جهان یاسوناری کاواباتا Yasunari Kawabata را یکی از نویسندگان برجسته قرن بیستم میشناسد. این نویسنده در سال ۱۸۹۹ در اوزاکا به دنیا آمد و در سال ۱۹۶۸ جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد تا نخستین ژاپنی برنده این جایزه باشد.
سبک اصلی کار این نویسنده ژاپنی (۱۸۹۹ تا ۱۹۷۲)داستانهای بسیار کوتاه با سبک نگارشی ویژه بود که به شکل مجموعه منتشر میشدند. اما شهرت جهانی یاسوناری کاواباتا به سه رمان قلمرو رویایی سپید (۱۹۳۵-۱۹۴۷)، آوای کوهستان (۱۹۵۴) و هزار درنا (۱۹۴۹) تعلق دارد. بسیاری از منتقدان، رمان نخست او را یک شاهکار میدانند.
قلمرو رویایی سپید سرشار از صحنهها و تصاویر بکر، زیبا و تامل برانگیز است و شاید غریب بهترین توصیف برای اثری از سرزمینی باشد که نمیشناسیمش نه طبیعت آن را و نه فرهنگ و طرز فکر آدمهایش را. شاید این غریبگی به تعداد اندک آثار ترجمه شده ژاپنی به فارسی و اقبال جامعه جهانی به این آثار باز گردد. هر چند این سالها بازار کتاب ایران آثار متنوعی از نویسندگانی چون هاروکی موراکامی و کازوئو ایشیگورو را به خود دیده است اما نگارش این رمانها به زبان انگلیسی و یا پرداختن به روزگار امروزی ژاپن باب آشنایی چندانی را برای آشنایی با فرهنگ و گذشته این کشور نگشودند.
قلمرو رویایی سپید با ورود فردی به نام شیمامورا به یک دهکده برفی با چشمههای آب گرم آغاز میشود. اقامتی موقت که داستان عشق و دلدادگی از نوع ژاپنی را رغم میزند.
فضای رمان از چند جهت غریب است؛ نخست روش توصیف که ظرافتهای هنر و ادبیات ژاپن در جای جای این رمان نهچندان بلند دیده میشود.
که در این دو مورد شکلی بارز دارد: نگاه کردن به انعکاس چهره دختری در پنجره قطار
نور داخل قطار آن قدر ها قوی نبود، و انعکاسش هم به وضوح انعکاسی نبود که در آیینهای واقعی هست. از آنجا که بازتاب نور هیچ درخشندگیای نداشت، شیمامورا فکر کرد که این همان آینهای است که به آن نگاه می کرد. به نظر میرسید که چهره دختر بیرون از آینه کوهستان به هنگام غروب حرکت میکند. ص. ۱۳
و یا پرواز پروانهها از کنار پای دختری که شروع به دویدن میکند:
بهگونه خوشایندی خسته بود. ناگهان برگشت و بعد از آن که دامن کیمونواش را در زیر اُبی جمع کرد و تو گذاشت، تند و با شتاب از سرازیری به پایین دوید. دو پروانه زرد از زیر پاهای او فرار کردند.
پروانهها رقصکنان بالا و پایین میرفتند، تا آنجا که از خط کوهستان محدوده مرزی بالاتر رفتند و در دوردست زردی آنها به سپیدی گرایید. ص. ۲۹
دوم؛ آنکه ماجرای عشق بلاتکلیف، موازی و غیرمتعهدانه به اعجاب رمان میافزاید. این بلاتکلیفی که در همه حرکات شخصیت اصلی قابل تشخیص است، هیچکجا به دیالوگ درونی و علامت واضحتر دیگری در شخصیت اصلی (شیمامورا) منجر نمیشود. روابط غریب آدمهای داستان که تا انتهای رمان هم روشن نمیشود به فضای مبهم اثر میافزاید و البته مدام این سوال را برای مخاطب مطرح میکند که این همه ابهام از خود متن اثر نشات گرفته و یا ترجمه آن از ترجمه انگلیسی اثر.
نویسنده در این رمان کوشیده است متناسب با فضای ذهنی مابهازایی بیرونی بیابد و آن را توصیف کند. برخی از این توصیفات در اوج حرکت شخصیتها کمی عجیب به نظر میرسد. به عنوان مثال در اواخر رمان در حالی که خبر آتشسوزی یک کارگاه همه روستا را پر کرده و همه تلاش میکنند خود را به صحنه حادثه برسانند، شخصیت اصلی داستان در حین دویدن به دنبال محبوبش (کوماکو) که به سمت کارگاه میرود، نگاهش به آسمان میافتد.
کوماکو زمزمه کرد : « کهکشان راه شیری . قشنگه ، نه ؟ » در همان حالی که جلو جلو می دوید نگاهی هم به آسمان انداخت. کهکشان راه شیری . شیمامورا نیز به بالا سر خود نگاهی انداخت و حس کرد که خودش هم در آن غوطه ور است. نورافشانی اش به اندازه ای نزدیک بود که انگار او را نیز در بر گرفته ... هر ستاره ای جدا از بقیه می درخشید، و آسمان شب به قدری صاف بود که حتی ذرات گرد و غبارِ نقره فام ابرهای درخشان کهکشان را هم می شد جدا کرد. ژرفای بی انتهای راه شیری نگاه خیرهٔ شیمامورا را به سمت خودش کشید. شیما مورا صدا زد : « صبر کن. صبر کن. »
«بیا .» کوماکو به سوی آن کوه سیاه و تیره ، که راه شیری تا آن امتداد می یافت و پایین می آمد، دوید . ص. ۱۴۸-۱۴۹
یاسوناری کاواباتا در این اثر خیال و طبیعت را به شکل ادبیات رمانتیک قرن نوزدهمی بههم می آمیزد تا رمانی بنویسد که بیش از هر چیز مخاطب را به یاد فضای رویایی هایکو میاندازد. اما این بار هایکوها نه در فضای بهاری شکوفههای صورتی که در روزها و شبهای برفی دهکدهای دور از توکیو روایت میشوند.
قلمرو رویایی سپید را نشر ققنوس با ترجمه مجتبی اشرفی در ۱۶۰ صفحه با شمارگان ۷۷۰ نسخه منتشر و روانه بازار کتاب کرده است. این رمان پیشتر با نام دهکده برفی با ترجمه رضا دادویی آن هم مانند کتاب حاضر از زبان انگلیسی، به بازار کتاب آمده بود. همچنین آثار دیگری نیز از یاسوناری کاواباتا به فارسی برگردانده شده است؛ از جمله رقصنده ایزو، خانه زیبارویان خفته، هزار درنا و مردی که نمی خندید و یک داستان دیگر.