هر چند ۹۸ سالی دشوار بود و ایرانیان انواعی از سختیها از سیلاب تا درد بیماری و فقدان را در آن تجربه کردند، نویسندگان و صنعت نشر در برابر این لطمات سر فرو نیاوردند و چون هزاران سال گذشته به میراث زبان فارسی افزودند.
بنابر آمار خانه کتاب تعداد عناوین چاپ شده در سال ۱۳۹۸ اعم از چاپ اول و تجدید چاپ نسبت به سال گذشته افزایش ۲۰ درصدی را نشان می دهد و همانطور که از آمار برمیآید گروه موضوعی ادبیات با مجموع ۱۵ میلیون و ۲۷۶ هزار و ۶۴ شمارگان در رتبه سوم بعد از کتابهای کمکدرسی و کودک قرار دارند.
پرونده تورق کتابخانه ۹۸ بازخوانی برخی آثار سال گذشته به ویژه آثار ادبی است که یا در جوایز مختلف ادبی دولتی یا خصوصی جایزه گرفتهاند، یا توجه منتقدان را به خود جلب کردهاند یا بر اساس ملاکهای بازار نشر ایران پرفروش شدهاند. عناوین این پرونده برایندی از عنوانهای پرفروش و مورد اقبال عمومی در گزارشهای جمعبندی مطبوعات آخر سال، جوایز ادبی و کتاب برگزار شده و فهرست نهایی جوایز برگزار نشده و نقدهای صفحات فرهنگی و ادبی نشریات است.
هنر مستند؛ روایت خلاقانه از حقیقت
هنر مستند با واقعیات سر و کار دارد، نه با قصهها و ماجراهای تخیلی و می کوشد واقعیت را چنان که هست به نمایش بگذارد و تا حد ممکن از دستکاری در آن پرهیز کند. در این آثار حقیقت معیار اصلی است و با آدمها، مکانها، رویدادها و فعالیتهای واقعی سر و کار دارد. ارائه واقعیت در هر حال متضمن دستکاری، انتخاب، حذف و شکل دادن است. هنرمندان مستند میکوشند حسی از واقعی بودن آنچه میبینیم، میشنویم و میخوانیم را به ما القا کنند.
این سبک هنری از سینما آغاز شده و حتی نخستین آثار سینمایی ساخته برادران لومیر (کاشفان سینما در ۱۸۹۵) بودند را مستند میدانند اما واژه مستند را اول بار جان گریرسن ( John Grierson )، مستندساز و منتقد سینما، در نقد فیلم موآنا (Moana) ساخته رابرت فالاهرتی (Robert Flaherty) در سال ۱۹۲۶ به کار برد، گریرسن بعدها این واژه را معادل برخورد خلاقه با واقعیت گرفت. هنر مستند، امروز شاخههای گستردهای دارد؛ اما گونههای اصلی آن شامل شاعرانه، مشاهدهای، مشارکتی، انعکاسی، اجرایی، تجربی، چهره نگاری، اول شخص یا خودبیانگر، مردمنگاری و شبهمستند است.
ادبیات مستند نیز با نخستین زندگینامهها در ادبیات جهان آغاز شده و امروز سبکی از روایت را در بر میگیرد که خود مرجع ساخت آثار نمایشی مستند است. کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان، اثر بهروز بوچانی در این دسته جای دارد.
درباره نویسنده
بهروز بوچانی، متولد ۱ مرداد ۱۳۶۲ در استان ایلام است، او در دانشگاه خوارزمی، جغرافیای سیاسی خوانده و حدود سال ۲۰۱۳ ایران را به قصد اقامت در استرالیا ترک کرده است. هیچ دوستی به جز کوهستان، روایتی مستند از راهی است که بوچانی به عنوان یک پناهجو طی میکند. او این کتاب را در ۵ سال با پیامکهایی که با پیامرسان واتساپ برای مونس منصوبی، ساکن استرالیا میفرستاد نوشته و امید توفیقیان، آن را از زبان فارسی به زبان انگلیسی ترجمه میکرد.
هیچ دوستی به جز کوهستان، در ژانویه ۲۰۱۹ برنده جایزه ادبی نخستوزیری ویکتوریا، ارزشمندترین جایزه ادبی استرالیا، به ارزش ۱۲۵ هزار دلار استرالیا شد. او برای شرکت در مراسم جایزه اجازه نیافت از اردوگاه جزیره مانوس خارج شود. این کتاب جایزه برتر ادبی نیو ساوت ولز و جایزه ملی زندگینامه استرالیا، مهمترین جایزه زندگینامه در این کشور را نیز کسب کرد.
نسخه منتشر شده از هیچ دوستی به جز کوهستان، ترجمهای از نسخه انگلیسی است که توسط نشر چشمه، زیر نظر بوچانی برگردان و بخشهایی از آن نیز به صلاحدید بوچانی حذف شده است. این کتاب تا نیمه اردیبهشت، با تیراژ دو هزار نسخه، به چاپ دوازدهم رسیده است و به نظر میرسد بیش از ۴۵ هزار نسخه آن فروش رفته باشد.
کوهها، باهم و تنها
هیچ دوستی به جز کوهستان، بی هیچ توضیح و مقدمهای آغاز میشود، شاید همان صراحت نویسنده در بیان رویدادها، در آغاز کتاب دیده شود و خواننده با گشودن صفحه نخست در یک کامیون قدیمی اندونزیایی، در حال رفتن به سوی دریاست. دریایی که در انتهای آن مقصد است و به ظن پناهجویان آزادی و آرامش در گوشهای از نیمکره جنوبی به دست خواهد آمد.
در صفحات این کتاب نامها بی اهمیت هستند، همانطور که راوی، هر شخصیت را با صفت خودساختهاش، توصیف میکند، در ادامه نیز همان انسانهای بینام به شمارههایی در کمپ پناهجویان تبدیل میشوند. هویتی که روایت کتاب، احتمالا تعمدی به آنها نمیدهد تا از بی نشان بودن این مردم سخن گفته باشد. یکی از معدود شخصیتهایی از که او نام برده میشود، دختری به نام آزاده است که شخصیت اصلی داستان، قصه او را نیز مانند دیگر شخصیتها روایت میکند. (ص. ۹) و گاهی از دیگر افراد کمپ نام میبرد، رضا (ص. ۷۸)، نیلو (ص. ۸۱)، میثم (ص. ۹۶).
نویسنده به بی اهمیت بودن انسان معترض است، وقتی به استرالیا میرسد و به جای نام خودش یک شماره دریافت میکند تا به کمپ مانوس برود، «چند نفر دیگر هم رفتند، تا بالاخره شماره مرا خواندند: ام جی ۴۵. دیگر آرام آرام داشتم به آن شماره عادت میکردم. ما از دید آنها شماره هایی بیش نبودیم و بایستی اسمم را برای مدتی طولانی کنار میگذاشتم. ...آن شماره روی روحم سنگینی میکرد و چارهای هم جز پذیرفتنش نداشتم.» (ص. ۷۱)
داستانی که غیرداستان است...
راوی این کتاب اول شخص است؛ اما عناصر داستان و روایت در آن رعایت نمیشود. این کتاب به نوعی دفتر خاطرات بوچانی از رنج و نامرادی و اندوه و ترس است که تلاشی برای قصه گفتن ندارد. نویسنده آگاهانه تلاش کرده عین حقیقت را بازگو کند و قالبی مستند به بیان خود ببخشد.
هیچ دوستی به جز کوهستان، یک روایت مستند است. استناد به تجربه زیسته مردی که تا پای مرگ میرود اما باز میگردد. مستندهای تجربی، عناصر غیرداستانی دارند و از جنبه موضوعی، شکلی و یا شیوه شناختی تعریف میشوند. در این گونه مستندها واقعیتهای جهان اطراف خود را برای بیان شخصی و ذهنی خود به کار میبرند. مستندهای تجربی گاهی مستندهای شاعرانه و یا آوانگارد هستند که با جریان عمومی مستندسازی تفاوت دارند و معمولا قراردادهای معمول از جمله روایت خطی را رعایت نمیکنند.
شاید این کتاب را بتوان نوعی خودنگاری دانست. تصویری که بهروز بوچانی از خودش ترسیم کرده است، تصویری که شاید مخاطب آن را در متن داستان نمیبیند، بلکه پناهجویی را میبیند که سرنوشتش، میتواند سرنوشت هر یک از ما باشد.
بوچانی در لحن و متن، بی هیچ تلاشی برای خودنمایی، خود را نشان میدهد اما در کنار آن نیز آیینهای در برابر هر یک از پناهجویان قرار میدهد که روزگاری این شرایط داشتهاند، از این جهت شاید مخاطب اصلی این کتاب، نه مردم ایران که کشوری با ادعای آزادیخواهی و لیبرالیسم باشد که به انسانیت هیچ توجهی ندارد. او در کنایه به برخی از رفتارهای زشت استرالیاییها، گاهی میگوید نظیرش را در ایران دیده بودم. (ص. ۷۱) پناهجویی که ایران را به امید یافتن آزادی ترک کرده است، همان رفتارها را میبیند. او بارها از واژههای تحقیر شدن و خرد شدن استفاده میکند، فصل پنجم کتاب به نام قصه جزیره کریسمس و فصلهای پایانی، پر از تکرار این عبارتهاست و اتفاقی است که او ۶ سال در جزیره مانوس با آن دست به گریبان میشود.
انسانی، زیاده انسانی
بوچانی به پیرامونش انسانی نگاه میکند، او انسانگرایانه به دنبال گمشدهای به نام هویت و احترام است، چیزی که در سراسر صفحات کتاب از او سلب شده است. او ارکان خانواده را میبیند و به آن احترام میگذارد، درباره خانواده سریلانکایی که از یکدیگر حمایت میکنند، از عبارت «خانواده مقدس متحد» استفاده میکند و میگوید نباید پیوند آنها گسسته شود. (ص۲۲)
در صفحات مختلف کتاب نیز به ارتباط طبیعت و انسان که یکی از مهمترین ویژگیهای زیستی در کردستان است، اشاره دارد، از جشنها و آداب و رسوم مینویسد و در عین رهایی از آن، این آداب را میستاید. (برای مثال ص. ۱۰ و دیگر صفحات) او به مصداق شعر مهدی اخوان ثالث که میگوید زندگی را دوست دارم، مرگ را دشمن، ولی من دوستی دارم، به دشمن باید از او التجا بردن. زندگی را دوست دارد و هیچ علاقهای به از دست دادن جانش ندارد، او از آن دست پناهجویانی نیست که جانش را بر سر تبعید و اقامت در کشوری دیگر از دست بدهد اما آنچه در عمل انجام میدهد، قمار بر سر جان است.
در جایی از داستان که کشتی پناهجویان در حال غرق شدن است، مینویسد: تلاش برای دور کردن مرگ باور به معجزه را بر ذهن تحمیل میکند (ص. ۲۴) او به معجزه اعتقاد ندارد اما میداند نیروی زندگی، میتواند مرگ را دور نگه دارد. بوچانی در همه صفحات به زندگی چنگ میزند اما ناامید است، او هرگز به فردای بهتر نگاه نمیکند، با این که آغاز این سفر پر درد و رنج را به خاطر رسیدن به روزگار بهتری به جان خریده است. او حتی در میانه شوخ طبعی نیز، طنزی تلخ و سیاه دارد که به کنایه پهلو میزند.
قلم بوچانی به بیان نزدیکتر است، او بیشتر از آنکه نویسنده باشد گوینده است. لحن داستان، بافت نوشتاری و نوع پیوستگی فصلها، نوعی از آشفتگی را در خود دارد که در ادبیات گفتاری به کار میرود. او خودش است، بی هیچ نیازی به ویرایش و دستکاری، راوی رنج خویشتن است که نمیتوان به روایت مستند او از خودش خردهای گرفت.
در این کتاب، جستوجو دنبال اصول نوشتاری و ادبی بیهوده به نظر میآید، هر چند ستایشی که این اثر به دست آورده است، به خاطر قلمش نیست، بلکه موضوع و روایتی است که به آن پرداخته شده است.
داستان یا نالهای از درد؟
روایت بوچانی در فصلهای پایانی به اوج میرسد، زندگی در جهنمی به نام کمپ مانوس، به درگیری میانجامد و تحقیر به اوج میرسد، پناهجویان با مردم محلی، استرالیایی ها و پلیس، به خاک و خون کشیده میشوند اما نویسنده، از بیان این نکته نمیهراسد که این وضعیت، ادامه خواهد یافت و به پایان نمیرسد. بوچانی شجاعت روایت این رویدادها را دارد اما برای هیچ یک از انسانها، دل نمیسوزاند او راوی بیطرفی است که نگاه خودش را به موضوعات بازگو میکند و حتی اصراری به درست یا غلط بودن این نگاه ندارد.
جملات پایانی داستان، شاید مانیفست کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان باشد، صدای پرنده و صدای مرد با هم یکی شده بود، ناله طبیعت... ناله انسان... (ص۲۴۵) و در صفحه ۱۷۳ در آغاز فصل دهم که آواز جیرجیرکها؛ تشریفات اعمال خشونت؛ یک نقشه برداری اسطورهای از زندان مانوس نام دارد، میآورد: انسان با درد متولد میشود، انسان با درد زندگی میکند، انسان با درد میمیرد، انسان درد را میشناسد، انسان هر آنچه به درد مربوط میشود را میفهمد.
هیچ دوستی به جز کوهستان، بیشتر نالهای از سر درد است تا یک داستان درخشان و تاریخساز، روایتی است از رنج انسانی، نالههای یک مرد مغرور که هرگز آه نمیکشد اما داستانی سراسر آه و رنج را مینویسد. این کتاب روایت درد است، روایت انسانی که با درد متولد میشود و درد را میفهمد و به اعتقاد نویسنده این رنج هرگز تسکین نمییابد.
خود بوچانی در یادداشتی مینگارد: باید تاکید کنم این کتاب تلاشی برای توصیف زندگی در زندان مانوس با زبان ادبی است و پیامدهای سیاسیاش می تواند حاشیه آن قلمداد شود. این محصولی ادبی است که توصیفگر رنجهای برهنه انسان است با همه تلخی ها و شیرینیهایش. این کتاب محصول پنج سال زندگی در تبعید در جزیره مانوس و تجربهای وحشتناک از زندگی در یک زندان دور افتاده است. در این کتاب از آرای فیلسوفانی چون میشل فوکو و جورجو آگامبن استفاده کردهام تا سیاست برخورد با پناهندهها توسط کشوری با ساختارهای لیبرال دموکراسی را به چالش بکشم.
حاشیه - متن
هیچ دوستی به جز کوهستان اوایل زمستان ۱۳۹۸ منتشر شد در کمتر از ۶ ماه به چاپ دوازدهم رسیده است؛ اما اهمیت این کتاب بیشتر از آن که به قلم نویسنده و اهمیت داستانی آن برگردد، به بازخورد جهانی و اجتماعی آن ارتباط دارد. پس از انتشار نسخه انگلیسی این کتاب، به بهروز بوچانی، لقب صدای مانوس داده شد و کتابش، روایت تظلم خواهی از قدرتی که مدعی آزادی است به شمار آمد.
برخی معتقدند، دخالت های سازمان های حقوق بشر باعث بهتر شدن وضعیت پناهجویان زندانی در کمپهای دولت استرالیا شده است و خود بوچانی نیز توانست بعد از ۶ سال، کمپ مانوس را ترک کند و به نیوزلند برود. بوچانی در مقام نویسنده از کمپ خارج میشود و به قول خودش دیگر به آن جهنم بازنخواهد گشت.