تهران- ایرنا- شاید گزاف نباشد اگر بگوییم اسطوره و اسطوره‌پردازی و از آن مهمتر رفتارپردازی اسطوره و ابرانسان‌ها، اساسی‌ترین ومهمترین شیوه‌ایست که بشر در راه تلاش برای مانایی خود طی قرون و اعصار مختلف طی کرده است.

میل به مانایی یکی از قوی‌ترین نیازهای بشری است که سبب بزرگترین تحولات درسابقه‌ی زیست انسانی شده است. میلی که احتمالا از غریزه قدرتمند بقای نسلسرچشمه می‌گیرد وبه نظر می‌آید در همین راستاست که جنگ‌ها وصلح‌ها، آبادی‌هاو ویرانی‌ها، دشمنی‌ها و برادری‌ها، اسم‌ها و رسم‌ها و تقریبا تمام فضایل و رذایلرفتاری و اخلاقی انسان در فراخنای تاریخ شکل گرفته است و فرهنگ‌ها و تمدن‌هابوجود آمده و هویت‌های ملی و قومی قالب گرفت و اسطوره  و ابرانسان‌ها نمود پیدا کرد. 

شاید گزاف نباشد اگر بگوییم اسطوره و اسطوره‌پردازی و از آن مهمتر رفتارپردازی اسطوره و ابرانسان‌ها، اساسی‌ترین و مهمترین شیوه‌ای ست که بشر در راه تلاش برای مانایی خود طی قرون و اعصار مختلف در اقوام و اشکال متفاوت از آن بهرهبرده است؛ از گیل‌گمش گرفته تا هم اکنون که حتما کسی در کنج دنجی از جهان درحال آفرینشی برای جاودانگی خود یا انسان عصر خود است.

این تلاش برای بودن، پیوسته هر آنچه که ممکن بوده را به خدمت گرفته است وزندگی بشر را از یک گذار فیزیکی ساده و متافیزیکی مبدل ساخته به یک رقابت نفس گیر برای نمردن. اما به گمانم  هیچ یک از این ابزارهای ابراز وجود نتوانست جایگاه روایت آدمی برای ماندگاری بی پایان را مثل زبان به خود اختصاص دهد. 

شاید بی‌راه نباشد اگر بگوییم سخن همیشه پیشروترین و متنوع‌ترین و دردسترس‌ترین و شاید در ابتدا، نخستین ابزار برای برقراری ارتباط و سپس برایثبت و جاودانگی خاطره‌های بشر میراست؛ به همین سبب جایگاه این نوع ابزار درهمیشه ی درازنای تاریخ بسیار بلند بوده و تلاشگران و موثرین و پدیدآورندگانش درمقامات اعلا و جزء اشخاص مهم و تاثیر گذار رفتار و کردار بشر بوده اند.

کشور دیرینه سال ما ایران هم از این مقوله نه تنها  غافل نبوده بلکه به عنوان یکیاز مهمترین نقاط گیتی در شکل گیری‌ الگوهای متعدد فرهنگی و تمدنی نقشبسزایی داشته و شناخته می شود و به همین سبب نیز یکی از کهن‌ترین وپربارترین زبان‌های تاریخ بشر را پرورش داده و معرفی نموده است؛ که در این میان بیشترین سهم را حکمایی داشته‌اند که نه تنها از اهمیت و تاثیر بسزای زبان غافل نبوده‌اند، بلکه از توانایی های آن شناخت کافی داشته ودر دوره‌های متفاوت توانسته‌اند از عهده‌ی این مهم برآیند و سهمی در ارزش‌افزایی برآن به عهده بگیرند؛ چنان که کشور ما دارای دو تاریخ اساسی لبریز از رویدادها است، یکی تاریخدوره‌های زیستی و دیگری تاریخ زبانی و ادبیاتی.

این توانمندی در پیشینه‌ی زبانی به گمانم توجه ویژه به دو رکن اصلی زبان یعنیصنایع ادبی و محتوایی و یا اندیشه‌ای که توسط این ابزار ارایه و منتقل می شود داشته است؛ هرچند از این نکته هم نباید غافل بود که اتفاقات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... هم می تواند نقش به سزایی در قوت وضعف این تلاش‌ها برای نامیرایی فرهنگ داشته باشد اما هیچ شکی نیست که تلاش درست و بجام تخصصین این مقوله می تواند تاثیرات مذکور را به شکل قابل ملاحظه‌ایی به تسخیر و به نفع جامعه محل تولید زبان در بیاورد. 

آنچنان که شخصی به نام حکیم ابوالقاسم فردوسی یک تنه موفق شد تمام مولفه‌های اقتدار یک زبان را بوجود آورد ونه تنها سبب احیا که زمینه‌ی مراقبت هزارساله و همچنین حفظ پیوسته هویت  و پیداکردن جایگاه خود حتی در میان شکست‌های ایرانیان را نیز تضمین کند و گامی مهمتر و ارزنده‌تر مبنی بر انتشار و جاری شدن زبان در مرزهای متعدد سیاسی وزبان دیوانی کشورهایی که خود صاحب زبان‌ها و تمدن‌های کهنی هستند از جمله‌ هند و عثمانی بردارد و بقول دکتر محمدحسنین هیکل روزنامه نگار پر آوزه مصری«ما ایرانی ماندیم چون فردوسی داشتیم».

فردوسی ایی که نه تنها توانست زبان پارسی را به عنوان یک ابزار از گزند باد وباران حفظ کند که توانست پی‌افکند از نظم (وجه هنری و محتوایی) کاخی بسیاربسیار بلند تر از آنچه که حتی در تصور خودش بوده است بنا سازد و به واقع توانست هویت ملی و رفتاری ایرانیان را حفظ کرده وحتی اصلاح و تبدیل به بهترنماید و نقش بسزایی در رشد و بالندگی اخلاقی و رفتاری جامعه ایرانی داشته باشد. (اگر چه معتقدم در امر هویت رفتاری، با آنچه که در شاهنامه هست فاصله داریم) اما فردوسی با میراثی که از خود بجای گذاشت سبب شد تفکر ایرانی وتوانمندی‌های این سرزمین در مواجه با هجوم های خانمانسوز به تسلیم و مرگ زودهنگام متقاعد نشود و استعدادهای فکری، شیوه ی مکتوب کردن و مستند سازی رادر حد اعلایی انجام داده و به جهانیان معرفی نمایند و صدالبته که دیگر بزرگان عرصه‌های مختلف یا همراه حکیم توس بودند یا ادامه دهنده‌ی این راه و بر قوت وغنای آن افزوده‌اند.

این که در میان خیل بسیار صاحبان اندیشه ایرانی در عرصه‌های مختلف و پس ازهزار سال جایگاه خرمند توس بسیار والاست و این والایی و بالایی نه تنها درسرزمین ما و جغرافیای زبان پارسی برقرار است بلکه هنرمندی مستور در شاهنامه‌توان تسخیر و رسوخ در اذهان و اندیشه‌ی دیگر مردمان جهان را داشته است. 

یادگار ارزنده فردوسی بزرگ بی شک میراثی است گرانبهاتر از بنای پارسه وزیگورات چغا زنبیل چرا که آن گونه آثار فقط  یادآور و راوی یک برهه از تلاش انسان ایرانی برای نامیرایی است؛ اما زبان و هنر و اندیشه‌ای که در قالب آثاری مثل کتیبه های سنگی و شاهنامه و... وجود دارند نه تنها تا به امروز قابل استفاده‌اند بلکه موجب تشریح و توضیح دیگر آثارو میراث تمدن و فرهنگ انسان ایرانی است؛ و به گمانم این سخن ژاژ نیست اگر بگوییم نکوداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و اثر مانا و ماندگارش به عنوان سندی ارزنده از نامیرایی یک هویت است، نکو داشت کنش تمام انسان‌هایی است که اگر چه تک‌تک آنها را به نام و نامخانوادگی نمی شناسیم‌ اما به رسم و باورشان و همچنین وجه مشترک ایرانی بودنشان آگاهی داریم و با همین وجه مشترک؛ زندگی می‌کنیم، فکر می کنیم و شناخته می شویم و به همین سبب است که پرداختن، ارزش‌افزایی، پاسبانی ونگهبانی از این گوهر گرانبها ضروری‌ترین کاریست که نه تنها برعهده همه‌ ایرانیان، بلکه بر عهده‌ی جهانیان بوده بواسطه‌ی دینی که از فرهنگ و تمدن ودانایی و خردمندی ایرانیان به گردن دارند و در حقیقت نکوداشت یاد روز امثالحکیم بزرگ توس کاری هرچند کوچک در راه نامیرایی انسان ایرانی و ارضاء غریزه در میل به حیات ابدی است.