربان»، کنار «بازار حاجی»، به «کتابفروشی دادآیین» رسیدیم که روبه روی «مدرسه خان» واقع بود، مدرسه ای که «ملاصدرا» در آن تدریس می کرده. این اولین کتابفروشی بود که با این شکل و شمایل می دیدم... پدر بعد از سلام و علیک و روبوسی گفت صادق را هم آورده ام. خیلی محبت کردند و گفتند چه می خواهی؟ گفتم نقشه. پرسید چه نقشه ای؟ گفتم نقشه ایران. خلاصه، نقشه را گرفتم و از همان وقت شور و حالی داشتم که هر چه زودتر برگردم به سروستان و نقشه را تحویل بدهم... شوری کودکانه».
کتابفروشیهای شفیعی، شاپور، دانشپور
در سال ۱۳۱۵، دو کتابفروشی دیگر در این شهر برپا میشود. ابوالقاسم شفیعی اصفهانی داماد شیخ محمدتقی معرفت، کتابفروشی «شفیعی» را پایه میگذارد و حاج محمدباقر کُتابی نیز کتابفروشی «شاپور» را. به نوشته مرحوم امداد «شفیعی در خیابان زند اغلب کتابهای داستانی و رمانهای تازه ترجمه شده را به فروش میرسانید. خوشبختانه پس از درگذشت آن مرحوم فرزندانش آن کتابفروشی را با توسعه و شکوه بیشتری همچنان تا به امروز نگاه داشتهاند» و «شاپور در بازار وکیل جنب در کاروانسرای روغنی تا اوایل انقلاب دایر بود و بعد تعطیل شد.»
یک سال بعد هم، عزیز دانشپور، کتابفروشی «دانشپور» را بنیاد میگذارد که از سرنوشت آن اطلاعی نیست.
کتابفروشیهای دیگر
مرحوم امداد، همچنین یادآور میشود که «کتابفروشیهای حوالی مدرسه خان، از قدیم در دکانهای عتیقهفروشی تل حصیربافها روبهرویِ مدرسه خان کتابهای خطی کهنه و قدیمی به فروش میرسید... در اطراف تل حصیربافها چند کتابفروشی دایر بود؛ از قبیل کتابفروشی برادران در پیچ تلِ حصیربافها و اردوبازار، کتابفروشی ماهور در تیمچه جنب تل حصیربافها، کتابفروشی دادآیین روبهروی درِ ورودی مدرسهخان، کتابفروشی محمدی در بازار حاجی».
نسلهای دوم و سوم کتابفروشان شیراز نیز خدمات بسیار به فرهنگ این شهر و فرهنگ این سرزمین کردند، که از حوصله این مکتوب خارج است.