با مطرح شدن طرح معامله قرن، شاهد تحرکات رژیم صهیونیستی و ایالات متحده آمریکا برای احیاء روند سازش و عادیسازی روابط با کشورهای اسلامی و عربی بودهایم؛ اما بهنظر میرسد این روند با چالشهای اساسی روبهرو باشد؛ برای مثال، موضعگیریهای تشکیلات خودگردان فلسطین، مصر و اردن در نقش سکانداران روند سازش و عادیسازی، علیه زیادهخواهی رژیم صهیونیستی در موضوع معامله قرن، نشاندهنده بینتیجه بودن این روند برای کشورهای اسلامی و عربی است. حال این سؤال مطرح میشود که چرا روند سازش و عادیسازی با رژیم صهیونیستی برای کشورهای اسلامی و عربی بینتیجه است.
در پاسخ میتوان گفت این رژیم هرگاه در پیشبرد راهبردهای توسعهطلبانه و نژادپرستانه خود با چالش روبهرو میشود، از روند سازش بهعنوان تاکتیکی برای مدیریت بحرانها و چالشها استفاده میکند و هر زمانی که بتواند با مدیریت این چالشها و بحرانها امنیت نسبی پیدا کند، به تعهداتش عمل نمیکند و راهبردهای خود را درپیش میگیرد.
رژیم صهیونیستی بازیگری توسعهطلب و نژادپرست است و راهبردهایش مبتنیبر راهبرد اشغالگری و تضعیف بازیگران پیرامونی است، چه با این بازیگران روابط سیاسی و امنیتی داشته و چه در حالت جنگ باشد. این امر این رژیم را عینیترین تهدید کشورهای اسلامی و عربی نشان داده و زمینه بروز رقابت تنشآلود میان طرفین را فراهم کرده است. اگرچه سطح این تنش و تنازع در رابطه با هر کشوری متفاوت است و کشورهایی همچون جمهوری اسلامی ایران و سوریه با این رژیم در بالاترین سطح منازعه یعنی درگیری نظامی و امنیتی هستند و کشورهایی همچون مصر و اردن با وجود رابطه دیپلماتیک، همچنان درگیر تنشهای سیاسی و امنیتی با آن هستند، این امر نشاندهنده سطحی از تنازع دائمی میان طرفین است.
تاریخ نشان داده است که رژیم صهیونیستی هرگاه در پیشبرد راهبردهایش با چالش روبهرو میشود از روند سازش بهعنوان تاکتیکی برای مدیریت بحرانها و چالشها استفاده میکند.
رژیم صهیونیستی برای پیشبرد تاکتیک روند سازش و عادیسازی، از ابزارهای سخت همچون نظامی و امنیتی و نیز ابزارهای نرم همچون سیاسی و دیپلماتیک استفاده میکند. کاربرد ابزارهای سخت بیشتر بهصورت اشغال بخشی از سرزمین و تهاجم نظامی و امنیتی به نقاط حساس نظامی، زیربنایی و اقتصادی است. در این صورت، کشور مقابل برای رهایی از این فشارها، به قبول سازش و پیوستهای حقوقی و سیاسی اقدام میکند و بهنوعی به توسعهطلبی تن میدهد؛ برای مثال، میتوان به سازش کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی در ۱۹۷۸ اشاره کرد.
کاربرد ابزار نرم بیشتر بهصورت فعال کردن دیپلماسی و لابیگری است که با همراه کردن قدرتهای بزرگ و سازمانهای بینالمللی با مطرح کردن واژههای فریبندهای چون احیاء روندهای صلح، درصدد عادیسازی با کشورهای عربی و اسلامی است. البته دراینمیان، رهبران کشورهای عربی و اسلامی که روابط خوبی با قدرتهای بزرگ دارند برخلاف منافع ملی کشور متبوعشان، نقش کاتالیزور را ایفا، و این روند را تسریع میکنند؛ برای مثال، در این زمینه میتوان به مساعدت برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس برای ارائه و اجرایی شدن طرح معامله قرن اشاره کرد. گفتنی است بسترهایی هم در کشورهای اسلامی و عربی موجب تسریع روند سازش و عادیسازی میشوند که مهمترین آنها عبارتاند از:
۱. تضعیف فرهنگ مقاومت کشورهای اسلامی و عربی؛
۲. تشدید اختلافات درونی جهان اسلام و عرب؛
۳. بهقدرت رسیدن نخبگان همسو با قدرتهای بزرگ؛
۴. برسازی ابرتهدید جدید و کمرنگ شدن تهدیدات رژیم صهیونیستی؛
۵. تقویت ملیگرایی و محلیگرایی؛
۶. مشکلات اقتصادی و نیاز به کمکهای خارجی.
این رژیم هرگاه بتواند با مدیریت این چالشها و بحرانها امنیت نسبی پیدا کند، تعهدات خود را نادیده میگیرد و راهبردهای توسعهطلبانه و نژادپرستانه خود را درپیش میگیرد؛ برای مثال، در اواخر سال ۱۹۸۷ انتفاضه اول فلسطینیان آغاز شد و بعد از مدتها که عملیاتهای نظامی توسط گروههای مقاومت در داخل مرزهای فلسطین اشغالی آغاز شده بود، گروههای مختلف مردم وارد عمل شدند، بهقدری شرایط را برای رژیم صهیونیستی دشوار کردند که این رژیم بهطور تاکتیکی برای آرامش اوضاع پیشنهاد سازش داد. در این زمان، گروههای سرخورده از مقاومت همچون جنبش فتح، پاسخ مثبت دادند و مذاکرات سازش را از سال ۱۹۸۸ آغاز کردند، تا اینکه در ۱۹۹۳ در اسلو این سازش رسماً مورد توافق طرفین قرار گرفت.
بر اساس این طرح سازش، قرار بر تشکیل کشور فلسطینی در مرزهای اشغالی ۱۹۶۷، یعنی نوار غزه و کرانه باختری رود اردن شد. در این زمان، مردم به تشکیل کشور فلسطین امیدوار شدند؛ ولی همانطور که میدانیم، راهبرد رژیم صهیونیستی صلح نبود، بلکه تاکتیکی برای آرام کردن اوضاع بود و وقتی تاحدودی اوضاع آرام شد و امنیت نسبی یافت، تعهدات خود را برای تخلیه سرزمینهای اشغالی و تشکیل کشور فلسطینی نادیده گرفت و سیاستهای توسعهطلبانه و نژادپرستانهاش را همچون یهودیسازی کرانه باختری و بیتالمقدس و همچنین توسعه شهرکسازی تداوم داد و اکنون نیز با ارائه طرح زیادهخواهانه معامله قرن، کلیت توافقنامه سازش اسلو را ازبین برد که حتی متحدان اروپایی این رژیم نیز این طرح را یکطرفه میدانند.
در جمعبندی میتوان گفت روند سازش و عادیسازی روابط، چه با استفاده از ابزارهای سخت و چه با استفاده از ابزارهای نرم، دستاورد چندانی برای کشورهای اسلامی و عربی نداشته و منجربه تضعیف بیشازپیش جهان اسلام و عرب نیز شده است؛ زیرا اصولاً رژیم صهیونیستی اعتقادی به صلح ندارد و بهدنبال تحقق راهبردهای توسعهطلبانه و نژادپرستانه خود است. بهنظر میرسد جهان اسلام و عرب باید با اتخاذ راهبردهایی به تحقق آرمان فلسطین کمک کند تا از بحرانآفرینی و توسعهطلبی رژیم صهیونیستی رها شود. مهمترین این راهبردها عبارتاند از:
۱. تقویت و تداوم مقاومت و تشکیل جامعه مقاوم؛
۲. تقویت وحدت و پرهیز از اختلافات داخلی؛
۳. تقویت و همکاری ارتشهای کشورهای اسلامی و عربی.