تهران- ایرنا- «آتش زندان» رمان تحسین‌شده جایزه ادبی مهرگان اثر «ابراهیم دمشناس» به دنبال ارائه چشم‌اندازی وسیع در زمانی گسترش‌یافته میان گذشته اساطیری یک فرهنگ و زمان حال است.

هیئت داوران نوزدهمین و بیستمین دوره جایزه ادبی مهرگان با اکثریت آرا رمان آتشِ زَندان نوشته ابراهیم دمشناس از نشر نیلوفر را به دلیل بهره‌گیری از بن‌مایه‌های بومی در هم‌پیوندی میان اسطوره، تاریخ و ادبیات، نقیضه‌سازی موفق در ترسیم سیمایی تازه از یک شخصیت حماسی در وضعیتی تاریخی و تراژیک، بومی‌سازی مقبول از کسان و محیط، خلاقیت در پیوند میان رفتار حماسی پهلوانان خراسانی در خوزستان، گفتمان متون و تعلیق‌های برجسته، به کارگیری شگردهای روایت به شکل خلاقانه و ارائه چشم‌اندازی وسیع در زمانی گسترش‌یافته میان گذشته اساطیری یک فرهنگ و زمان حال، به عنوان نخستین رمان تحسین شده هیئت و شایسته دریافت لوح تقدیر جایزه مهرگان ادب دانست.

آتش زَندان روایت پرتاب رستم است به دوران معاصر و ادبیات امروز با زبان داستان، کل روایت، رفت و برگشتی‌ است از سفر میان خوزستان و خراسان. اسماعیل دهقان به همراه پدر خود رستم سفری را به مقصد مشهد آغاز می کند. او که مادری عرب و پدری خراسانی دارد برای نخستین بار پا به خراسان می گذارد.

رستم که رسم پهلوانی و شاهنامه‌خوانی می‌داند، به گفته خودش از چهل سال، پیش از شروع جنگ به خوزستان آمده تا از میهن دفاع کند. اسماعیل می خواهد داستانی در شرح  زندگانی پدر بنویسد و او را رستم ادبیات معاصر کند. او که شناختی از زندگی رستم در خراسان ندارد، در پی آن است که از او بیشتر بداند. پدر اما او را به صبر دعوت می کند. زیرا که برای شناخت نمی‌توان فقط تن پهلوان را دید، سر و قلب را هم باید شناخت.

رمان سرشار از اشاره به اسطوره و شاهنامه است. همزمان این ارجاعات به عرفان و مسیحیت و اساطیر یونان نیز می‌رسد. روایت در چند سطح شکل می گیرد و امتداد می یابد و همگام با روایت اصلی رمان، چند داستان دیگر نیز روایت می شود.

مریم مترجم زبان فرانسوی است. دختری در قطار مترجم زبان آلمانی و زبان مادر عربی است. گویی زنان ترجمانی دیگر از نگاه و زبان اسماعیل هستند. شاید به همان گونه که اسماعیل به دنبال ترجمانی دیگر از زبان پدری است. دلدادگی اسماعیل به مریم را می توان نماد شوق نویسندگان جنوب به آثار ترجمه از فرنگ نیز دانست.

در خراسان اما اسماعیل با آذر آشنا می شود. او که خواهر ناتنی قباد است، رابطه ای نزدیک با اسماعیل پیدا می کند. آذر همچون شعله میل به تغییر در ایستایی و وابستگی به گذشته پیروان سنت و ادبیات کلاسیک است.

مریم، داستانی می نویسد که اسماعیل در طول سفرش به خراسان می خواند. طرح داستان مریم در گفتگوی او با اسماعیل و تفاوت نگاه آنها به روایت رستم و تهمینه  شکل می گیرد. داستان مریم عکس نگاه اسماعیل که میل به استفاده از آرایه های ادبی دارد و پنهان کردن مضمون در دل نوشته، نگاه و زبانی صریحی دارد.

داستان مریم را اسماعیل و خواننده نمی توانند به انتها برسانند. اما از آنجا که یکی از دوازده خواستگار مریم در گفت و گویی با او، بی پور (فرزند او و اسماعیل) را مرحوم خطاب می کند، می توانیم سرنوشت اش را حدس بزنیم که همچون سهراب و عیسی جوانمرگ شده است. از طرفی بی پور می تواند نمادی از ادبیات مدرن خوزستان نیز باشد که رشدی سریع دارد و کسانی که در پی او هستند، نیتی جز او دارند.

تم رمان آتش زندان هم این روند را پیش می گیرد. اسماعیل که همچون بی‌پور برای شناخت پدر به خراسان آمده، شاید در ذهنش میل به اتصال و اتحاد با ادبیات کهن و سرچشمه‌اش را دارد؛ اما در انتها از هم آنجاست که نیرنگ و خنجر می‌خورد. البته نباید فراموش کنیم نقش اسماعیل در رمان به  طور مرتب تغییر می یابد. گاه همچون سهراب جلوه می کند، گاه نقشی چو رستم می گیرد.

دیگر داستانی که در رمان روایت می شود، داستانی است که اسماعیل در قطار می نویسد. داستانی که از خواب پدرش شکل می گیرد و در آن اسماعیل تبدیل به ماهی می شود. ماهی می خواهد از راه آب خود را به خراسان برساند. راهی پر فراز و نشیب و پر دریا و رود و قنات.

این روایت هم به روایت اصلی گره می خورد. گویی ادبیات خراسان برای ادامه حیات به خونی تازه نیاز دارد که در خوزستان جاری است. روایت‌ها پی در پی به هم باز می‌گردند و نقش خود را در رمان می یابند. شخصیت اصلی داستان خود، نویسنده است، از این رو در این رمان نوشتن و خواندن گستره‌اش تا مخاطب کتاب آتش زندان نیز می رسد و تودرتویی روایت ها خواننده را هم به درون خود می‌کشد.

 در جای جای داستان شعر نقش پررنگی می یابد آنچنان که گاهی وقایع و روایت‌های رمان را می‌توان در بیتی خلاصه کرد. گویی نویسنده توالی وقایع داستان را بر اساس ابیاتی که از پیش در نظر داشته ، چیده است. مثلا در فصل آخرین یادداشت های بازمانده از اسماعیل ، اسماعیل بسیار ابراز تشنگی می کند. که این شعر از حافظ را به خاطر متبادر می کند:

رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس                                           گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت

یا در فصل در ستایش پاک‌کن ها یا پایان خوش شاهنامه، آنجا که امینه از شدت غم و اندوه گیسوی خود را می‌برد و به باد می‌سپارد؛ اسماعیل با تلاش در قبرستان می‌گردد و موها را جمع می کند و حاضر نمی‌شود آن ها را به تهمینه در ازای پیشنهاد پول بدهد. گویی این شعر از سعدی را نویسنده در سر داشته است:

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم                                           که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

یا در همین فصل می توان از کلیت ماجرا این بیت از حافظ را به یاد آورد:

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم                                               ترسم برادران غیورش قبا کنند.

سطرسطر آتش زندان  قابل پشت خوانی و سفید خوانی ست. در پس هر خط و روایتی، ارجاعی نهفته است که آگاهی و دانش و اشراف خواننده به ادبیات و عرفان و فلسفه و تاریخ را طلب می‌کند.

در قیاس و موازی روایت شاهنامه از داستان رستم و سهراب و رستم و تهمینه، رمان به طور مرتب روابط رستم و اسماعیل و مادرش امینه و تهمینه زن پیشین رستم که بعدها می فهمیم نام او خدیجه است را به شاهنامه گره می‌زند.

رمان به سه دفتر بهشت، دوزخ و ورطه تقسیم می شود.

قباد به اسماعیل می‌گوید قصد دارد از زندگی رستم بنویسد و پیشنهاد همکاری به او می دهد. اسماعیل می گوید خود قصد انجام چنین کاری را دارد. قباد با روایت اسماعیل به مخالفت می پردازد. او زندگی رستم را سوای فرودهایش می‌خواهد و به جز شرح قهرمانی‌ها و حماسه‌هایش نمی‌خواهد بنویسد. به اعتقاد قباد این تحفه‌ای است که نیما و هدایت در دامن ادبیات انداخته اند. مخالفت قباد از جنس انجمن شعر مشهد است. آنها هم با ادبیات و نگاه اسماعیل مخالفت اند. اما شعرش را در نشریه استانی خود به نام اسماعیل  ذوالنون از مشهد چاپ می‌کنند. گویی آن ادبیات مسلط و مقتدر می‌خواهد ادبیات نوپای  معاصر را مصادره کند. هم انکارش می‌کند و هم به نام خودش می‌خواندش. همان گونه که شعر اسماعیل مصادره می شود، روند داستان هم به سوی مصادره شدن پیش می رود. در فصل آخر رمان، همه چیز متفاوت جلوه می کند. رستم که در اوایل داستان می میرد و باز زنده می شود، برای خاکسپاری به خراسان آورده می‌شود. گویی آن ادبیات چیزی جز جنازه رستم نصیبش نمی‌شود  یا نمی‌خواهد و دفتر برزخ جز تصوری از ذهن و تخیل اسماعیل نبوده است. او از نو با آدم‌ها و فامیل خراسانی‌اش آشنا می‌شود و این بار می‌خواهد سهمش از ارث رستم را باز پس گیرد.

بخشی از کتاب: توی هر دکّه و مغازه نقشه شهر خودنمایی می‌کند، چیزی برای کشف نمانده. گم نشوید، همین آدم را سرگردان می کند. برای گم نشدن باید نقشه و شهر را انطباق داد و کشف کرد. کشف های ما پنهان شده است، پنهان‌کاری یعنی آگاهی تاریخ علم دانایی بر بودن هستی چیزی و پنهان کردنش. من و شمارش معکوس از من به پدرانم که تنها کشفی که کرده ایم را مدام پنهان کرده ایم که تعزیر نشویم. مثل پنهان کردن را پشت فعل. کشف آتش و برنکردن آن و این استقبال گرم و آتشین. این جور شد که از آن پس، فقط رازها را کشف کردیم و دست نیازیدیم به کشف مادی، و نشستیم، کشف الاسرار نوشتیم، کشف چیزی که کتم و کشفش یکی ست.

رمان آتش زندان همچون دیگر آثار ابراهیم دمشناس تصویری زنده و دقیق از فضای خوزستان و بندر ماهشهر ارائه می دهد. آدم های دیگر داستان‌های او اینجا هم حضور دارند و تاریخ و جنگ و محیط شهری و روستایی و عشیره ای به خوبی در بافت داستان پرداخته می‌شود.

رمان بر بستر تاریخی سال های پایانی حکومت رضاشاه تا پایان جنگ ایران و عراق روایت می شود و داستان عاشقی پدر و پسری را بازگو می کند که در پی دیدار زن و دختری به سرزمین و شهری غریب سفر می کنند.

رمان زندان پسندر موسوم به آتشِ زَندان اولین رمانی است که دمشناس در سال ۱۳۸۵ نوشته اما پس از رمان دوم و سومش نامه نانوشته در سال ۱۳۹۴ و دل و دلبری در سال ۱۳۹۲ منتشر می شود.
کتاب را نشر نیلوفر در ۷۸۴ صفحه به قیمت ۴۸ هزار تومان در شمارگان ۷۷۰ نسخه منتشر کرده است.

 ابراهیم دمشناس پیش از این مجموعه داستان نهست را در سال ۱۳۸۲ منتشر کرده و موفق به دریافت جایزه گلشیری شد. همینطور رمان نامه نانوشته او لوح تقدیر جایزه هفت اقلیم را دریافت کرده است.