روزنامه ایران در یادداشتی، آورده است: در این تردیدی نیست که منطقه خاورمیانه بیش از هر منطقه دیگر جهان درگیر تنشهای دیرپا و زیانبار بوده است. شاید شدت جنگهای این منطقه به اندازه شدت جنگ کره و ویتنام در قرن بیستم نبوده است ولی آن جنگها با همه خسارتهایشان پس از مدتی تمام میشدند و مردم فرصت مییافتند که دوران صلح و توسعه را نیز تجربه کنند.
ولی خاورمیانه مسأله دیگری است. جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷، ۱۹۷۳، جنگهای داخلی اردن با فلسطینیها، جنگهای داخلی لبنان، جنگهای صدام علیه کردها و ایران و کویت و تبعات ناشی از بهار عربی و اوضاع لیبی، سوریه، عراق و یمن بهصورت یک خط ممتد از بحران و جنگ در ۷۰ سال گذشته وجود داشته و امکان نفس کشیدن مردم منطقه از هوای صلحآمیز را از آنان سلب کرده است. پرسش این است که چرا مشکلات خاورمیانه چنین دیرپا است و حل نمیشود و همچنان ادامه دارد؟ دو عامل اصلی و در عین حال تا حدی مرتبط با یکدیگر ریشه بحرانهای خاورمیانه هستند. اسرائیل و نفت.اسرائیل بهعنوان یک واقعیت که قدرت خود را از بیرون منطقه کسب کرده است و نفت نیز یک منبع طبیعی خدادادی است. هر دو عامل، موجب میشوند که موازنه قوای سازنده میان نیروها در منطقه شکل نگیرد. بدون پردهپوشی باید گفت که عوامل دیگری نیز در این ماجرا دخالت دارند، ولی این دو عامل مهمترین و اصلیترینها هستند.
اسرائیل محصول یک اقدام فراگیر اروپاییها و بریتانیا برای رهایی از آنچه که آنها را دشمن دینی خود یعنی یهودیت میدانستند بود. تاریخ نشان داده است که یهود هیچگاه نزد مسلمانان مسأله محوری نبوده است، بلکه این اروپا است که یک دعوای تاریخی با یهودیت داشته است و همیشه آنان را در گِتوهای شهری محصور میکرد و در نهایت نیز در جریان جنگ دوم جهانی آن فجایع را ایجاد کرد و به جای آنکه خودش بار این مسئولیت و صلیب گناهان خود را به دوش بکشد، آن را بر دوش مردم منطقهای دیگر، یعنی خاورمیانه انداخت. در برابر این خوش خدمتی، صهیونیسم نیز به جای آنکه خواهان مواجهه با آنان باشد، تبدیل به نهضتی ضد مسلمانان شد و با شکلگیری اسرائیل تمامی موازنه قوای منطقه به هم ریخت و منطقه را در ناپایداری مستمر غرق کرد. عنصر دیگر ناپایداری نیز نفت است که نحوه عمل آن تحلیل جداگانه میطلبد، رژیمهای صدام حسین، قذافی و آلسعود محصول درآمدهای نفتی هستند که بهصورت مستقیم یا غیر مستقیم ناپایداری را در منطقه تشدید کردهاند.
اکنون پرسش این است که چگونه میتوان این دو عامل را از موازنه قوای منطقهای حذف کرد تا منطقه روی آرامش ببیند؟ درباره اسرائیل خط مشی پیشنهادی در ایران که در سخنان دیروز رهبر معظم انقلاب برای چندمین بار بازتاب داشت، گویا و روشن است. اولین نکته محوری طرح ایران تجزیهناپذیری سرزمین فلسطین از رود اردن تا دریای مدیترانه است. این نقاشیهای عجیب و غریب و مسخره که در طرحهای مثلاً صلح، وجود شهرکها با مرزهایی را درون فلسطین نشان میدهد؛ بیشتر شبیه بازی ماز (خطوط مارپیچ و گیجکننده) کودکان است. و همین یک نمونه بهترین دلیل برای مصنوعی بودن پدیده این حکومت است و نباید فلسطین از رود تا دریا تجزیه شود.
نکته دوم نیز تأکید بر رفراندوم برای اداره فلسطین است. رفراندوم به وسیله همه شهروندان اصلی فلسطین فارغ از تعلق دینی آنان است. رفتاری پذیرفته شده در نظام بینالمللی کنونی که به منزله حاکمیت ملتها است.
در خصوص این دو نکته پرسشی که مطرح میشود این است که این اهداف چگونه محقق خواهد شد؟ پاسخ این است راه مقابله با آن همین مقاومت است که ثبات و پایداری آنان را نشانه گرفته و رژیم اسرائیل را زمینگیر کرده است. بعلاوه همان طور که موشکهای اتمی نتوانست رژیم اتحاد جماهیر شوروی را نگه دارد، هیچ سلاحی نیز قادر به حفظ رژیمی مصنوعی و مخالف منافع مردم منطقه نخواهد بود. بیثباتی فزاینده، زاییده عوامل درونی چنین رژیمهایی است.