تهران- ایرنا- موریس مترلینگ نویسنده، شاعر، نمایشنامه‌نویس، فیلسوف و محقق بزرگ بلژیکی است که با وجود اینکه در رشته حقوق و فلسفه تحصیل کرد اما در دنیای ادبیات و نمایشنامه‌نویسی چهره برجسته‌تر و مهمتری بود و در ۱۹۱۱ میلادی نیز موفق به دریافت نوبل ادبیات شد.

موریس پُلیدور ماری برنار مترلینگ نویسنده، شاعر و فیلسوف بلژیکی معروف به موریس مترلینگ در ۲۹ اوت ۱۸۶۲ میلادی در گنت در ایالت فلاماند بلژیک متولد شد.

کودکی و نوجوانی مترلینگ در "گنت" و اطراف آن گذشت. او در خانه‌ای در "پپرشترات" واقع در بخش قدیمی شهر، نزدیک کلیسای جامع سن باوون متولد شد... مترلینگ دانش آموز بدی نبود اما در انشای فرانسه استعداد فوق العاده‌ای داشت.  با وجود مقاومت در برابر تعالیم معنوی پدران یسوعی باز هم نمی‌توان گفت که مترلینگ کاملا از تاثیر آن‌ها در امان بود. فضای یاس‌آور کولژسنت، بارب و دلمشغولی به مرگ و عذاب الهی، نیز شهر مرده و بی‌روح آن سوی دیوارهای کوثر، بی‌شک در بیمارگونی نمایش‌نامه‌های اولیهٔ وی و دلبستگی دیرینش به هستی بشر و پایان آن نقش به سزایی داشته است..."

مترلینگ زبان آلمانی و فرانسه را در خانواده فراگرفت و در مدرسه زبان لاتین آموخت و تحصیلات خود را در رشته حقوق به پایان رسانید. مترلینگ در بلژیک به شغل وکالت پرداخت و ابتدا به نوشتن نمایش‌نامه و سپس به نویسندگی روی آورد. او زبان انگلیسی را نیز آموخت. مترلینگ پس از چندی به فلسفه گرایش پیدا کرد و به نوشتن کتاب های فلسفی اقدام کرد. مترلینگ در ۱۹۱۱ میلادی جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد.

وی در ابتدا نویسنده تئاتر بود و بعد از آن شروع به نوشتن کتاب های فلسفی کرد و این کتاب ها به راستی در جهان علم و ادب، غوغا به پا کردند. برخی از کتاب های مترلینگ در زمان حیاتش، تنها در فرانسه بیش از ۱۵۰ بار تجدید چاپ شد.

موریس مترلینگ در سال‌های پایان زندگی، دچار اختلال حواس شد و در یک بیمارستان روانی ویژه در آمریکا بسر برد. وی در ششم مه ۱۹۴۹ میلادی در اثر سکتهٔ قلبی درگذشت.

موریس مترلینگ و نمایشنامه نویسی

مرگ پدر اثر عجیبی در وی گذاشت و عاملی گشت که غور او را در فلسفه هستی و حیات زیاد کرد و از آن پس شروع به نوشتن نمایشنامه کرد که نخستین اثرش با موفقیت همراه نبود. وی دوباره در ۱۸۹۶ میلادی به پاریس رفت و در آنجا تحت تأثیر آثار بزرگان مکتب سمبولیسم قرار گرفت.

وی در ۱۹۰۰ میلادی با زنی به نام ژرژت لبلان (Georgette Leblance) آشنا شد که حکایت مادی و معنوی این زن در وی اثر فراوان داشت. او ۲ بار جایزه ادبیات نمایشی فرهنگستان زبان و ادبیات فرانسه را به خود اختصاص داد؛ یکبار همچنانکه گفته شد در  ۱۹۱۱ میلادی جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد اما به خاطر دلبستگی ملی، عضویت در فرهنگستان فرانسه را که به وی پیشنهاد شده بود نپذیرفت. مترلینگ در اوج محبوبیت و شهرت در ۱۹۲۰ میلادی به آمریکا رفت و تا پایان جنگ جهانی دوم و اشغال بلژیک به وسیله هیتلر در ۱۹۴۰ میلادی در آمریکا ماند.

وی شاهکار نمایشنامه‌نویسی خود را در ۱۹۰۷ میلادی به نام پرنده آبی به تصویر کشید که در کمترین مدت به چندین زبان ترجمه شد. حال دیگر او در اوج شهرت بود و پادشاه بلژیک به وی لقب اشرافی کنت را داده بود و پادشاه انگلیس کاخی را برای وی در آنجا ساخت. او به شیوه سمبولیست‌ها اشعار خود را می‌سرود و ترجمه‌هایش جزو شاهکارهای جاویدان ادبیات فرانسه محسوب می شد. مترلینگ آثار زیادی از خود به جای گذاشته‌است: عقل و سرنوشت، معبد ویرا، دو باغ هوش گلها، مرگ، صاحبخانه ناشناس، راز بزرگ، زندگی موریانه، عرصه فرشتگان، زندگی مورچه، ساعت ریگی، سایه بالها، قانون بزرگ، قبل از سکوت بزرگ، گنجینه فقرا، دروازه بزرگ، اشرف مخلوقات، زندگی زنبور عسل، بقایای جنگ، جاده های کوهستانی، زندگی فضا.  

گزین گویه‌های موریس مترلینگ

«اگر چشم‌ها را نبندیم تا کسی‌را عفو کنیم یا خود را بهتر بشناسیم، همیشه به کج‌راه خواهیم رفت.»

«چه در کمرکش کوهستان‌ها، چه به‌سوی دره‌های ژرف، چه تا به‌انتهای جهان پهناور، یا این‌که در اطراف منزل خود گام برداری، به هرکجا که روی تنها با خود در جاده‌های تقدیر روبرو خواهی شد.»

«هرقدمی که در حال حاضر به‌سوی هدفی نامشخص برداریم، ارزشمندتر از طی مسافت‌های طولانی است که در گذشته برای نیل به پیروزی‌های درخشان قدیمی برداشته‌ایم.»

«هیچ چیز مانند خوشبختی در مسیر زندگی دام نمی‌نهد، چه زود شکوفه‌های سپید دوستی به برگ‌های زرد دشمنی بدل می‌شود.»

«عقل که مولود هوش است، همین که دروازه‌های بزرگ شهر عشق را بر روی ما گشود، خود بر آستان آن شهر می‌نشیند و پاسبانی می‌کند و از ورود دزدان و غارتگران که بدی ها و اهریمنان عالم هستی را مددکارند، جلوگیری می‌نماید.»

«آنچه را ما به نام مرگ می‌خوانیم یک زندگی است که هنوز نتوانسته‌ایم چگونگی آن را بفهمیم.»

«آینده، به‌نظر بزرگ جلوه می‌کند اما وقتی که گذشت می‌فهمیم که ناچیز بوده است.»

«ارزش اخلاقی بسته به تعداد وظایفی است که آدم انجام می‌دهد.»

«اشخاص بزرگ که در دنیا موفقیت‌های عظیم نصیبشان شده همواره در روح خود برای وقایع و حوادث غیرمنتظره، جای مخصوص باز می‌کنند.»

«تمام چیزهایی که نوابغ آینده خواهند گفت، هم اکنون در وجود من و شما هست. منتها باید آن را پیدا کرد و انگشت رویش گذاشت.»

«تمام سرمایه فکری و دانش اخلاقی باید تسلیم یک عظمت اخلاقی و روحی گردد وگرنه دانش مانند رودی خواهد بود که نتوانسته‌است، خط سیر خود را بپیماید و به دریا بریزد و با وضعی اسف‌آور در صحرا و ریگزارها فرورفته باشد.»

«ما نباید امیدوار باشیم که دنیا قوانین و نظامات و مناظر و آثار خود را برای خشنودی ما تغییر بدهد زیرا آن هرگز تغییر نمی‌نماید بلکه این ما هستیم که تغییر می‌کنیم و اگر روزی از محیط کنونی خارج شدیم، احتمالأ آن را طور دیگر خواهیم دید.»

«مردمان عادی نظیر شهر صددروازه هستند که سرنوشت از هر دروازه‌ای که بخواهد وارد می‌شود، اما وجود مرد خردمند، شهری است که یک مدخل بسته دارد، هنگامی که سرنوشت خواست وارد شود، ناچار دق‌الباب می‌کند.»

«ترس ما از مرگ، ناشی از این است که بیم‌ناک هستیم که مبادا من را از دست بدهیم و بعد از مرگ، خودمان را نشناسیم.»

«اصول و اساس و قانون اصلی دنیا بی‌اطلاعی و بی‌خبری است.»

«لازمه برقراری کمونیزم در یک جامعه انسانی این است که حرص و بخل و حسد و خشم و شهوت از بین برود.»

«ما باید خیلی خودپسند و خودخواه باشیم اگر تصور کنیم که ما برجسته‌ترین موجودات دنیا هستیم.»

«همین موضوع که ما یقین داریم: هرگز در این جهان، نیست نخواهیم شد و همواره جزیی از هستی خواهیم بود، امیدواری بزرگی است.»

«من هیچ افسوس نمی‌خورم که چرا نام من در دنیا باقی نخواهد ماند، برای اینکه نام هیچ‌کس در دنیا باقی نمی‌ماند و عمر کره خاک که پانصد میلیون سال یا کمتر و زیادتر می‌باشد در قبال عمر جهان حتی یک میلیونیم ثانیه نیست.»

«هر کس لایق خدایی است که شخصاً تصور کرده است.»

«هیچ چیز بهتر از کار کردن بجای غصه خوردن، آدمی را به خوشبختی نزدیک نمی‌سازد.»

از مورلیس مترلینگ پرسیدند؟ دوست بهتر است یا برادر. گفت:ما در انتخاب برادر نقشی نداریم اما دوست برادریست که خود انتخاب می‌کنیم.