تهران- ایرنا- طیف وسیعی از مولفه‌های طبیعی و اکتسابی میزان قدرت ملی کشورها را تعیین می‌کند؛ عناصری که در طول زمان از وزن و اهمیت متفاوتی در شکل‌دادن به برآیند این قدرت برخوردار بوده‌اند.

«قدرت» یکی از محوری‌ترین مفاهیم در گفت‌وگوها و مطالعات سیاسی و بین‌المللی به شمار می‌آید. رئالیست‌ها و طرفداران مکتب واقع‌گرایی قدرت را تنها واقعیت عرصه سیاست و بین‌الملل می‌خوانند و در دیگر نظریه و گفتمان‌ها نیز مرکزیت و اهمیت قدرت قابل چشم‌پوشی نیست.

تعاریف متعددی از قدرت در علوم سیاسی و ادبیات بین‌الملل به چشم می‌خود که با مفاهیمی مانند نفوذ، زور، اقتدار، سلطه و ... تطابق و تمایزهایی را برقرار می‌سازد اما یکی از اصلی‌ترین عرصه‌هایی که مفهوم و حد و حدود قدرت در پیوند با آن تعریف و سنجیده می‌شود واحدهای نظام بین‌الملل است. به عبارتی دیگر قدرت با واژه «ملی» درمی‎‌آمیزد و شاخصی را برای برآورد سطح توانایی دولت‌ها در پیگیری اهداف و منافعشان به دست می‌دهد.

از دید غالب نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل، عناصر قدرت ملی را می‌توان در دو دسته کلی طبقه‌بندی کرد؛ نخست عناصر ذاتی و طبیعی که کشورها بدوا نقشی در ایجاد آن نداشته‌اند اما ممکن است در طول زمان آن را تضعیف یا تقویت کرده باشند نظیر وسعت، موقعیت جغرافیایی و آب و هوا.

از دیگر عناصر طبیعی شکل‌دهنده به قدرت ملی می‌توان به منابع طبیعی، منابع انرژی و منابع تامین امنیت غذایی کشورها می‌توان اشاره کرد.

جمعیت و ویژگی‌های جمعیتی نظیر تعداد، تراکم، ترکیب سنّی و جنسی و در نهایت رابطه سرانه آن با درآمد ملی دیگر مولفه طبیعی قدرت ملی به شمار می‌آید.

در دسته‌بندی دوم عناصر قدرت ملی، می‌توان مولفه‌های اکتسابی را برشمرد که در طول زمان به شکلی کوتاه یا بلندمدت شکل می‌گیرد.

حجم و کارایی ماشین‌آلات و توان صنعتی، وسعت و کارایی سیستم حمل و نقل و وسایل ارتباطی، نظام آموزشی شامل امکانات و تسهیلات برای تحقیق و پژوهش و نیز تعداد و میزان شایستگی زبدگان علمی و فنی، تعداد، کیفیت آموزش، تجهیزات و روحیه نیروهای مسلح، ماهیت و توازن نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشورها از جمله مولفه‌های اکتسابی است.

در جمع عوامل اکتسابی برخی نقش و اهمیتی کلان‌تر می‌یابند نظیر شایستگی و قابلیت سیاستگذاری و سیاست‌مردان کشور، سیاست‌ها و طرز تفکر رهبران کشورها و نیز منش ملی و خصوصیات روحی و روانی مردم.

هیچ یک از عناصر قدرت ملی به تنهایی نمی‌تواند در ارزیابی توان بالقوه یک کشور یا در تعیین نتیجه منازعه یک کشور با دیگر کشورها عامل تعیین‌کننده‌ای باشد.

بیشتر عوامل و عناصر قدرت نسبی‌اند و باید نسبت به زمان و قدرت رقیبان سنجیده شوند. اگر در ارزیابی توانایی‌ها و ظرفیت‌های ملی از قیاس عناصر ملی خودی با عناصر ملی دیگران غفلت شود ممکن است که امنیت ملی به خطر افتد.

کارایی یا تاثیر عناصر قدرت ملی که برای نیل به اهداف یک دولت به کار گرفته می‌شوند بستگی به این دارد که رهبران عالی یک کشور تا چه اندازه صلاحیت داشته باشند که عناصر قدرت ملی را ترکیب کننده و آن‌ها را به صورت یک کل در جهت دستیابی به اهداف کشور مورد استفاده قرار دهند.

توانایی‌های یک ملت همچنین بستگی دارد به اینکه سایر کشورها عناصر ملی آن را در معادله قدرت چگونه ارزیابی کنند و حاصل ارزیابی‌شان چه اقداماتی باشد.

در نیمه دوم سده گذشته سلاح‌های هسته‌ایِ دارای قدرت انهدام وسیع، به کشورهای دارنده آن‌ها قدرت بی‌سابقه‌ای بخشیده بود و در عمل اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا به دلیل تسلط بر بیشترین جنگ‌افزارهای اتمی موقعیت کانونی در بلوک‌بندی‌های بین‌المللی و نقش دوابرقدرت را داشتند. البته در چارچوب همان نظام دوقطبی که نیروی تخریب‌کننده وحشتناک سلاح‌های هسته‌ای آن‌ها را از به کار بردن این جنگ‌افزارها باز می‌داشت گاه سایر عناصر در محاسبه قدرت ملی از ارزش عملیاتی بیشتری برخوردار می‌شدند. به بیانی دیگر زمانی مفهوم قدرت ملی عیان می‌شد که نشان می‌داد عناصرِ در اختیار دولت‌ها چگونه می‌تواند راه دستیابی به اهداف و منافعی مشخص را هموار سازد.

پیامد شیوع کرونا در سراسر جهان نشان‌داد ترکیبی پیچیده و طیف گسترده‌تری از عوامل قدرت‌ساز و اولویت‌بندی تازه‌ای را باید در تحلیل عناصر قدرت ملی درنظر گرفت.   

ارزش و اهمیت عناصر قدرت ملی در طول سالیان متغیر بوده‌است. به عنوان مثال توان دریایی دو کشور همسایه اروپایی یعنی اسپانیا و پرتغال در قرن شانزدهم میلادی و تعداد و کارایی شناورهایشان، این کشورها را به دو قدرت اصلی بین‌المللی مبدل ساخت. پس از آن بریتانیا با اتکا به ناوگان قدرت‌مند خود امپراتوری را پایه‌گذاری کرد که آفتاب در هیچ‌نقطه‌ای از آن افول نمی‌کرد.

در اواخر قرن هجدهم میلادی، انقلاب فرانسه به دلیل ویژگی الهام‌بخشی که از اندیشه، ایدئولوژی و شورِ انقلابی‌گری، مردم‌سالاری، آزادیخواهی و عدالت‌طلبی ناشی می‌شد، این کشور را به کانون تجدیدنظرطلبی مبدل ساخت و پس از آن فرانسه به قدرتی فائقه در اروپا و حتی جهان تبدیل شد.

با گذر از دوران موازنه قدرت و سپس دوقطبی، اقتصاد و توانایی صنعتی، تجاری، مالی و تکنولوژیک کشورها اصلی‌ترین مولفه‌های قدرت ملی را شکل‌داد. به این ترتیب اقتصادهای ۲۰.۵ تریلیون دلاری آمریکا و ۱۳.۶ تریلیون دلاری چین در سال ۲۰۱۸ باعث شد تا این کشورها در زمره قدرت‌های اصلی و رقیب در سطح جهان قلمداد شوند.

بروز بحران کرونا رخدادی بود که تا حدی ملموسی عناصر قدرت‌ملی و رده‌بندی آن را دچار دگرگونی ساخت. در کشاکش این بحران توان کشوری چون کره جنوبی در فناوری‌های دیجیتال در کنار قدرت مدیریت رفتار شهروندان به کمک این کشور آمد تا کره‌ای‌ها یکی از موفق‌ترین الگوهای مقابله با اپیدمی را به نمایش بگذارند.

از دید برخی ناظران مسائل بین‌الملل، در بحران کرونا آمیزه‌ای از قدرت اقتصادی و ویژگی‌های نظام سیاسی چین که به اقتدارگرایی در کنترل مردم، رسانه‌ها و نهادهای دولتی و غیردولتی شناخته‌می‌شود بیش از هر عنصری به کمک رهبران پکن آمد. این در حالی بود که قدرت‌های اقتصادی جهان غرب به ویژه آمریکا و انگلیس با وجود مزیت‌هایشان در زمینه اقتصاد، فناوری‌های نوین، بهره‌مندی از علوم پیشرفته درمانی و ... نتوانستند در این بحران چهره موفقی از خود برجای گذارند.

بروز رخدادهای اخیر نشان داد که تنها عناصر تاثیرگذار در توان نظامی و اقتصادی کشورها نیست که برآیند قدرت ملی را شکل می‌دهد بلکه ترکیبی پیچیده و طیف گسترده‌تری از عوامل قدرت‌ساز و اولویت‌بندی تازه‌ای را در تحلیل عناصر یادشده باید مورد توجه قرار داد.